انتقاد یک آنارشیست از آنارشیسمی که بود!

تعریف آنارشیسم به عنوان جنبه ی جهانشمول جامعه در واقع کار توضیح اینکه چرا و چگونه آنارشیسم در کانتکست تاریخی بخصوصی ظهور می کند، و همچنین ترسیم مرزهای آن، و یا مشخص کردن خصوصیات طبقاتی و نقش آن در زمانی بخصوص را دشوار می سازد. با این همه تفاسیر، وجه مشترک تائوئیسم و اینترناسیونال اول در چه بود؟ اگر ما چنین لحظات و جنبش های متفاوتی را زیر عنوان آنارشیسم در یک گروه قرار دهیم، در شناسایی زمینه های اجتماعی آنارشیسم و یا دلایل صعود و سقوط آن در موقعیت های بخصوص با موفقیت بسیار اندکی روبرو خواهیم شد.
تحقیقات در مورد آنارشیسم و سندیکالیسم اغلب از تعاریف غیر صریح و مبهم این موضوعات آسیب دیده اند. یکی از مشکلات پیش رو، این دیدگاه عوام است که آنارشیسم مترادف هرج و مرج، ویرانی و نابودی تمام ساختارهاست. این دیدگاه اساساً معیوب است، چرا که آنارشیسم نظریه ای اجتماعی با برنامه ای مثبت می باشد؛ در ضدیت با ساختارهای اجتماعی موجود، آنارشیسم به ترویج ساختار نوینی می پردازد.
مشکل دوم سنت متداول تعریف آنارشیسم به عنوان نظریه ای در ضدیت با دولت (anti-statism) است. رادریک کدوارد (به انگلیسی: Roderick Kedward) نماینده ی این روایت غالب است. او تاکید می کند، “پیوندی که تمام آنارشیست ها را متحد می سازد … آنتاگونیزم با هر شرایط تحت کنترل از طریق اجبار، محدودیت، یا ستم” بوده و اینکه این مسئله اساس ضد-دولت گرایی آنارشیستی است. [1] Corinne Jacker نیز به طور مشابه ادعا می کند که آنارشیست ها دارای نوعی “روش رمانتیک” بوده و مدعی هستند که “فرد بایستی کاملاً آزاد باشد؛ نبایستی هیچگونه آتوریته ای وجود داشته باشد که رفتار و حد و حدود آن را به فرد دیکته کند.” Jacker ادامه می دهد که آنارشیست ها مخالف دولتند چرا که “قوانین، تلاشی هستند برای محدود کردن آزادی فرد،” و اینکه “واژه ی دیگری برای آنارشیسم، ضد-دولت گرایی است.” [2]
برای رابرت هافمن (به انگلیسی: Robert Hoffman) آنارشیست ها بر این باورند که “دولت هم هرج و مرج و هم خشونت را ایجاد کرده و آن را بازتولید می کند،” و اینکه “هرگونه آتوریته ی قهری، حتی آتوریته ی دولت های سوسیالیست مردمی و تصمیمات مشترک یک اجتماع اگالیتارین (مساوی گرا)، ضرورتاً آزادی فردی،” “عدالت،” و “اجتماع” را “نقض می کنند.” فرد تنها بایستی “از دستورات اراده ی آزاد خود اطاعت کند.” [3] Marshall Statz مدعی است که هدف آنارشیسم ایجاد جامعه ای سازماندهی شده از طریق مشارکت آزاد و بدون ساختار تحمیلی بوده و “نظریه ی اجتماعی مثبتی” است که “انتقادی از جامعه ی انسانی موجود” را در بر گرفته و “نوع بهتر و مطلوبی از ساختار اجتماعی را متصور می شود.” با اینحال، Statz این پروگرام “مثبت” را به برنامه ها و طرح های متنوعی برای جایگزین کردن دولت تقلیل می دهد. در نظر او، آنارشیسم ظاهراً “آتوریته ی سیاسی، و شکل مدرن آن [یعنی] دولت را ریشه ی تمام بدی ها” می داند. [4] Continue reading “انتقاد یک آنارشیست از آنارشیسمی که بود!”

آنارشیسم چیست (و چه نیست) ؟

نوشته:‌ لیز ا. هایلیمن
ترجمه: امیرغلامی

آنارشیسم به عنوان یک فلسفه ی سیاسی، آکنده از بدفهمی است. دلیل اصلی این بدفهمی ها این است که آنارشیسم در حقیقت یک شیوه ی متکثر اندیشیدن است که به راحتی در قالب یک شعار ساده یا خط حزبی نمی گنجد. اگر شما از ۱۰ آنارشیست بخواهید تا آنارشیسم را تعریف کنند به احتمال زیاد ۱۰ جواب متفاوت می گیرید. آنارشیسم فراتر از یک فلسفه ی سیاسی است:‌ آنارشیسم یک شیوه ی زندگی است که حیطه های سیاسی، پراگماتیک و فردی زندگی را در بر می گیرد.

anarchism2.png

ایده ی اصلی آنارشیسم این است که اتوریته ی سلسله مراتبی [هیرآرشیک ]1 – چه سلطه ی دولت، چه سروری زعمای دین یا نخبگان اقتصادی – نه تنها غیرضروری است بلکه نقش مخربی بر شکوفایی قابلیت های انسان دارد. آنارشیست ها عموما معتقدند که انسان ها می توانند و باید بر پایه ی خلاقیت، تعاون و احترام متقابل امور خود را سامان دهند و لذا نیازی به ارباب و سرور و زعیم و مقتدا ندارند. به اعتقاد آنارشیست ها قدرت سلسله مراتبی ذاتا فساد انگیز است و اتوریته ها به ناگزیر بیشتر دلمشغول بقا و بسط قدرت خود هستند تا خیر رساندن به زیردستان شان. آنارشیست ها عموما بر این باورند که امور اخلاقی، امور شخصی هستند و باید بر پایه ی رعایت حال دیگران و بهزیستی جامعه باشد نه بر پایه ی تحمیل از جانب اتوریته های حقوقی یا قانونی (از جمله قوانین تقدیس شده ای مثل قانون اساسی). بیشتر فیلسوفان آنارشیست معتقدند که افراد خود مسئول کردارشان هستند. اتوریته پدرسالار، یک ذهنیت تحقیرشده را به مردم تحمیل می کنند که در آن مردم به جای آنکه خود بیاندیشند و عمل کنند منتظر می نشینند تا زعما و اولیای امور نیازهایشان را برآورند. وقتی یک اتوریته به خود حق می دهد تا در بنیادی ترین تصمیمات اخلاقی افراد دخالت کند و حرف آخر را بزند مانند اینکه چه کسی لایق مرگ یا قتل است (مانند مجازات اعدام، خدمت سربازی اجباری یا سقط جنین)‌ آزادی آدمی به قهقرا می رود. Continue reading “آنارشیسم چیست (و چه نیست) ؟”

هی آنارشیست… و چنین گفت لنین!

هی آنارشیست، مگر “دولت و انقلاب” لنین را نخوانده ای؟

این سوالی است که اغلب از منتقدان مارکسیسم، به خصوص منتقدان شکل لنینیستی آن، پرسیده می شود. دولت و انقلاب لنین، اغلب دموکرات ترین اثر او محسوب می شود و لنینیست ها آن را گواه غیر اقتدارگرا بودن لنین و پیروان عقاید او می دانند. از اینرو، این سوال از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بنابراین، پاسخ آنارشیست ها به اینکه دولت و انقلاب لنین نشانگر ذات دموکراتیک (حتی لیبرتارین) مارکسیسم است، چیست؟ آنارشیست ها به دو طریق به این سوال پاسخ می دهند:
نخست، بسیاری از جنبه های اساسی عقاید لنین را می توان در تئوری های آنارشیسم یافت و در حقیقت، این عقاید دهه ها قبل از آنکه لنین دست به نگارش این اثر بزند، بخش غیر قابل انکاری از آنارشیسم بوده اند. به عنوان مثال، باکونین در سال های 1860 در مورد نمایندگان قابل فراخوانی (mandated delegate یا recallable delagate) محل های کار متحد شده در قالب شوراهای کارگری به عنوان چارچوب جامعه سوسیالیستی لیبرتارین (libertarian socialist) و همچنین تشکیل میلیشیاهای مردمی برای دفاع از انقلاب سخن گفته بود. علاوه بر این، او بر این امر کاملا واقف بود که انقلاب یک پروسه است و نه یک رویداد و در نتیجه برای شکوفایی و پیشرفت، نیازمند زمان است. Continue reading “هی آنارشیست… و چنین گفت لنین!”
%d هاوشێوەی ئەم بلۆگەرانە: