م–ر 16 بهمن 1390
بخش اول / 3
ما جا بجایی دولت و دیکتاتوری را نمیخواهیم ما نفی سلطه را میخواهیم / 2
م–ر 16 بهمن 1390
بخش اول / 3
ما جا بجایی دولت و دیکتاتوری را نمیخواهیم ما نفی سلطه را میخواهیم / 2
م–ر 16 بهمن 1390
بخش اول / 2
ما جا بجایی دولت و دیکتاتوری را نمیخواهیم ما نفی سلطه را میخواهیم
انگیزه شیفتگان قدرت دولتی و دیکتاتوری همواره بر پایه این توجیه تاریخی سلطەگرایانه بنا شده که جامعه بدون مرجعییت و نظارت نخبگان رهبری امکان پذیر نیست. حتا در قرن بیست و یکم، ما شاهدیم که چگونه این ریاست مداران، عالی جنابان، مدیران، کارشناسان حکومتی، رجال سیاسی، ممتازین کشوری، حاکمین انحصارات، روئسای احزاب قدرتی ، هر گونه مخالفت، اعتراض و مطالبات آزادیخواهی شورایی را خطری بزرگ برای منافع حکومتی و اقتدار سیاسی تجاری خود میبینند. پس طبیعی ست که سلطەگران بدون داشتن ابزار و ساختار روانی و فیزیکی سلطه و سرکوب، لحظەای قادر نخواهند بود از فضا، امکانات و تمایلات سادیستی ( مقام پرستی، شهرت طلبی، ثروت اندوزی، زن ستیزی… ) به نفع اقتدار اقلیت سیاسی و قدرتی خودشان بهره برداری کنند. حال در ادامه بحث ما متوجه میشویم که چگونه اقلیتی از رجال حکومتی و سرمایەداران خودکامه تنها از طریق زنجیره اختاپوسی ساختار هیرارشی قدرت مدرن دولتی ، قادر میشوند چنین خشونت اکوزیستی، اقتصادی، جنسی، فرهنگی، نژادی…. را بر انسان و طبیعت زندگی تحمیل کنند.
نگاه کنیم به نهاد ها و وزراتخانەهای قدرت مدرن دولتی یا به اصطلاح خصوصی که قادرند یک فضای تنش آمیز، نفاق برانگیز و کنترل کننده را در سطوح مختلف فعالیت زندگی فردی و اجتماعی مردم ایجاد سازند و با این روش هر گونه زمینه سازی فضاهای متنوع ارتباطات مستقیم و تصمیم گیری آزاد شورایی فرودستان و آزاد اندیشان را مدام تخریب کرده و زیر سیطره خود نگه میدارند. دولت مستقیما نماینده مرکزی و رابط اصلی تمامی نهادها، شرکت ها و انحصارات زنجیرەای گسترده در کنترل و استثمارکردن جامعه است و به طور مداوم برای امنیت منافع رقابتی بازار سرمایه، یک مدیریت سلطەگری را بر تقسیم کار اجتماعی بردگی مدرن، برنامه ریزی و قانونگذاری میکند. این نظارت کنترل پلیسی چه بصورت عینی و ذهنی، آشکار و پنهان در ساختار کارکردی یک کمپانی یا کارخانه تنیده شده و به مانند یک نهاد کوچکتر دولتی عمل میکند و به این دلیل، ارتش و پلیس امنیتی چون شبح خفناکی در هیبت ساختاریش مستقیما حضور دارد. پس اساسا شبکه مخوف دیوانسالاری ساختار پلیسی دولت در تمامی اجزا درونی و بیرونی فضای خشن و مرعوب کننده سلسله مراتب تقسیم کار بردگی مزدی نهادینه شده است تا تشدید شتاب کار شقه شقه شده و از خود بیگانه، در خط تولید منافع سرمایەداران و رجال سیاسی پیش رود. به این معنا مکانیزم ضد انسانی مناسبات سلطۀ دولت، شیوه عمل کردی جنون آمیزش را در قانون هیرارشی حقوقی کار، طبقه بندی مشاغل و بقیه رتبه بندی های مزدی، جنسی و…. را بر پروسه کار بردگی سودآور تحمیل میکند.
مگر نقش وزارت آموزش و پرورش (سازمان مغزشویی ) بعنوان یکی دیگر از دست و پاهای دولت اختاپوسی دقیقا در خدمت همین عقلانیت ابزاری و سلسله مراتب رقابت برتری جویانه در ستایش الگوهای قدرتی و تبعیت از احکام کشوری مدرن (دولت–ملت) نیست که مدیرانش مدام تلاش میکنند غریزه همیاری و همفکری انسانی و شناخت انتقادی و سازندۀ کودکان ما را از ابتدا در هم شکنند و آنها را در جهت بازتولید مناسبات جنون آمیز مردسالاری، سلطه جویی و منفعت طلبی تربیت و بازسازی کنند؟ طبیعی ست که مردم به این راحتی پذیرای چنین خشونت کثیفی بر فرایند زندگی شان نیستند اما این موجودیت ساختار دولت است که با زور اسلحۀ اقتصادی، پلیسی، قضایی، رسانەای… و نهایتا با توسل به مجموعه این شبکۀ نظارت هرمی سلسله مراتب تقسیم کار سلطه منشانه، اهدافش را بر جامعه انسانی تحمیل میکند. ایجاد ایدئولوژی های رقابتی و دکان های تبلیغات سیاسی حزبی برای چهره سازی رهبران و ناجیان حکومتی صرفا دوهدف عمده را در نظر دارد، یکی فلج سازی و وابسته کردن مردم به طبقه هیرارشی رهبری و دیگری انحصاری کردن جایگاه مذاکره و دیپلماسی قدرتی و معاملات سودجویانه در بین رجال قدرتی است که حتا میتواند شکلی آنتاگونیسم و حذف گرایانه بخود گیرد. سراسر تاریخ بیانگر جنگ های رهبران برای هژمونی طلبی بوده است. در واقع سیاست تبلیغاتی همه آنها در توصیف برازندگی نخبگان، دبیران کل، رهبران، بزرگان و سرکمیسران آن هم با وعدەهای شیرین برابری، آزادی، دمکراسی برای آیندەای بهتر، صرفا یک الگو سازی دروغین و انحرافی ست یعنی یک تجارت سیاسی رسوا شده در جهت کسب هژمونی و چیرگی بر جنبش های متنوع اجتماعی و گمراه کردن آنها از مسیر سازندگی مناسبات همبستگی شورایی آزادشان میباشد. انسان ها روزمره به طور طبیعی به شخصیت های مبارز، دلسوز، مردمی، حقیقت جو و آزادمنش و محبوبشان در زندگی ارزش قائلند و مطمئنا هر کسی از خصوصیات شایسته دیگری استقبال و الگو برداری میکند اما این دیگر مضحک است که نتیجه قدردانی، بخواهد به حق خود شیفتگی رهبری و ریاستمداری او بر دیگران ختم شود این ها همه تئوری های وقیحانۀ کلاشی و نقض تمامی ویژیگی های آزادمنشی است نه تنها لیبرال ها بخصوص که احزاب سیاسی چپ با چنین شگرد جاەطلبانەای میخواهند دولت پسندی دروغین کارگران را دوباره در جامعه جا بیندازند. چطور هنوز عدەای تحت عنوان آزاد اندیشان و سوسیالیست های معاصر، حتا میتوانند فکرش را بکنند که یک حکومت خودکامه تک حزبی کمونیسم را دوباره در جهان امروز بر پا کنند؟ و اگر تک حزبی نیست پس باید پرسید دعوای شما با سوسیال و لیبرال دمکراسی در چیست؟ مگر آخرین شکل گیری یک دولت چپی بغیر از پیروزی دوباره انتخاباتی ارتگای جاەطلب از حزب ساندونیست در نیکاراگوئه است که تمام تار و پودش لیبرالیسم سرمایەداریست؟ ما هم مثل دیگران از افراد آزادیخواهی چون سولماز بهرنگ، پژمان رحیمی، فریبا امیرخیزی،مریم جزایری، مزدک چهرازی، ارژنگ نورایی، لیلا پرنیان، بهرام رحمانی، آذر درخشان و برخی دیگر که با نگاهی عمیق و انسانی به بررسی بحران های اجتماعی و نقد لیبرالیسم می پردازند، می آموزیم و یارانمان را تحسین و حمایت می کنیم. اما تا زمانیکه شما از چشم داشت قدرت سیاسی و هژمونی طلبی مینویسید و انسان ها را زیر سلطه سیاسی خود میخواهید ماهیتا فرقی با لیبرال ها نمیکنید و هنوز نمی خواهید چشمانتان را به آثار دردناک تاریخ فاشیسم کمونیسم دولتی باز کنید و در این غفلت و انکار، آگاه یا ناآگاه این فرصت را به لیبرال ها دادەاید که در زیر پرچم جامعه مدنی و حقوق بشر چهره جذاب تری از خود نشان دهند البته نه برای دوستداران جامعه شورایی بلکه در چشم جوانانی که در توهم به ساختار سلطه هستند و طبعا سلطه لیبرالیسم را به اختناق کمونیسم دولتی ترجیح میدهند این دیگر تناقض افکار خود شماست که چرا زندگی در فضای نیم بند آزادی مدنی غرب را به چین و روسیه ترجیح دادەاید.
ما به عنوان عاشقان جنبش شورایی با هویتی روشن از مبارزەامان هیچگونه ابایی در افشاکردن شیادان و کارشناسان سیاسی رسانەای و مبلغین قدرت طلبی در هر مدلی چون نوری زاده، نوشین احمدی، سازگارا، گنجی، علمداری، شیرین عبادی، نیره توحیدی، امیر احمدی، فرخ نگهدارها و غیره را نداریم که با بی شرمی کلکسیونی از احزاب چپ تودەای، اکثریت، ملی مذهبی، لیبرال، شاهی …. را دور خود جمع کرده تا نقشه حکومتگری آینده خودشان را علیه آزادی مناسبات شورایی ما طرح ریزی کنند. آنها نقشەهای سرکوب آزادی را هی دست به دست میگردانند تا شاید نقطه اجماعی در این دوران بحران زده سرمایەداری بیابند. ترس واقعی آن ها از فضای رادیکال و پربار آزادیخواهی جامعه ایران است که مجموعه مطالبات فرو خوردەاش حداقل به چندین دوره از تاریخ استبداد برمیگردد و اکنون توانایی چند انقلاب ناگهانی را در درون خود دارد. حال لیبرال ها با زیرکی ناشیانەای سعی میکنند از انزجار مردم از روس و چین به عنوان شرکای رژیم اسلامی به نفع سلطه غرب بهره برداری کنند و خواست تحولات انقلابی و بنیادی مردم را به تاریخ دیکتاتوری های کمونیستی نسبت دهند تا زمینه زد و بندهای لیبرالی آرام بخشی را برای سلطه جویی خود فراهم آورند. این دعوای همیشگی جناح های سیاسی قدرت بوده که در چهرەهای پوزیسیون وآپوزیسیون، رهبری تیم جناحی قدرت خود را به کرسی نشانند. عمامەای های لیبرال دیروز که ساختار جنایت دینی را بر سر مردم ریختند حالا دم از سرمایه پارلمان سکولار میزنند که البته اکثریتی از کمونیست های دولتی هم در آن میگنجند. گویی این احزابند که می پندارند مالک آزادی های نیم بند حقوقی مدنی، فرهنگی اجتماعی درغرب که چشم گیرتر مینماید، هستند و نه محصول عمری مبارزه جانسوز نسل های گذشته که همچنان برای تحقق رهایی از منجلاب سلطه به مبارزه ادامه میدهند. این مشکل و بحران اساسی احزاب مارکسیستی است که چنان در ادعاهای فخر فروشی خط قرمزهای دگم عقیدتی، تشکیلاتی و رهبری طلبی یکدیگر غوطه ورند که کنش و مضمون آزادی آن ها صرفا به وسیلەای برای رقابت در کسب قدرتی تباه کننده، تبدیل شده است بی آنکه قادر به درک انزوا و عقب افتادگی حقیقی ذهنی و مادی خویش از فوران جنبشهای رنگین پیش روی شان شده باشند. فرو رفتن در این وفاداری نوستالژیک به گذشتەای شکست خورده که چندین نسل جهانی از آن سپری شده و ابعاد نوینی از مبارزه کیفی کمونی را جاری ساخته، بیشتر بیان کهولت چپ های نسل اولی است که شاید بیداری سادەای دیگر برایشان نباشد مانند کسانیکه هنوز در افسوس گذشته مشروطه خواهی چمباتمه زدەاند. هویت جنبش شورایی چه ربطی به دیکتاتورهای کمونیستی و پارلمانی دارد که کسی بخواهد از افشا کردنشان طفره رود این دعوای بین دیکتاتورهاست که با تبلیغات روانی سعی میکنند جوانان را بین این دو مدل محوری از سلطه در نوسان قرار دهند. ما منکر این نیستیم که جنبش چپ ایران ناعادلانه از همه طرف قصابی شد و همان کسانی که بر روی کشتەهای عاشقان آزادی، سرمایەداری جهل و جنایت اسلامی را بر پا ساختند باز دوباره بخواهند در پس ویرانەهای فسادشان سخنگویان آزادی امروز باشند تا جنایات گذشته شان بدون دادخواهی در خاموشی رها شود. اما اتفاقا ما به آرزوهای آزادیخواهی نسل پیشین خود ارج می نهیم و از زاویه رشد آگاهی و دست آورد های جنبش های جهانی معاصر، دیگر نمیتوانیم از فرسودگی و نارسایی های ایدئولوژی تاریخی یاران گذشته بت بسازیم و بی مسئولیتی خویش را در پشت شهید پروری ابزاری از آن ها پنهان کنیم. میتوان فهمید که جنبش های ضد سلطه وسرمایەداری دوران معاصر به ناگهان از شکم عهد عتیق بیرون نیامدەاند بلکه از مشاهده و تجربه مادی تاریخ فاجعه آمیز سلطۀ احزاب و دول کمونیستی بورژوایی صد سال اخیر بوده که توانسته شکوفایی بدیل های رهایی بخش قابل قبول و ملموس تری را بیافریند. مارکس اگر زنده بود از دگماتیسم مذهبی یاران حزبی اش دیگر دیوانه شده بود. مرد فرهیختەای که با توجه به شرایط آن دوران و محدودیت های تجربی اش همواره از مشاهده عینی و حقیقی رویدادهای اجتماعی زمانەاش، ایدەهایش را پرورش میداد، هر چند با تمامی اشتباهاتش، اما آزادی و رفاه انسان را در محور اهدافش قرار داده بود و هرگز دستش به خون کسی آغشته نشد. اما برپایی ساختار دولت پلیسی کمونیستی روسیه در اکتبر 1917 زیر نظر تیم رهبری لنین یک جنایت آشکار علیه ابتدایی ترین آزادی های اجتماعی بشری بود که زمینه رخنۀ یک سلسله دیکتاتوری های تمام عیار را در دل جنبش های آزادی خواهی جهانی ایجاد کرد. کمونیسم بورژوایی دولتی تازه از راه رسیده، زیر نام مبارزه با سرمایەداری اساسا به تخریب شکل گیری شوراهای آزاد کارگران، کشاورزان، آزاد اندیشان … پرداخت و در عرصه ایدئولوژِی، تکنیک و مهارت سرکوب، یک شیوه رقابتی جدیدی از یورش سلطەگری سرمایەداری جهانی را با خود ابداع کرد که در نوع نفرتش در خفه کردن آزادی های انسانی بی سابقه بوده است چنانکه تداوم سیاست پلیسی اش در اکثر کشورها بخصوص دولت اسلامی به روشنی مشاهده میشود.
حال شما احزاب کمونیستی میتوانید در جدال قدرتی با لیبرال ها در تصاحب جنبش جهانی ضد سلطه خیالپردازی کنید. این درست همان تفاوت کلیدی و کیفی جنبشهای آزاد شورایی با احزاب قدرتی در قرن معاصر است زیرا مدافعین مبارزۀ ضد سلطه، دانش و تجربیات رهایی بخش با ارزش خود را صادقانه در جهت گسترش اندیشه دینامیک سازندگی مناسبات برابرانه کمونی به کار میگیرند تا بتوانند مبتکرترین ایدەها و تاکتیک های مرئی و نامرئی را در فضای هزار لایه جامعه بیافرینند و ریشەهای سلطه و سرمایه را از درون و بیرون بخشکانند. اتفاقا این جنبش شورایی شخصیتی بسیار زنانه و مادرانه دارد. چرا میگوییم مادرانه؟ زیرا هزارەهاست که فرمانروایان الهی سلطه و جنگ، عشق را قربانی کردەاند و تا همین قرن اخیر هنوز جوهره وجودی و عاشقی زنان در سیاه چال های مذهب و مرجعیت سلطه زندانی بود چرا که سلاطین پدرسالاری دولتی از عواطف، احساسات، آغوش گیری و توانایی زایش زندگی بخش زنان نفرت دارند و کودکان را تنها برای تولید نسلی مطیع و خودپرست در جهت منافع سلطه و جنگ میخواهند. بر پایه این واقعیت، جنبش ضد سلطه معاصر تنها در تجسم حضور حقیقی زنان می توانست متبلور شود.


اطلاعات جدید از سفارت رژیم اسلامی در برزیل در زیر همین نوشته بعلاوه لینک عکس هایی از سفارتی ها 23.04.12
کلیپ عکسهای احتمالی دیپلمات بچه باز. با تشکر از رفیق ناشناس
مسئولیت همسر این شخص و مادر این دو کودک هم هست. امیدوارم با همبستگی و آگاهی این افراد در جامعه شناسایی شوند. قدم اول اصولا همینه. و خبرنگاران هم مسئولند و این کلا خارج از 4چوب شغلی شان یک وظیفه انسانی در مقابل کودکان و انسانهایی است که نمیتونند از خود دفاع کنند…. در مورد کودکانی که مورد آزار جنسی قرار گرفتند کتابها نوشته شده و فکر میکنم اغلب ما کمابیش در این مورد مطلع هستیم.
حقوق سازمانهای پخش صدا و تصویر از دیدگاه حقوق بین الملل مالکیت فکری
حقوق سازمانهای پخش صدا و تصویر از دیدگاه حقوق بین الملل مالکیت فکری قربانی ، حکمت ا… ۸۶-۸۷ ح ۱۶۴
http://yaserziaee.blogfa.com/post-117.aspx
م – ر
شمشیر اصلاحات در جمهوری اسلامی از بدو حکومتش فقط و فقط تکفیر و سلاخی زندگی آزادی خواهی بوده و بس. باندها و احزاب دولتی و انگلی اسلامی، ملی لیبرالی، ملی مذهبی سرمایه داری با انواع سیاست های کارشناسی توطئه و خیانت دول غربی و روسی، خمینی را از فرانسه وارد ایران کرده و بر اریکه قدرت دولتی نشاندند و تمامی مطالبات و اهداف آزادیخواهی را که مردم بخاطرش علیه دیکتاتوری شاه و ساواکش به مبارزه برخاسته بودند زیر پا له و لورده کردند. احزاب به قدرت رسیده با قصاوتی کم نظیر با همکاری مزدورانی چون حزب توده و فدایی اکثریت، زیر پرچم اسلام سرمایه به سرکوب جنبش زنان، ملیت ها، دانشگاه ها، رسانه های آزادی خواهی و نهایتا پاک سازی و تصفیه جامعه از مبارزین و آزادی خواهان برآمدند. سرمایه داری در هیچ دولتی هرگز خودش را بنفع جامعه اصلاح نکرده حتا در صورت مجبور شدن به عقب نشینی، باز جامعه را به نفع خودش اصلاح ساخته است یعنی ساختار سلطه همواره به نفع حفظ سلطه اش بر مردم عمل کرده است اگر غیر از این بود مبارزه مردم در طول تاریخ برای آزادی، برابری و عدالت، میبایست تا کنون دولت ها را حداقل دوستدار و خدمتگذارتر نسبت به مردمانشان کرده بود که هرگز چنین چیزی اتفاق نیفتاده است چنانکه شاهدیم امروزه در عصر جنایت مدرنیسم همچنان ریاضت اقتصادی و فرهنگ سلطه جویی و جنگ طلبی را به نفع سرمایه بر مردم جهان تحمیل میکنند. حتا انقلاب شورایی اکتبر 1917 روسیه متاسفانه در انحصار دیکتاتوری حزب بلشویکها برعلیه تصمیم گیری مشارکتی مستقیم شوراهای متنوع زندگی اجتماعی یعنی مناسبات آزادی جامعه به غارت رفت و دیکتاتوری سرمایه داری صنعتی، دولت کمونیستی نوینی را به رهبری لنین و تفاله هایش چون تراتسکی، دذرژینسکی، استالین، زینوویف، کامنف و غیره به ظهور رساند که تنها در شش سال اول دیکتاتوری لنین زیر نظر وزرات اطلاعات چکا و ارتش سرخش میلیون ها نفر زندانی، شکنجه و تیرباران شدند و یا به صورت دست جمعی قتل عام و به اردوگاه های کار مرگ آور تبعید شدند***. پس روند تجربه تاریخ گواه بر این است که نباید به شعارها و ایدئولوژی های پوچ آزادیخواهی احزاب دولتی ذره ای اعتماد کرد هشداری که همواره آزادیخواهان ضد سلطه و آنارشی به جنبش های مردمی گوشزد میکردند زیرا آن زمان که مردم از فزونی استبداد حکومتیان، خشمگینانه دولتی را سرنگون میساختند باز فراموش میکردند که جامعه را از طریق مناسبات ارتباط شورایی و همکاری شراکتی مستقیم خویش اداره کنند و اجازه ندهند دوباره دیوانسالاری دولتی بر بالای سر راه اراده و عمل تصمیم گیری خودشان قرار گیرد. حال امروزه ما با کوله بار سنگین و ارزشمندی از تجربه و پراتیک دول مستبد و سلطه گر کمونیستی و لیبرالی در دورانی قرار گرفته ایم که این چرخه بیمارگونه قدرت گیری از بالا می باید برای همیشه متوقف شود. آشکار است که اوضاع جهان تنها در انحصار چند درصد از قدرت های دولتی و سلاطین مالی، تسلیحاتی شیمیایی، قاچاق کودک و زن و مواد مخدر کاملا بهم ریخته وفضای زندگی اکو زیستی را به تخریب کشانده اند. این نه تنها قابل پیش بینی بود بلکه بسیاری از مردم .رنجدیده و استثمار شده انتظارش را هم داشتند که وضعیتشان زیر سلطۀ دول نئو لیبرال فاشیستی دنیا آن هم از هر نوعش بدتر بشه و بهتر نشه بخصوص در ایران از پی چپاول سرمایه داران با حمایت دولتِ سرکوب، اعدام و تجاوز شرایط اسفناکی را رقم زده است طبعا زن ستیزی، سانسور، گرانی، بیکاری، فقر، اعتیاد و درماندگی و بی ثباتی و بسیاری بلایای دیگر بیداد میکند و همه جامعه در ترس و نگرانی، سردرگمی وانتظار و خشمند؛ این به این معناست که انفجارات و شورش های بزرگی در پیش است زیرا بالایی ها نه تنها به بن بست و فساد رقت انگیزی رسیده اند بلکه از واکنش مردم و عاقبت خویش هراسناکند. 22 و 25 خرداد امسال سرانجام ناقوس مرگ اصلاحات سبز در خیال خام بازگشت به قانون اساسی ضد بشری خمینی را هم به صدا در آورد که تفرقه، توهم و ناخرسندی سنگین و دلخراشی را در بین مردم ایجاد کرده بود مطمئنن این بارطوفان خشمگین و یکدست تری از جانب مردم در راه است میتوان با شوق هر چه بیشتر به استقبال خیزش های نوید بخش آینده رفت چون پرده های فریب و دروغ پاره شده است و این بارگستردگی بازتابش قاره ها را به جوشش خواهد آورد زیرا تمامی دولت ها و احزاب در چشم جهانیان غیر قابل اعتماد وبی آبرو شده اند سرمایه داری در گندابش چنان مذبوحانه به دست و پا افتاده که مردم اروپا هم برای جدال بزرگتری آماده میشوند. تکان های التهاب آور واقعی، دیگر آغاز گشته و آتشفشان های انقلاب آفرین، خواهی نخواهی در پیش است. هیولای دمکراسی سرمایه، عریان تر از همیشه برای غارت بیشتر و جنگ طلبی به نفع سلطه گران و سرمایه داران نعره ها میکشد. کافیست یک کشور اروپایی دولتش را سرنگون کند و یا تحولات در پیش روی ایران حتا میتواند چاشنی لازم را برای دگرگونی غرب فراهم آورد حالا حقیقتا نسلی آگاه، تازه نفس و تشنه آزادی به دور از کلیشه های حزبی و تجارت سیاسی قدرت ها در دل این جوامع بحران زده آماده ایفای نقش تاریخ سازشان شده اند در واقع جنبش های رهایی بخش ضد سلطه و آنارشیک نیروی امیدبخش این رود خروشان هستند کمون های رنگینی که در ارتباطی جهانی ابتکار عمل را به دست گرفته و تجاربشان را مستقیما بدون سلسله مراتب انگلی حزبی و قدرتی در اختیار هم قرار میدهند. این جنبش ها از فرزندان طبیعت زیستی اند و نه تنها فرونشاندنی نیستند بلکه مدام گسترده تر میشوند زیرا از آب و باد و خاک و آتشند و نجات زمین عاشقی را فریاد میزنند اینان همان خدایان حقیقی گمشده زندگی هستند که در چنگال تاریخ خرافات پیامبران و سلاطین زن ستیز زر و زور زندانی شده بودند و سرانجام امروزه چون کمون میوه هایی، از فرایند تاریخ مبارزه غریزی آزادیخواهی تا به این جا سر بر کشیده اند و بی تردید ساختار هر دولت حکومتی ای را در مسیر برپایی این جامعۀ گلستانۀ جهانی به زیر خواهند کشید هرگز در توان شکوهمند این جنبش رنگین کُمون نمیتوان ذره ای شک کرد زیرا آنان زیبنده ترین عاشقان زمینی اند زنان و مردانی از نسل باد و خاک وآب و آتش با مشعلی از آزادی در دستشان
****
عزیزان برای آشنایی بیشتر با دیکتاتوری دولت کمونیستی و وقایعی که در روسیه پیش آمد با وجود منابع بسیار محدود قابل اتکا درایران، میتوانید به این چند کتب ترجمه شده رجوع نمایید
آنگونه که من زیسته ام –اثر “اِما گلدمن“، ترجمه سهیلا بسکی نشر نیلوفر
آنارشیسم– نوشته کالین وارد
کا. گ. ب. دولتی در دولت– نوشته یوگنیا آلبتس، ترجمه مهدی پرتوی
باکونین آنارشیسم جمع گرا، نوشته برایان موریس، ترجمه سعید فیض اله زاده
دوستان همچنین میتوانند از طریق گوگل سایت های “صدای آنارشیسم“، ” شاهین شهر“، “روزا آرشیو” و جغرافیای آنارشی و حتا سایت های دیگری را در ارتباط با آن بیابند به آرزوی جامعه آزاد وکانون های شورایی ارتباط مستقیم و تصمیم گیرنده
ترجمه از سارا نبوی
موضوع این سمینار که در این اردو برگزار میشود، از این قرار است : چطور میشود در هر سنی به رویاهای رادیکالمان برسیم، آزادیهایی که در جامعه مورد انتقاد قرار میگیرند و چه جایگزینهایی آلترناتیوها برای این خواسته ها وجود دارد؟ تاریخ سمینار از 24 جولای تا 31 جولای 2011 است. موضوع سمینار بحث و گفتگو در باره این سئوال است: جواب دادن به این سوال است که آیا زندگی درست در یک سیستم غلط امکان پذیر میباشد ؟ و این زندگی چگونه امکان پذیراست؟ موضوع برسر رفتار ما با ساختارها و کاتاگوریها میباشد مانند:
دگرجنسگرایی Heteronormativität
جنسیت
بحران بلوغ
سن وسال
تبعیض علیه افراد با کمبودهای جسمی ویا روحی
آموزش
نژاد پرستی
در این سمینار در ارتباط با نورم های بالا و مکانیسم های تبعیض گرایانه، روابط نابرابر و تأثیرات آنها برای رابطه و زندگیمان بحث و گفتگو کنیم.
اکنون سوال بعدی این است که از چه طریق میشود همه ی اینها را به عمل پیاده کرد؟ با انباشت آگاهی وعمل: شبکه، گروه کاری و فوق فعالیت تا دم مرگ، خواندن و تبادل تجربه … در کنار فعالیتها ذکر شده در بالا برای لذت وشادی : صرف غذای گیاهی، سازماندهی برنامه های “آرامش اعصاب” ( کنسرت، فیلم، بازی و غیره) همه اینها را میشود در کنار هم و دور آتش سازماندهی کرد. در نزد ما همه چیز برای همه است، از طرف همه است همچنین با کودک و از کودکان است !
حالا یک سوال خیلی مهم: چگونه میتوانیم از جامعه ای که در متن خود دگرجنسگرایی heteronormativen Matrix را پرورش می دهد و زندگیمان را تحت تأثیرقرار میدهد بیرون بیاییم؟ چگونه میتوانیم ساختارهای گوناگونی را در روابط میان انسانی و خانواده آزاد و خود مختار ایجاد کنیم؟ چگونه این کار انجام پذیر است : چگونه میتوان در کنار کار(کارمزدی) و زندگی روزمره مکانیسمهای جایگزینی و حذف را نفی کرد؟ چه محدودیتهای اقتصادی و ساختارهای اجباری بر روی ما تأثیر می گذارد، آنها چقدر قدرتمندند و چه استراتژی در مقابله با آن میتوان بوجود آورد؟
چرا ایجاد یک ساختار کلکتیو سخت است و چه واقعیتهایی در زندگی دیده و ندیده گرفته میشوند؟ کجاها ما میتوانیم برای اجتناب از تبعیض، بازتولید نکردن سیستم و با قبول مسئولیت مشترک در برابر یکدیگر گام برداریم؟ چه مدلها و فرمهایی برای یک ایجاد یک زندگی مستقل و خود مختار وجود دارد؟ کدامیک از غیرممکن ها را خواستن در چهارچوب واقعیت زندگی ما انجام پذیر است؟ برای چندمین باراین سوال مشترکمان در برابر خود قرار میدهیم: چه کسی با چه کسی زندگی میکند، چرا و چگونه؟
این اردو تا آنجا که امکان دارد بدون حکمرانی و بدون ایجاد مانع است. از در اختیار قراردادن وسائل تکنیکی، سلطه گرایی زبانی (حرافی) و یا سلطه طلبی سازماندهی اجتناب میکنیم. هر کسی که فکر میکند میتواند در پاسخگویی به این سوالات در کنار ما باشد، چگونه میتوانیم تئوری و عمل را تلفیق داده و… او میتواند در این اردو شرکت کند، گروه های کاری را بوجود آورده و یا در فعالیتهای دیگر همکاری کند. شرکت خود و دیگری را اطلاع داده و یا متن منتشر شده را بازخوانی کرده یا برای بهتر شدن ایده ها کمی خردل (نمک) به آن اضافه کنید: تماس با ما از این طریق: wer-lebt-mit-wem(at)riseup.net و برای اطلاعات بیشتر در اینجا کلیک کنید.
کمون لوتر
قلعه ای به نام Lutter درشهر Lutter am Barenberge درایالت Niedersachsen قرار گرفته است. Niedersachsen یکی از شانزده ایالت آلمان است، این ایالت در شمال غرب این کشور واقع شدهاست. پایتخت این ایالت شهر Hannover است. این قلعه از سال 1980 در اختیار گروه آنارشیستی Lutter است. کمون Lutter با همکاری 10تا 25 نفر از زنان، مردان و کودکان ایجاد شده است. ما می گوییم که میخواهیم بدون سلطه، سلسله مراتب و بدون رابطه قدرت و با معیارهای آنارشیستی در کنار هم زندگی کنیم. ما زندگی و کارمان را مستقل سازماندهی میکنیم و همچنین ساختارهای سیستم مبنا بر کار مزدی را رد میکنیم. ما در تلاش برای زندگی و کار در سیستمی خودمختار می باشیم. در اینجا رئیسی وجود ندارد. برای مخارج زندگی مان یک صندوق مشترک داریم که تمام درآمدها وهزینه ها به این صندوق وارد و یا ازاین صندوق پرداخت میشود. ساختمانها، زمین، اتومبیل ها، تعمیرگاه های ماشین و غیره از جمله اموال عمومی گروه ماست. گروه ما بر مبنای تصمیم گیری مشترک، بحث و گفتگو و کار میکند. تصمیم گیریها با توافق تمامی اعضاء صورت میگیرد و راه حل ها طوری انتخاب میشوند که هر کسی بتواند با آن کنار بیاید. کار ما شامل کار باغبانی، نانوایی ارگانیک، دام داری، مراقبت از کودکان، کارگاه چاپگری روی پارچه، تولید شراب، برگزاری سمینارها، اجاره ویلا، تولید مواد غذایی و پخت و پز است. از طریق کارهای ذکر شده، مخارج زندگی و هزینه تعمیر قلعه را تأمین می کنیم. متأسفانه در آمد ما آنچنان نیست که تمامی هزینه های تعمیرات و بازسازی قلعه را تأمین کنیم. در طول سال می بایستی سقف، بالکن، کانال و نمای قلعه تعمیر شود. از آنجایی که ما وقت محدودی برای این تعمیرات داریم، خوشحال میشویم کمک هایی از طرف دیگران دریافت کنیم. این کمکها میتوانند به شکل مصالح ساختمانی و یا ماشین آلات باشند. هدف ما نوسازی این قلعه تاریخی و همچنین حمایت و حفاظت از گروه کاری Lutter است. در اینجا باید اشاره کنیم که برابری زنان با مردان در گروه کاری Lutterمسئله مهمی برای ما میباشد و به همین دلیل آموزش کارهای فنی برای زنان یکی از نکاتیست که ما به آن اهمیت می دهیم. آموزش کارهای فنی – سنتی، اکولوژی، کار فرهنگی، آموزش وپرورش نیز از دیگر اهداف مهم ما هستند. در آینده برای گسترش کار فرهنگی در محل زندگیمان برنامه ریزی شده است. یکی از برنامه های این پروژه نوسازی و تعمیر قلعه ای است که در مالکیت این گروه میباشد. قلعه نوسازی شده میتواند در آینده برای کنسرت، نمایش فیلم، نمایشگاه، سخنرانی، مناظره و همچنین تأتر در اختیار عموم قرار گیرد. از طرفی دیگر یکی از برنامه های ما امکان بوجود آوردن بازدید عمومی این قلعه و اطلاع رسانی در باره ی تاریخچه آن میباشد. http://www.burg-lutter.de/
از سه روز پیش در تاریخ 15 ماه مه در شهرهای بزرگ و کوچک اسپانیا تظاهراتهای زیادی سازماندهی شد. فقط در روز یکشنبه در 60 شهر مختلف بیش از 100 هزار نفر از ساعت 6 بعدازظهر به خیابانها رفتند. این یک مورد بی سابقه در اسپانیا است بدلیل اینکه این جنبش مردمی به هیچ ایدئولوژی و یا حزب خاصی وابستگی ندارد. این یک جنبش خود جوش است که از گروه های سنی مختلف تشکیل شده است و بر ضد دولت مزبور، بانکها و لابی گرها به خیابانها رفته تا یکبار دیگر بگوش آنها برسانند که این توده ی مردمی خواهان حق وحقوق انسانی خود می باشد و حاضر نیست به قوانینی که اتحادیه های اروپایی برای به اصطلاح ” نجات اقتصاد اسپانیا از ورشکستگی ” به مردم تحمیل میکند تن در دهند.
توده ها دیگر تحمل این را ندارند که اتحادیه های اروپایی به همکاری دولتشان فقط در فکر نجات بانکها هستند و این به قیمت افزایش بیکاری بخصوص در میان جوانها است که منجر به ، 20 درصد کاهش دستمزدها، افزایش سن بازنشستگی و غیره گشته است. شهروندان از این خشمگین هستند که با توجه به اینکه حتی کار میکنند، نمیتوانند برای خود و خانواده شان امکانات مناسبی برای زندگی شان تهیه کنند.
بر خلاف تظاهراتهایی که در خاورمیانه انجام شد و عکس العمل رسانه های گروهی که سریع در منطقه حضور پیدا کردند تا بطور زنده گزارش تهیه کنند و از این طریق هم می خواستند نیزاز جنبش مردمی حمایت کرده باشند، ولی این سیاست در مورد اسپانیا صدق نکرده است و به معنی آن است که رسانه های گروهی نه از طریق روزنامه ها، نه از طریق رادیو وتلویزیون گزارشی از تظاهرتها تهیه نکرده اند. اینجا این سئوال مطرح میشود آیا آنها ترس از وضعیتی که در یونان رشدکرده، دارند؟ سئوال دیگراین است که چرا رسانه های آلمانی گزارشی در مورد تظاهراتهایی که از 50 شهر مختلف شروع شده و به 70 شهر در اسپانیا رسیده، گزارشی تهیه نکرده اند؟ چرا ما فقط خبرها را از طریق فیس بوک و توییتر توانستیم بگیریم؟ آیا مطبوعات دولتی آلمان از طبقه کارگر آلمان می ترسد؟ ترس از چه چیزی، ازاینکه مبادا اعتراضها در اسپانیا و یونان مثل یک بیماری مسری عمل کند و تمام اروپا را فرا بگیرد؟
کاربران اینترنتی اسپانیایی در توییتر انتقاد به مطبوعات اسپانیایی میکنند، چرا که هیچ گزارشی از تجمع ها و تظاهراتها تهیه نشده است.هرچقدرکه توده ی مردم نارضایتی خود را بیشتر نشان میدهند، رسانه های دولتی سازشکار، کمتر ازخود عکس العمل نشان میدهند. ما نمی دانیم که آیا حرکتهای مردمی چیزی را دراسپانیا تغییر میتواند بدهد ولی در مدت کوتاهی توانسته این نیروی عظیم ثابت کند که مطبوعات اسپانیایی چیزی جز ابزارکار در دست لابی گراها و دولت اسپانیا نیست. پس ازاین حوادث اخیرمردم بخصوص جوانها دیگر باوری به رسانه های اسپانیایی ندارند.
این واقعا” تجربه ای بی سابقه است که در یکروز در ظرف چند ساعت در 50 شهر تظاهرتها شروع بشود و به 70 شهر گسترش یابد. ازهر قشری در این تظاهراتها شرکت کردند، پیرها، جوانها، کارگران، بیکاران، دانشجویان، فمینیستها، چپها، آنارشیستها، انسانهای غیرسیاسی وخلاصه هر انسانی با هر اعتقاد سیاسی برای یک هدف به خیابانها رفتند وآن هدف چیزی جز تغییرسیستم نبوده است. سیستم دو حزبی اسپانیا که مثل این می ماند که مردم مابین طاعون ویا وبا یکی را انتخاب باید بکنند. احزابی که 123 نفر از اعضایش در لیست رشوه خواری و فساد مالی نام برده شده اند.
تظاهرات توده ها برعلیه پروژه های دولت که قصد نجات بانکها را دارد میباشد، ولی این کمکها از صندوق مالیاتهای مردمی تهیه شده ومیشود. این کمکها به همان بانکهایی است که مردم را از خانه هایشان بیرون میکند، چرا که با درآمدی ما بین 600 تا 1000 یورو پولی برای پس دادن وامها نمی ماند.
این شهروندان برای ایدئولوژی خاصی تظاهرات نمیکنند، آنها برای این یا آن سازمان و حزب به خیابانها نمی روند تنها چیزی که آنها را به هم پیوند میدهد دخالت در تصمیم گیریها یی است که سرنوشتشان را تعیین میکند. آنها خواهان یک دموکراسی واقعی هستند و حاضر نیستند که دیگر تن به دروغهای دولتشان بدهند.
در تاریخ 16 ماه مه 2011 یعنی یکروز بعد از تظاهراتهای سراسری در اسپانیا گروهی در مادرید در محل Puerta del Sol یک کمپینگ برپاکرد که هدفش سازماندهی تظاهرتها می باشد. آنها قصد دارند هر روز به مدت یک هفته تا موقع انتخابات تظاهرات کنند. این ایده به شهرهای دیگر هم سرایت کرد و در شهرهایی مانند Valencia، Barcelona، Salmanca و Huelva کمپینگ هایی از این قبیل ایجاد شد وهنوز پابرجاست. صحبت از یک ایده “انقلاب اسپانیایی “است که در این زمان پا به عرصه گذاشته است.
رسانه ها گزارشی نمی دهند و اگر هم بدهند گزارشی ده ثانیه ایست که به شکل پراکنده ازمعترضان اولترا چپ و آنارشیستها سخن می گوید. این جنبش را نباید ندیده گرفت علی رغم اینکه در تاریخ دیکتاتوری اسپانیا اینچنین جنبشی دیده نشده است و هیچ کس نمی داند که تکاملش به کجا میرود.
خوانندگان اروپایی از خودشان باید بپرسند آیا چیزی اتفاق افتاده ویا می افتد بدلیل اینکه هیچ رسانه ی اروپایی یک گزارش جدی در این مورد تهیه نکرده است. حتی در Washington Post بیشتر میشود در مورد اهمیت تظاهرتها خواند در حالی که درZDF برنامه دوم تلویزیون آلمان گزارشی مبنی بر اطلاعات گرفته شده از توییتر تهیه کرده و از مبارزات انتخابی نیروهای چپ سخن می گوید. در ARD برنامه اول تلویزیون آلمان هم همچنین در مقابل حرکتهای توده ای “انقلاب اسپانیایی ” سکوت کرده است. ولی در بخش Trending Topic در توییتر میشود بیشتر راجع به جنبش توده ها در اسپانیا خواند ، جایی که هر روزه هزاران نفر را باهم مرتبط می کند. حتی در تلویزیونها ی خصوصی هم نمیشود در مورد تظاهرتها گزارشی دید. مثل این می ماند که کسی نمیخواهد چیزی بداند.
http://de.indymedia.org/2011/05/307900.shtml
دعوت به تظاهرات در تاریخ 21 ماه مه 2011 در ساعت 6 بعد از ظهردر برلین با عنوان دموکراسی واقعی در دنیاما انسانهای معمولی هستیم. ما مثل تو، هرروز از خواب بلند میشویم تا به دانشگاه، سرکار ویا به جستجوی کاربرویم. انسانهایی که دارای دوست وفامیل هستند. انسانهایی که سخت کار وکوشش میکنند تا برای افرادی که بهشان نزدیک هستند یک آینده ی بهتر بتوانند ارائه بدهند.
برخی از ما روشنفکر و برخی محافظه کاریم. برخی از ما مذهبی وبرخی اعتقادی به مذهب نداریم. برخی از ما سیاسی وبرخی غیر سیاسی هستند ولی ما همه نگران و ناراحت این وضعیت سیاسی هستیم. وضعیت اقتصادی و اجتماعی که درآن زندگی میکنیم فقط از فساد سیاسی اجتماعی سیاستمدارها، بانکها و بازرگانان سخن می گوید، وضعیتی که ما را درمانده کرده است واین وضعیت امروزه بعنوان یک وضعیت عادی شناخته میشود. هرروزه درد ورنج کشیدن بدون هیچگونه امیدی در زندگی، اکنون زمانی آمده که باید وضعیت را تغییر داد و باهمدیگر یک جامعه بهتر ساخت.
من معتقدم میشود وضعیتها را تغییر داد
من معتقدم میتوان کمک کرد
من معتقدم که ما با هم میتوانیم به اهدافمان برسیم
بیایید با هم به خیابانها برویم، این حق ماست
سارا نبوی
پێویستە لە ژوورەوە بیت تا سەرنج بنێریت.