قـیـام کـرونـشـتـات، جـنـبـش مـاخـنـوویـسـتی در شـوروی پـیـشـیـن / ٣

تـوفـان آراز

مـنـشـأ سـیـاسـی مـنـازعـۀ مـاخـنـوویـسـتـی12

دگـرگـونـی هـای انـقـلابـی در اوکـرایـن جـداگـانـه از تـکـامـل در روسـیـه روی دادنـد: دراثـر انـقـلاب فـوریـه 1917 یـک جـنـبـش بـورژوایـی لـیـبـرالـیـسـتـی نـسـبـةً کـوچـک در اواکـرایـن پـدیـد آمـد، کـه دارای هـدف اسـتـقـلال مـلـی اواکـرایـن و مـسـتـقـر سـاخـتـن دمـوکـراسـی بـورژوایـی سـرمـایـه داری بـود. در نـوامـبـر 1917 ” سـنـتـرالـرادا “(centralrada) – نـوعـی پـارلـمـان جـمـهـوری دمـوکـراتـیـک اوکـرایـننـویـن تـحـت رهـبـری سـیـمـون واسـیـلـیـوویـچ پـتـلـیـورا(Simon Vasjljiovi

tj Petljura)( 1926- 1879) تـشـکـیـل یـافـت. نـفـوذ بـلـشـویـک هـا در اوکـرایـن انـدک بـود. آن هـا در انـتـخـابـات پـارلـمـان جـدیـدالـتـأسـیـس تـنـهـا 750000 رأی بـه دسـت آوردنـد.13( یـعـنـی از بـیـن یـک جـمـعـیـت 30 مـیـلـیـون نـفـری).

بـلافـاصـلـه پـس از تـصـرف قـدرت از سـوی بـلـشـویـک هـا در روسـیـه، مـلی گـرایـان بـورژوایـی اوکـرایـن بـه سـازمـان دهـی یـک ارتـش ضـد بـلـشـویـکـی پـرداخـتـنـد. دولـت اوکــرایـن ضـمـنـاً از فــرا

نـسـه خـواسـتـار کـمـک نـظـامـی گـردیـد. بـا پـیـدایـش جدایـی رسـمـی بـیـن دولـت بـورژوایـی اوکـرایـن و قـدرت دولـت بـلـشـویـک هـا، یـک کـمـیـتـۀ اجـرایـی سـوسـیـالـیـسـتـی مـرکـزی بـرای اوکـرایـن مـرکـب از بـلـشـویـک هـا و شـمـاری سـوسـیـال رولـوسـیـونـرهـای چـپ( نـظـیـر تـرکـیـب دولـت انـقـلابـی روسـیـه) در یـک کـنـگـرۀ شـورایـی در دسـامـبـر 1917 ایـجـاد گـردیـد. در ژانـویـه 1918 بـلـشـویـک هـا شـهـر کـیـف، مـرکـز اوکـرایـن، را بـه اشـغـال خـود درآوردنـد، و دولـت بـورژوایـی در آن را سـاقـط سـاخـتـنـد. دو مـاه بـعـد از آن بـلـشـویـک هـا مـوقـتـاً از اوکـرایـن بـه مـوجـب پـیـمـان بـرسـت لـیـتـوفـسـکخـارج گـشـتـنـد. اوکـرایـن بـه اشـغـال نـیـروهـای آلـمـانـی اطـریـشـی درآمـد، و پـس از مـدت کـوتـاهـی، کـه طـی آن دولـت بـورژوایـی نـاسـیـونـالـیـسـتـی دیـگـر بـار درتـلاش کـسـب قـدرت بـرآمـد، یـک دولـت مـلاکـیـن عـلـنـاً ارتـجـاعـی بـر روی کـار آورده شـد.

بـازسـازی کـامـل روابـط قـدرت تـزاری در اوکـرایـن بـا بـرقـراری دولـت ارتـجـاعـی جـدیـد بـه یـک رشـتـه خـیـزش هـای دهـقـانـی در تـابـسـتـان 1918 مـنـجـر گـردیـد، کـه بـه سـخـتـی بـه وسـیـلـۀ دولـت سـرکـوب شـدنـد، ولـیـکـن بـا ایـن حـال دهـقـانـان ازپـای نـنـشـسـتـنـد، و خـود را در گـروه هـای کـوچـک 100- 20 نـفـری سـازمـان دادنـد، کـه بـه حـمـلات غـافـلـگـیـر کـنـنـده بـه امـلاک مـی پـرداخـتـنـد. جـنـبـش مـاخـنـوویـسـتـی بـه اقـتـضـای ایـن گـروه هـا و درنـتـیـجـۀ اتـحـاد ایـن گـروه هـا پـدیـد آمـد، و تـدریـجـاً یـک ارتـش مـنـظـم مـرکـب از 20000 نـفـر سـازمـان داده شـد. هـم ارتـش و هـم جـنـبـش وسـیـعـی کـه ارتـش از آن زاده شـد و بـه آن پـیـوسـتـه بـود، نـام رهـبـر آنـارشـیـسـت ارتـش نـسـتـور ایـوانـوویـچ مـاخـنـو(Néstor Ivanovitj Makhno)( 1934- 1888) را بـه خـود گـرفـت.

از آن جـا کـه تـاریـخ حـیـات مـاخـنـو شـامـل وجـوه نـمـونـۀ افـراد انـبـاز در جـنـبـش اسـت، ذیـلاً بـه کـوتـاهـی نـظـری بـه آن مـی افـکـنـیـم:

مـاخـنـو در یـک روسـتـای بـزرگ در اوکـرایـن جـنـوبـی در یـک خـانـوادۀ دهـقـانـی تـهـیـدسـت تـولـد یـافـت. پـدر مـاخـنـو در 11 مـاهـگـی او درگـذشـت. در 7 سـالـگـی بـه کـار شـبـانـی پـرداخـت. از 8 تـا 12 سـالـگـی زمـسـتـان هـا بـه مـدرسـه مـی رفـت و تـابـسـتـان هـا سـرگـرم کـار مـی شـد. دیـرتـر در نـقـاط مـخـتـلـف بـرای دهــقـانـان بـزرگ آلـمـانـی کـار روزمـزدی انـجـام مـی داد. در سـن 16 سـا لـگـی او دگـرگـونـی هـای انـقـلابـی در 1905 آغـازیـدنـد، و وی تـحـت هـنـایـش آن هـا بـه آنـارکـوکـمـو نـیـسـت هـا پـیـوسـت. در 1908 دسـتـگـیـر و بـه جـرم فـعـالـیـت آنـارشـیـسـتـی و تـروریـسـتـی بـه 9 سـال حـبـس در زنـدان مـحـکـوم گـردیـد، و طـی آن در جـمـع آنـارشـیـسـت هـای روشـنـفـکـر آمـوزش تـئـوریـک سـیـاسـی واقـعـی دیــد. در نـتـیـجـۀ انـقـلاب فــوریـه 1917 و قـیـام کـارگـران مـسـکـو، کــه

ازجـمـلـه در مـارس آزادی زنـدانـیـان سـیـاسـی را بـه بـارآورد، او رهـا شـده، بـه اوکـرایـن بـازگـشـت، تـا در سـازمـان دهـی جـنـبـش دهـقـانـی انـبـاز گـردد. هـم چـنـیـن سـرگـرم ایـجـاد اتـحـادیـۀ صـنـفـی خـد مـۀ امـلاک شـد.

سـرگـذشـت سـیـاسـی مـاخـنـو ظـاهـراً بـا پـایـۀ اجـتـمـاعـی جـنـبـش مـتـمـایـز مـی بـاشـد، آن چـه کـه سـبـب سـاز افـسـانـه پـردازی دربـارۀ او گـردیـده اسـت.

جـنـبـش مـاخـنـوویـسـتـی مـحـتـمـلاً مـرکـب از یـک هـسـتـۀ کـوچـک از فـعـالـیـن آنـارشـیـسـت و انـبـوهـی دهـقـانـان کـارگـر و دهـقـانـان تـهـیـدسـت مـجـذوب مـوفـقـیـت گـروه مـاخـنـو در رمـانـدن مـلا کـیـن بـود. بـسـیـاری از دهـقـانـان مـاخـنـو را نـوعـی نـاجـی و رهـایـی بـخـش، یـک سـرکـرده و رهـبـر طـایـفـه ای تـلـقـی مـی نـمـودنـد:

چـرا مـا خـود را مـاخـنـوویـسـت هـا مـی نـامـیـم؟ بـه ایـن دلـیـل کـه مـا در تـاریـک تـریـن ایـام ارتـجـاع در اوکـرایـن بـرای نـخـسـتـیـن بـار یـک دوسـت و رهـبـر وفـادار، مـاخـنـو، را در صـفـوف مـان تـشـخـیـص دادیـم، کـه صـدای اعـتـراضـش بـه سـتـم در حـق کـلـیـۀ کـارگـران در سـرتـاسـر اوکـرا یـن طـنـیـن انـداز بـود و مـردم را بـه پـیـکـار عـلـیـه جـمـیـع خـودکـامـگـان، دزدان و حـقـه بـازان سـیـا سـی مـشـغـول فـریـب مـا فـراخـوان مـی داد، مـاخـنـو، کـه اکـنـون بـا اسـتـواری و بـرگـشـت نـاپـذیـر در صـفـوف مـشـتـرک مـا بـه صـوب هـدف نـهـایـی، آزادسـازی کـلـیـۀ کـارگـران از هـر نـوع سـرکـوب راه مـی پـویـد.”14

مـحـتـوای ایـدئـولـوژیـک جـنـبـش تـا درجـۀ زیـادی یـک نـوع سـوسـیـالـیـسـم اوتـوپـیـک( واهـی گـرا ) روسـتـایـی طـایـفـه ای و هـدف آن ایـجـاد فـدراسـیـونـی از کـلـکـتـیـوهـای روسـتـایـی آزاد بـود، چـنـان کـه از زنـدگـی آزاد، ابـتـدایـی، هـمـبـسـتـه در روسـتـا سـتـایـش مـی گـشـت، و بـه شـهـر، مـرکـز تـکـامـل صـنـعـت و سـرمـایـه داری آغـاز شـده بـه دیـدۀ دشـمـنـانـه نـگـریـسـتـه مـی شـد. در نـو شـتـۀ مـاخـنـو تـحـت عـنـوان کـمـون هـای روسـتـایـیدر تـوصـیـف او از کـلـکـتـیـوهـایـی کـه بـا انـبـازی وی بـرقـرار گـردیـده بـودنـد، ذکـر شـده اسـت: ” در هـمـۀ کـلـکـتـیـوهـا بـرخـی دهـقـانـان آنـار شـیـسـت بـودنـد، ولـی اکـثـر اعـضـاء آنـارشـیـسـت نـبـودنـد. بـاوجـود ایـن آن هـا در کـلـکـتـیـوشـان یـک هـمـبـسـتـگـی آنـارشـیـسـتـی حـس مـی کـردنـد، کـه فـقـط در زنـدگـی عـمـلـی کـارگـران عـادی، کـه هـنـوز زهـر سـیـاسـی شـهـرهـا بـا جـوّ نـیـرنـگ و خـیـانـت شـان را کـه بـسـیـاری از آنـان را کـه خـود را آنـارشـیـسـت مـی دانـنـد، در خـود غـرق مـی سـازنـد، نـچـشـیـده انـد، مـشـهـود اسـت.”15

بـه عـلـت سـاخـتـار طـایـفـه ای عـمـومـی جـنـبـش مـوقـعـیـت زنـان سـنـتـی و تـوأم بـا سـتـمـدیـدگـی بـود. آن هـا در ارتـش نـیـز انـبـازی نـداشـتـنـد. بـه نـوشـتـۀ دوسـت و آمـوزگـار مـاخـنـو در دورۀ زنـدان، پـتـر آنـدریـویـچ آرشـیـنـوف(Peter Andrejevitj Arshinov)( 1937- 1886) – کـه بـاشـمـول تـریـن تـوصـیـف جـنـبـش را بـراسـاس انـبـازی شـخـصـی در آن طـی زمـان درازی بـه دسـت داده اسـت 16زنـان جـزو ارتـش نـبـودنـد. تـنـهـا در وضـعـیـت هـای اضـطـراری ضـرورت تـسـلـیـح زنـان مـطـرح مـی گـردیـد.

از نـظـر روشـنـگـری و آمـوزش افـکـاری در سـمـت آزادسـازی فـردی پـرورده شـده بـود. کـوشـش درجـهـت بـرقـراری مـدارس آلـتـرنـاتـیـوی بـراسـاس ایـده هـای تـربـیـتـی آنـارشـیـسـت اسـپـانـیـایـی فـرانـسـیـسـکـو فـرر گـواردیـا(Francisco Ferrer Guardia)( 1909- 1859)17 بـه عـمـل آمـد، امـا بـه دلایــل کـمـبـود آمـوزگـاران و وضـعـیـت تـقـریـبـاً دائـم جـنـگـی در مـنـطـقـۀ جـنـبـش ایـده هـای تـربـیـتـی آن گـونـه کـه بـایـد و شـایـد امـکـان عـمـلـی شـدن را نـیـافـت.

جـنـبـش، کـه فـعـالـیـت اصـلـیـش عـبـارت از جـنـگ بـود، مـوفـق بـه بـرقـراری چـنـد کـلـکـتـیـو روسـتـایـی گـردیـد. مـاخـنـو دربـارۀ ایـن کـلـکـتـیـوهـا نـوشـتـه اسـت، کـه آن هـا اغـلـب مـرکـب از تـقـریـبـاً ده خـانـوادۀ بـزرگ، مـعـادل دویـسـت تـا سـیـصـد عـضـو بـودنـد. آن هـا اراضـی امـلاک پـیـشـیـن را بـر حـسـب نـیـازشـان دراخـتـیـار داشـتـنـد. تـقـسـیـم بـذرهـای گـنـدم و ابـزار تـوسـط کـنـگـره هـای کـلـکـتـیـو هـای نـاحـیـه ای بـه عـمـل مـی آمـد. هـر کـلـکـتـیـو تـوسـط جـلـسـات مـشـتـرک اداره مـی شـد. آشـپـزخـا نـه هـا و غـذاخـوری هـای مـشـتـرک دایـر بـودنـد. کـلـکـتـیـوهـا نـتـیـجـۀ جـنـبـش اسـتـمـلاکـی پـدیـدار در اثـر فـروپـاشـی نـظـامـی آلـمـان در نـوامـبـر 1918 و سـقـوط نـهـایـی دولـت ارتـجـاعـی در دسـامـبـر هـمـان سـال بـودنـد. ایـن فـروپـاشـی نـظـامـی و سـیـاسـی سـبـب سـاز آن بـود، کـه بـلـشـویـک هـا دیـگـر بـار از تـوانـایـی تـصـرف قـدرت در اوکـرایـن بـرای مـدتـی بـرخـوردار گـشـتـنـد. خـلاء سـیـاسـی مـوجـود هـم چـنـیـن امـکـان تـکـامـل جـنـبـش دهـقـانـی را ایـجـاد نـمـود. عـلاوه بـر بـرقـرار گـشـتـن کـلـکـتـیـوهـا، سـعـی ایـجـاد رهـبـری هـمـآهـنـگ کـل بـه اصـطـلاح مـنـطـقـۀ آزادشـده، مـنـطـقـه ای بـه مـسـاحـت چـنـدهـزار کـیـلـومـتـرمـربـع در بـخـش جـنـوبـی اوکـرایـن مـشـتـمـل بـر 72 نـاحـیـه بـا تـقـریـبـاً 2مـیـلـیـون اهـالـی نـیـز بـه عـمـل آمـد. طـی شـش مـاه تـا بـهـار 1919 آرامـش نـسـبـی در مـنـطـقـه حـاکـم بـود. در ایـن دوره سـه کـنـگـرۀ مـنـطـقـه ای بـرگـذار گـشـتـنـد. ایـن کـنـگـره هـا بـه اتـفـاق شـورای جـنـگ انـقـلابـی بـرگـزیـده بـه اصـطـلاح عـالـی تـریـن مـقـام سـیـاسـی مـنـطـقـه در آن دوره بـه شـمـار مـی رفـتـنـد. درمـورد تـوسـعـۀ کـمّـی کـلـکـتـیـوهـا در مـحـدودۀ مـنـطـقـۀ جـنـبـش مـاخـنـوویـسـتـی ارقـامـی بـه دسـت داده نـشـده اسـت.

از 1919 تـا 1921 مـاخـنـوویـسـت هـا و بـلـشـویـک هـا بـه انـجـام عـمـلـیـات نـظـامـی مـشـتـرک بـرای دفـع حـمـلات ضـدانـقـلاب کـه هـر دو طـرف در آن امـر ذی نـفـع بـودنـد پـرداخـتـنـد. اشـتـراک عـمـل زمـانـی طـرفـیـن عـلاوه بـر دلـیـل نـظـامـی دارای دلایـل دیـگـری نـیـز بـود: بـلـشـو یـسـم در اوکـرایـن هـمـانـنـد روسـیـه دروهـلـۀ نـخـسـت عـبـارت از جـنـبـش فـراگـیـرنـدۀ کـارگـران و رو شـنـفـکـران شـهـری بـود. دیـگـر آن کـه طـبـقـۀ کـارگـر اوکـرایـن تـا درجـۀ زیـادی اصـلاً اهـل شـمـال (روسـیـه) بـود. شـک دهـقـانـان نـسـبـت بـه بـلـشـویـسـم دراثـر فـقـدان طـبـقـۀ کـارگـر بـومـیتـشـدیـد نـیـز مـی گـردیـد. هـم چـنـیـن اقـشـار دهـقـانـی تـهـیـدسـت، کـه بـه طـور عـمـده تـشـکـیـل دهـنـدگـان جـنـبـش مـاخـنـوویـسـتـی بـودنـد، و نـفـع شـان را در سـرنـگـون سـاخـتـن جـامـعـۀ بـورژوایـی تـشـخـیـص داده بـودنـد، ضـدیـت شـان بـا دولـت مـلاکـیـن، بـا نـیـروهـای مـداخـلـه گـر مـتـفـقـیـن غـربـی و بـا جـنـبـش بـورژوایـی مـلـی گـرایـانـه تـقـریـبـاً سـازوار بـا مـواضـع بـلـشـویـک هـا بـود، و لـذا چـالـش مـشـتـرک بـا بـلـشـویـک هـا عـلـیـه ضـدانـقـلاب را درجـریـان تـهـاجـم ژنـرال هـای تـزاری دنـیـکــیـن در 1919 و پـیـوتــر ان. فُــن ورانـگــل( Pjotr N. von Wrangel)( 1929- 1878) در 1920 مـدلـل مـی سـاخـت.

مـنـازعـات مـاخـنـوویـسـت هـا و بـلـشـویـک هـا بـا یـکـدیـگـر و تـشـدیـد ایـن مـنـازعـات در سـه مـرحـلـۀ اصـلـی صـورت گـرفـت: پـیـش از تـهـاجـم دنـیـکـیـن، رهـبـری نـظـامـی بـلـشـویـک هـا بـه ار تـش مـاخـنـو دسـتـور آمـیـزش کـامـل بـا ارتـش سـرخ را داد، و تـهـدیـد نـمـود، کـه درصـورت عــدم اطـا

عـت از دسـتـور، هـر نـوع کـنـگـرۀ تـشـکـیـل یـافـتـه از سـوی رهـبـری ارتـش مـاخـنـو ضـدانـقـلابـی اعـلام و بـه ایـن صـورت بـا آن رفـتـار خـواهـد شـد. ( نـشـانـه گـرفـتـه شـدن کـنـگـره هـا ازطـرف بـلـشـویـک هـا ازجـمـلـه بـه ایـن عـلـت بـود، کـه کـنـگـره هـا امـاکـن بـسـیـج نـیـرو بـرای ارتـش مـا خـنـو، ضـمـنـاً امـاکـن مـهـم بـرای بـحـث و تـصـمـیـمـات سـیـاسـی بـودنـد.) هـمـزمـان بـا صـدور تـهـدیـد، رهـبـری ارتـش بـلـشـویـکـی بـا ارتـش مـاخـنـو درمـورد یـک تـوافـق هـمـکـاری مـذاکـره بـه عـمـل آورد. بـا سـربـاززدن ارتـش مـاخـنـو از پـذیـرش دسـتـور بـلـشـویـکـی، آن ضـدانـقـلابـی اعـلام گـردیـد، و رهـبـری ارتـش بـلـشـویـکـی سـریـعـاً کـوشـیـد تـا ازجـمـلـه مـاخـنـو را بـه دام انـدازد و بـه قـتـل رسـانـد. ولی پـیـش از عـمـلـی گـشـتـن ایـن سـوء نـیـت بـلـشـویـک هـا، تـهـاجـم دنـیـکـیـن روی داد، و بـلـشـویـک هـا از اوکـرایـن عـقـب نـشـسـتـنـد. نـیـروهـای دنـیـکـیـن طـی تـابـسـتـان و پـائـیـز 1919 عـمـیـقـاً در روسـیـه پـیـش رفـتـنـد، و در یـک نـقـطـه زمـانـی مـسـکـو را درمـعـرض تـهـدیـد قـرار داد نـد. تـحـت ضـدحـمـلـۀ ارتـش سـرخ، ارتـش مـاخـنـو خـود را پـشـتـیـبـان مـهـم آن نـشـان داد، بـه طوری کـه ارتـش مـاخـنـو آن ضـربـۀ تـعـیـیـن کـنـنـده ای را کـه مـقـدمـۀ عـقـب نـشـیـنـی ارتـش دنـیـکـیـن گـرد یـد، بـه آن وارد سـاخـت.

پـس از شـکـسـت ارتـش دنـیـکـیـن در پـائـیـز 1919، بـلـشـویـک هـا بـرای بـار دیـگـر درصـدد یـکـسـره سـاخـتـن کـار جـنـبـش مـاخـنـوویـسـتی بـرآمـدنـد. رهـبـری ارتـش بـلـشـویـکـی بـه ارتـش مـا خـنـو دسـتـور انـتـقـال خـود بـه جـبـهـۀ لـهـسـتـان را صـادر نـمـود، و مـقـصـود از ایـن دسـتـور آن بـود، کـه بـخـشـاً ارتـش مـاخـنـو تـحـت فـرمـان دهـی ارتـش سـرخ درآورده شـود؛ بـخـشـاً جـنـبـش مـاخـنـوو یـسـتی را بـا جـدا نـمـودن آن از مـنـطـقـه ای کـه از آن مـنـشـأ گـرفـتـه، و ازحـیـث کـار و حـیـات بـه شـکـل طـبـیـعـی بـا آن مـرتـبـط بـود، نـاتـوان سـازد. درنـتـیـجـۀ سـرپـیـچـی مـاخـنـو از دسـتـور بـلـشـو یـک هـا، جـنـبـش مـاخـنـوویـسـتـی بـرای بـار دوم ضـدانـقـلابـی اعـلام گـردیـد. امـا ایـن مـرتـبـه نـیـز سـعـی پـایـمـال سـاخـتـن جـنـبـش مـاخـنـوویـسـتـی بـه عـلـت تـهـاجـم ورانـگـل بـه تـعـویـق افـکـنـده شـد، و بـار دیـگـر ارتـش سـرخ خـود را مـجـبـور از هـمـکـاری بـا ارتـش مـاخـنـو بـرای دفـع تـهـاجـم نـیـرو هـای ضـدانـقـلابـی دیـد، و بـلـشـویـک هـا در پـائـیـز 1920 بـه امـضـاء مـوافـقـتـنـامـۀ هـمـکـاری بـا ارتـش مـاخـنـو بـرضـد ارتـش ورانـگـل پـرداخـتـنـد، و بـه مـاخـنـوویـسـت هـا نـویـد آزادی سـیـاسـی داده، بـقـای ارتـش مـاخـنـو بـه صـورت یـک واحـد مـنـظـم بـا سـاخـتـار خـود درعـوض اطـاعـت آن از فـرمـان دهـی عـالـی ارتـش سـرخ را تـضـمـیـن نـمـودنـد. ضـمـن مـذاکـره، رهـبـری ارتـش مـاخـنـو مـطـالـبـۀ خـوداداری مـنـطـقـۀ آزاد شـدهدر پـیـوسـتـگـی بـه اتـحـاد شـوروی را پـیـش کـشـیـد، کـه از سـوی بـلـشـویـک هـا نـه رد و نـه پـذیـرفـتـه گـردیـد، بـه عـبـارت دیـگـر عـامـداً بـی جـواب نـگـاه داشـتـه شـد. درواقـع امـر مـوافـقـتـنـامـه یـک مـانـور تـاکـتـیـکـی از نـاحـیـۀ بـلـشـویـک هـا بـود، کـمـا ایـن کـه بـلافـاصـلـه پـس از شـکـسـت نـهـایـی ارتـش ورانـگـل، ازجـمـلـه درنـتـیـجـۀ عـمـلـیـات مـؤثـر ارتـش مـا خـنـو، مـقـامـات بـلـشـویـکـی اقـدام بـه دسـتـگـیـری انـبـوه آنـارشـیـسـت هـا و مـاخـنـوویـسـت هـا در او کـرایـن نـمـوده، بـه تـعـقـیـب واحـدهـای ارتـش مـاخـنـو پـرداخـتـنـد، و آن هـا را یـکـی پـس از دیـگـری طـی زمـسـتـان 21- 1920 نـابـود سـاخـتـنـد.

قـیـام کـرونـشـتـات، جـنـبـش مـاخـنـوویـسـتی در شـوروی پـیـشـیـن / ٤

تـوفـان آراز

بـلـشـویـک هـا و جـنـبـش هـای مـخـالـف

چـنـان کـه از بـررسـی خـلاصـه وار بـالا بـرمـی آیـد، شـکـی نـیـسـت کـه ایـن جـنـبـش هـا بـرضـد بـاز سـازی قـدرت بـورژوایـی سـرمـایـه داری بـودنـد. اصـلاً مـطـالـبـۀ عـمـدۀ آن هـا عـبـارت مـی گـشـت از تـحـقـق داده شـدن بـه شـعـار انـقـلاب اکـتـبـر: ” کـل قـدرت بـه شـوراهـا“. و انـبـازی و فـعـالـیـت آن هـا در دگـرگـونـی هـای انـقـلابـی انـقـلاب اکـتـبـر، جـنـگ داخـلـی آشـکـارا در طـرف داری از انـقـلاب بـه عـمـل آمـد.

امـا در تـبـلـیـغـات بـلـشـویـکـی کـوشـیـده شـد بـر جـنـبـش هـا مُـهـر ضـدانـقـلابـی زده شـود. ارتـش مـاخـنـو بـه گـونـۀ یـک جـنـبـش کـولاک و ازحـیـث سـیـاسـی هـمـطـراز بـا ارتـش هـای سـفـیـد جـلـوه داده شـد. سـعـی گـردیـد قـیـام کـرون اشـتـات بـه گـونـۀ یـک تـوطـئـۀ سـفـیـدهـا وانـمـود گـردد. ازجـمـلـه از حـضـور یـک ژنـرال تـزاری پـیـشـیـن، کـوزلـوفـسـکـی(Kozlovskij)، در کـرون اشـتـات در کـارزار بـدنـام سـازی قـیـام سـوء اسـتـفـاده بـه عـمـل آمـد.(مـضـحـک ایـن کـه هـمـیـن کـوزلـوفـسـکـی را بـلـشـو یـک هـا خـود بـه صـورت مـتـخـصـص نـظـامـی اسـتـخـدام نـمـوده بـودنـد!) تـلـگـرام رادیـویـی ذیـل، پـخـش شـده از رادیـو روسـتـا “(ROSTA) درتـاریـخ 3 مـارس 1921 در مـسـکـو( و مـنـدرج در ایـز وسـتـیـا کـرون اشـتـات) نـمـونـه ای از تـبـلـیـغـات بـلـشـویـکـی بـود. جـالـب اسـت، کـه در آن مـطـالـبـات سـیـاسـی کـرون اشـتـات، تـصـویـب شـده در دو روز قـبـل از آن در یـک جـلـسـۀ تـوده ای بـا حـضـور 15000 نـفـر در کـرون اشـتـات ذکـر نـشـده بـود.

بـه هـمـه، هـمـه، هـمـه.

بـه مـبـارزه عـلـیـه تـوطـئـۀ گـاردیـسـت هـای سـفـیـد. یـاغـی گـری ژنـرال پـیـشـیـن کـوزلـو فـسـکـی و پـتـروپـاولــوفـسـکبــه وسـیــلـۀ جـاسـوسـان مـتـفـقـیـن، مـانـنـد چـنـد خـیـزش سـابـق گـارد

یـسـت هـای سـفـیـد، بـرطـبـق خـبـر روزنـامـۀ فـرانـسـوی بـورژوایـی Le Matin“( لـه مـاتـیـن)، کـه دو هـفـتـه قـبـل از یـاغـی گـری کـوزلـوفـسـکـی تـلـگـرام زیـر را از هـلـسـیـنـکـی درج کـرده، صـحـنـه سـازی شـده اسـت: ” از پـتـروگـراد خـبـر رسـیـده اسـت، کـه مـقـامـات نـظـامـی بـلـشـویـکـی درنـتـیـجـۀ قـیـام اخـیـر در کـرون اشـتـات بـه یـک رشـتـۀ کـامـل اقـدامـات بـرای مـنـفـرد سـاخـتـن کـرون اشـتـات و انـسـداد راه پـتـروگـراد بـر سـربـازان و مـلـوانـان پـادگـان در کـرون اشـتـات پـرداخـتـه انـد. حـمـل مـواد غـذایـی بـه کـرون اشـتـات تـا دسـتـور تـازه غـدغـن شـده اسـت.” واضـح اسـت کـه قـیـام در کـرون اشـتـات از پـاریـس هـدایـت گـردیـده اسـت کـه ضـدجـاسـوسـی فـرانـسـه در رخـداد دسـت داشـتـه اسـت؛ ایـن یـک داسـتـان کـهـنـه اسـت. سـوسـیـال رولـوسـیـونـرهـایـی نـیـز کـه از پـاریـس هـدایـت مـی گـشـتـنـد، زمـیـنـه را بـرای یـک قـیـام عـلـیـه قـدرت شـوروی تـدارک دیـده بـودنـد، امـا هـنـوز تـدارک شـان بـه اتـمـام نـرسـیـده، اربـاب واقـعـی شـان در پـشـت آن هـا خـود را نـشـان داد: یـک ژنـرال تـزا ری. داسـتـان کـولـجـاک[18]، کـه بـه دنـبـال سـوسـیـال رولـوسـیـونـرهـا مـی آیـد و دولـت را از نـو بـرقـرار مـی سـازد، ایـن بـار نـیـز خـود را تـکـرار مـی کـنـد. کـلـیـۀ دشـمـنـان کـارگـران، از ژنـرال هـای تـزاری تـا و بـا سـوسـیـال رولـوسـیـونـرهـا، در سـعـی سـوء اسـتـفـاده از گـرسـنـگـی و سـرمـا هـسـتـنـد. ولـی ایـن یـاغـی گـری ژنـرال هـا و سـوسـیـال رولـوسـیـونـرهـا بـایـد سـریـعـاً سـرکـوب شـود، و ژنـرال کـوزلـوفـسـکـی و رفـیـقـان جـنـگـی او بـه سـرنـوشـت کـولـجـاک دچـار خـواهـنـد شـد.

ولـی شـبـکـۀ مـأمـوریـن مـتـفـقـیـن بـی شـک فـراتـر از کـرون اشـتـات مـی رود. کـارگـران و سـربـا زان، ایـن شـبـکـه را ازهـم بـپـاشـیـد، ایـن شـایـعـه سـازان و تـحـریـک کـنـنـدگـان را بـه دام بـیـانـدازیـد. خـونـسـردی، انـضـبـاط، هـوشـیـاری و هـمـبـسـتـگـی ضـروری اسـت. بـه ایـن فـکـر کـنـیـد، کـه مـا از بـحـران مـواد غـذایـی و سـوخـت، کـه مـوقـتـی اسـت، هـر قـدر هـم کـه جـدّی بـه نـظـر رسـد، فـقـط از طـریـق کـار مـشـتـرک، پـرحـرارت مـی تـوانـیـم خـارج شـویـم، نـه بـا رفـتـار بـی مـعـنـی، کـه صـرفـاً مـی تـوانـد گـرسـنـگـی را تـشـدیـد کـنـد و کـارت هـای خـوبـی بـه دسـت دشـمـنـان مـنـفـور کـارگـران بـه دهـد رادیـو مـسـکـو.”19

دلـیـل بـلـشـویـک هـا بـه شـیـوۀ تـبـلـیـغـاتـی بـرای مـرتـبـط سـاخـتـن ایـن گـرایـشـات اعـتـراضـی تـوده ای بـا ضـدانـقـلاب، مـنـفـرد نـمـودن اعـتـراض بـود. دررابـطـه بـا کـرون اشـتـات تـرس بـلـشـو یـک هـا از ایـن بـود، کـه شـهـرهـای پـیـرامـون آن و خـاصـه پـتـروگـراد نـاآرام مـطـالـبـات سـیـاسـی کـرون اشـتـات را بـه پـذیـرنـد و تـکـرارشـان نـمـایـنـد. جـنـبـش هـای اعـتـصـاب در پـتـروگـراد انـدکـی پـیـش از قـیـام کـرون اشـتـات بـا بـه کـار بـرده شـدن شـیـوه هـای اجـبـار بـه وسـیـلـۀ بـلـشـویـک هـا، تـوأم بـا تـوافـق هـای بـی اهـمـیـت فـروکـش کـرده بـودنـد، ولـی بـه آسـانـی مـی تـوانـسـتـنـد بـاز بـرافـرو خـتـه شـونـد. و از آن جـا کـه بـلـشـویـک هـا تـمـایـلـی بـه مـوافـقـت بـا مـطـالـبـات سـیـاسـی کـرون اشـتـات نـداشـتـنـد، لـذا جـهـت سـرکـوب نـهـایـی جـنـبـش مـی بـایـد کـرون اشـتـات را سـرکـوب سـازنـد. و شـهـرت انـقـلابـی کـرون اشـتـات بـه راه انـداخـتـن کـارزار مـسـمـوم تـوطـئـه بـه مـقـصـود اسـتـدلال سـرکـوب سـخـت قـیـام کـه صـورت خـونـیـن بـه خـود گـرفـت را ضـروری مـی سـاخـت.

درواقـع بـلـشـویـک هـا جـنـبـش هـای مـخـالـف جـنـبـش هـای اعـتـصـاب، جـنـبـش هـای دهـقـانـی از نـوع مـاخـنـوویـسـتـی، قـیـام کـرون اشـتـات را نـتـایـج آنـارشـیـسـم خُـرده بـورژوایـی یـا کـمـو نـیـسـم چـپهـمـطـراز بـا اُپـوزیـسـیـون کـارگـری تـشـخـیـص مـی دادنـد، و عـقـیـده داشـتـنـد، کـه عـلــل

ایـن هـا را مـی بـایـد در عـقـب مـانـدگـی تـوده هـا، یـا در آن چـه کـه طـبـق ایـدئـولـوژی بـلـشـویـکـی عـدم درک خـط بـلـشـویـکـی تـلـقـی مـی گـردیـد، جـسـت. بـه عـنـوان مـثـال در دو تـز زیـر از تـزهـای صـنـفـی اُپـوزیـسـیـون کـارگـری تـحـت عـنـوان دربـارۀ انـحـراف سـنـدیـکـالـیـسـتـی و آنـارشـیـسـتـی در حـزب مـا ذکـر شـده بـود:

” 2. انـحـراف پـیـش گـفـتـه بـخـشـاً مـعـلـول ایـنـسـت، کـه عـنـاصـری در حـزب داخـل گـشـتـه انـد، کـه هـنـوز بـه طـور کـامـل جـهـان بـیـنـی کـمـونـیـسـتـی را جـذب نـکـرده انـد، امـا بـیـش تـر، انـحـراف مـعـلـول ایـنـسـت، کـه پـرولـتـاریـا و آر.ک.پـی[ اخـتـصـارِ حـزب کـمـونـیـسـت روسـیّـه] تـحـت نـفـوذ عـنـاصـر خُـرده بـورژوایـی درآمـده انـد، کـه اسـتـثـنـائـاً در کـشـور مـا نـیـرومـنـدنـد، (…) بـه ویـژه در آن نـقـطـه زمـانـی هـایـی کـه وضـعـیـت تـوده هـا بـه عـلـت بـرداشـت مـحـصـول بـد و عـواقـب شـدیـداً ویـرانـگـر جـنـگ، از حـالـت بـسـیـج درآمـدن یـک ارتـش مـیـلـیـونـی کـه سـبـب سـاز رهـایـی صـدهـا و صـدهـاهـزار دهـقـان و کـارگـر عـاجـز از یـافـتـن کـار و امـور مـعـیـشـت مـی بـاشـد، چـرخـش بـدتـری داشـتـه اسـت.

3. از کـامـل تـریـن و بـهـتـریـن اشـکـال بـیـان ایـن انـحـراف تـزهـا و دیـگـر آثـار مـطـبـوع از ایـن گـروه مـوسـوم بـه اُپـوزیـسـیـون کـارگـریهـسـتـنـد. مـثـلاً تـز زیـر بـسـیـار گـویـاسـت: ” سـازمـان دهـی و ادارۀ اقـتـصـاد بـرعـهـدۀ یـک کـنـگـرۀ مـولـدیـن سـرتـاسـری روسـیـه، مـتـحـد در اتـحـادیـه هـای صـنـفـی بـرگـزیـنـنـدۀ یـک ارگـان مـرکـزی اداره کـنـنـدۀ اقـتـصـاد کـل جـمـهـوری قـرار داده شـود.”

تـحـلـیـل بـلـشـویـکـی از ایـن تـزهـا بـدیـن سـان بـود: ” ایـده هـای پـشـت ایـن و سـایـر اعـلامـیـه هـای مـشـابـه اسـاسـاً در تـئـوری نـادرسـت و نـشـانـگـر جـدایـی کـامـل از مـارکـسـیـسـم و کـمـونـیـسـم، هـمـان گـونـه کـه از نـتـایـج عـمـلـی کـلـیـۀ انـقـلابـات نـیـمـه پـرولـتـاریـایـی و انـقـلاب پـرولـتـاریـایـی حـاضـر مـی بـاشـد.”20

ضـمـنـاً در قـطـعـنـامـۀ دربـارۀ وحـدت در حـزبکـرون اشـتـات بـه صـورت مـثـالـی ذکـر گـرد یـده بـود بـر ایـن کـه چـگـونـه هـمـۀ ایـن انـحـرافـات سـنـدیـکـالـیـسـتـیو آنـارشـیـسـتـیتـخـتـه هـای پـرش بـه غـایـت خـطـرنـاک بـرای و شـایـد واقـعـاً یـکـسـان بـا ضـدانـقـلاب مـی بـاشـنـد: ” ایـن نـمـونـه هـا بـه طـور کـامـل اثـبـات مـی کـنـنـد، کـه ارتـش هـای سـفـیـد درتـلاش انـد و قـادرنـد در لـبـاس کـمـونـیـسـت هـا ظـاهـر شـونـد و اگـر مـتـزلـزل سـاخـتـن یـا فـروریـخـتـن دیـوارۀ انـقـلاب پـرولـتـاریـا یـی در روسـیـه اقـتـضـاء کـنـد، حـتـی خـود را در مـوقـعـیـت هـایـی در چـپ کـمـونـیـسـمقـرار دهـنـد.”21

ایـن کـه بـلـشـویـک هـا گـرایـشـات و جـنـبـش هـای سـوسـیـالـیـسـتـی غـیـربـلـشـویـکـی را چـیـزی مـگـر نـتـایـج ضـدانـقـلاب یـا عـقـب مـانـدگـی خُـرده بـورژوایـی و یـا ایـن هـر دو اسـتـنـبـاط نـمـی کـرد نـد، اسـاسـاً بـایـد در ارتـبـاط تـنـگـاتـنـگ بـا اسـتـنـبـاط بـلـشـویـکـیِ حـزب و انـقـلاب مـلاحـظـه گـردد، کـه طـبـق آن هـر مـطـالـبـۀ ابـتـکـار مـسـتـقـلانـه و خـودمـخـتـاری از سـوی تـوده هـا در تـضـاد بـا رهـبـری و مـطـالـبـۀ آوانـگــارد بـودن حــزب قـرار مـی گـرفــت. و وضـعـیـت بــه غـایـت دشـوار در او

لـیـن سـال هـای سـپـسـیـن تـصـرف قـدرت ایـن گـرایـش سـانـتـرالـیـسـتـی افـراطـی و سـیـادت طـلـبـانـه را تـقـویـت نـیـز نـمـود.

اسـتـنـبـاط بـلـشـویـک هـا از تـوده هـا بـه صـورت ابـزار و مـفـعـولـیـن انـقـلاب مـنـتـج بـه رابـطـه ای مـنـازعـه آمـیـز و تـضـاد آلـود بـیـن حـزب و جـنـبـش هـا در مـیـان تـوده هـایـی گـشـت، کـه قـدرت بـلـشـویـک هـا مـتـکـی بـه آن هـا بـود. خـشـم قـیـامـیـون کـرون اشـتـات بـا شـنـیـدن ایـن گـفـتـۀ گـریـگـو ری یـفـسـیـویـچ زیـنـویـف(Grigorij Jevsejevitj Zinovjev)(مـقـتـ.1936- 1883)، کـه قـیـامـیـون درصـورت پـس نـکـشـیـدن بـلافـاصـلـۀ مـطـالـبـات سـیـاسـی و مـتـوقـف نـسـاخـتـن هــر نـوع اعـتـراض مـثـل کـبـک بـا تـیـر زده خـواهـنـد شـد22، بـه اوج رسـیـد، و هـمـان گـونـه کـه یـک کـارگـر مـنـتـخـب مـسـن در جـلـسـه ای کـه سـرکـوبـی نـظـامـی کـرون اشـتـات را تـصـویـب نـمـود، بـیـان داشـت در کـرون اشـتـات مـحـقـانـه گـفـتـنـد: ” ” کـم تـر از سـه سـال قـبـل لـنـیـن[23]، تـروتـسـکـی[24]، زیـنـویـف و هـمـۀ شـمـا مـتـهـم بـه خـیـانـت و جـاسـوسـی بـرای آلـمـان شـدیـد. مـا، کـارگـران و مـلـوا نـان بـه پـشـتـیـبـانـی شـمـا پـرداخـتـیـم و شـمـا را از شـرّ دولـت کـرنـسـکـی[25] نـجـات دادیـم. ایـن مـا بـودیـم، کـه شـمـا را بـه قـدرت رسـانـدیـم. آیـا فـرامـوش تـان شـده اسـت؟ حـالا مـا را بـا شـمـشـیـر تـهـدیـد تـهـدیـد مـی کـنـیـد. بـه خـاطـر بـسـپـاریـد، کـه بـا آتـش بـازی مـی کـنـیـد. شـمـا خـطـاهـا و جـنـا یـات دولـت کـرنـسـکـی را تـکـرار مـی کـنـیـد. مـراقـب بـاشـیـد کـه سـرنـوشـت او دامـنـگـیـر شـمـا نـشـود!”26

یـا آن گـونـه کـه رهـبـر شـعـبـۀ عـمـلـیـات مـحـرمـانـۀ چِـکـا بـه آنـارشـیـسـت ولـیـن( نـام واقـعـی: وسـولـود مـیـخـائـیـلـوویـچ ایـخـنـبـائـوم)(Vsevolod Mikhailovitj Eikhenbaum(Volin))( 1945- 1882)، پـس از دسـتـگـیـری او در 1921 دربـارۀ شـیـوۀ بـرخـورد بـلـشـویـک هـا بـه مـاخـنـو و ارتـش او گـفـتـه بـود: ” آهـا، شـمـا ایـن را خـائـنـانـه مـی خـوانـیـد. ایـن فـقـط و فـقـط سـاده لـوحـی عـلاج نـاپـذ یـر شـمـا را ثـابـت مـی کـنـد. تـا جـایـی کـه بـه مـا بـلـشـویـک هـا مـربـوط مـی شـود، ایـن مـدرک آنـسـت، کـه مـا از آغـاز انـقـلاب بـه بـعـد بـسـیـار چـیـزهـا فـراگـرفـتـه ایـم و حـالا سـیـاسـت مـداران بـا ظـرفـیـتـی شـده ایـم. ایـن بـار مـا مـآل انـدیـش بـودیـم؛ مـادام کـه بـه وجـود مـاخـنـو نـیـاز داشـتـیـم، مـی دانـسـتـیـم چـگـونـه از او اسـتـفـاده کـنـیـم، وقـتـی کـه بـیـش از آن نـیـازی بـه خـدمـات او نـبـود، و ضـمـنـاً او بـنـای دردسـرتـراشـی بـرای مـا گـذاشـت، فـهـمـیـدیـم کـه بـایـد کـارش را یـکـسـره کـنـیـم.”27

اسـتـنـبـاط سـیـادت طـلـبـانـۀ بـلـشـویـک هـا از انـقـلاب و تـلـقـی ابـزار گـونـۀ تـوده هـا مـسـلـمـاً مـی بـایـد آن هـا را در تـضـاد بـا جـنـبـش هـای خـودسـازمـان ده و طـالـب خـودمـخـتـاری قـرار دهـد، و قـرار نـیـز داد. عـاری بـودن اسـتـنـبـاط بـلـشـویـکـیِ سـوسـیـالـیـسـم از خـودرهـایـی و خـودسـازمـان دهـی سـبـب سـاز ایـن گـردیـد، کـه نـه حـتـی امـکـان تـکـامـل فـراتـر و حـذف وجـوه سـوسـیـالـیـسـتـی خُـرده بـورژوایـی ایـن جـنـبـش هـا وجـود داشـتـه بـاشـد. اُپـوزیـسـیـون درون حـزبـی مـثـلاً اُپـوزیـسـیـون کـارگـری در اســتـنـبـاطـش از سـوسـیـالـیـسـم بـیـش از حـد بـیـن یـک نـوع درک ضـرورت خـودرهـایـی فـعـالانـۀ تـوده هـا از یـک طـرف و اسـتـنـبـاط لـنـیـنـیـسـتـیِ حـزب از رُل مـطـیـعـانـۀ حـزب از طـرف دیـگــر دچـار دودسـتـگـی بـود، تـا قـادر بـاشـد بـه صـورت چـیـز دیـگـری مـگـر یـک اُپـوزیـسـیـون ایـده ای مـجـرد در ایـن زمـیـنـه نـمایـان گـردد.

(8/12/1397)

————————————

روشـنـگـری هـا و پـانـوشـت هـا

1 شـوراهــا( بـه روسـی: ســویــت هـا ) تـحـت انـقـلاب 1905 در روسـیـه شـوراهـای مـعـتـمـدان مـحـلـی، در انـقـلاب 1917 ارگـان هــای اسـاسـی قــدرت دولـت، و شــورای عـالـی، مـجـمـع قــانـون گـذاری اتـحـاد شـوروی و عـالـی تـریـن ارگـان دولـتـی مـتـشـکـل از دو مـجـلـس بـودنـد.

2 پـس از سـقــوط رژیــم تــزاری در 1917 دراثـــر انـقــلاب فــوریــه روســیـه جـنـگ داخـلـی ویــرانـگـر و خــونـیـنی آغـاز گـردیــد، کـه بــه مــدت چـهـار ســال، یـعـنـی تــا 1921، بــه طـول انـجـامـیـد. آتـش افـروزان جـنـگ داخـلـی عـمـدةً ژنـرال هـای ارتـش تـزاری بـا هـدف بـازگـردانـیـدن نـظـام قـدیـم بـودنـد.

مـتـفـقـیـن غــربـی کـه درصـدد پـیـش گـیــری از ثـبـات یـافـتـن بـلـشـویـسـم در روسـیـه بـودنـد، بـه مـسـاعـدت مـالـی و تـسـلـیـحـاتـی قـابـل تـوجـه بـه ضـدانـقـلاب اقـدام نـمـودنـد.

مـسـاعـدت بــه سـفـیـدهـا( ضـدانـقـلابـیـون) بـا مـداخـلــۀ نـظـامـی مـتـفـقـیـن در روسـیـه بـه اوجـش رسـیـد. در مـاه نـوا مـبـر 1918 شـمـار نـیـروهـای مـتـفـقـیـن در ایـن کـشـور بـه 15200 نـفـر سـرمـی زد.

جـنـگ داخـلـی عـواقــب مـصـیـبـت بـاری در روسـیـه داشـت. هـنـایـش آن در کــلـیـۀ عــرصـه هـای حـیـات مـمــلـکـت ژرف و نـگـران کـنـنـده بـود.

صـنـایـع بــه سـخـتـی آسـیـب دیــده، دسـتـگــاه تــولـیـد از پـیـش نــارسـا مـتـحـمـل ضــربـات سـنـگــیـن تــازه ای شــده، سـیـسـتـم حـمـل و نـقـل دچـار اخـتـلال گـشـتـه بـود.

گــرسـنـگـی مـسـئـلـۀ کـمـرشـکـنـی بــرای مـمـلـکـت بــود. مــوارد مـسـتــنـد عــدیــدۀ آدمـخـواری وجــود داشــت. یـک چـهـارم جـمـعـیـت روسـیــه، یـعـنـی 35 مـیـلـیـون نـفـر، دچـار گـرسـنـگـی بـودنـد. چـنـدمـیـلـیـون کـودک یـتـیـم (besprizornje) در طـول راه هـا، خـطـوط آهـن و خـیـابـان هـای شـهـرهـا سـرگـردان بـوده، از صـدقـه و تـبـه کاری امـرار مـعـاش مـی کـردنـد.

جـنـگ داخـلـی در روسـیــه بـا ضـایـعـات عـظـیـم انـسـانـی و مـادیــش عـامـل بــازدارنــدۀ مـهـمـی دربــرابـر سـازمـان دهـی سـوسـیـالـیـسـتـی اقـتـصـاد روسـیـه گـردیـد.

3 چِـکـا (Cheka)( اخـتـصـارِ Chrezvychainaya Komissiya): کـمـیـسـیـون ویــژه، پــلـیـس سـیـاسـی قـدرت دولـت بـلـشـویـکـی.

4 ایـزوسـتـیـا کـرون اشـتـات، ش6، 8 مـارس 1921، نـقـل از

Oprøret i Kronstadt 1921, Niels Brunse og Hans Jørgen Nielsen, s.102 (Denmark, Rhodos, 1973)

5 نـقـل از P. Avrich: The Anarchists in the Russian Revolution, p.133 (New York, 1973)

6 هـمـان، ص 134.

7 قـابـل تـقـابـل بـا بـرونـسـه و نـیـلـسـن.

8 Avrich, p.134.

9 بـه نـظـر امـا گُــلـدمـن(Emma Goldman)(1940- 1869)، از شـخـصـیـت هـای بـرجـسـتـۀ تـاریـخ جـنـبـش آنـارشـیـسـم، در شــرح حـال شـخـصـیـش Living my Life (New York, Dover, 1931) پـیـمـان بـرسـت لـیـتـوفـسـکدر 3 مـارس 1918 عـامـل تـضـعـیــف سـخـت روحـیـۀ انـقـلابـی تــوده هـا و اولـیـن مـنـبـع تـفـرقـه در نـیـروهـای پـرولـتـاریـایـی بـود. آنـارشـیـسـت هـا و جـنـاح چـپ سـوسـیـال رولـوسـیـونـرهـا ( انـقـلابـیـون سـوسـیـالـیـسـت) از آغـاز بـرضـد پـیـمـان بـوده، آن را گـامـی خـطـرنـاک و عـهـدشـکـنـی بـلـشـویـک هـا تـلـقـی مـی نـمـودنـد.

10 Volin: Die unbekannte Revolution, bd.2, s.148f (Göttingen, 1976).

11 ایـن کـه مـنـازعــه در کـرون اشـتـات در چـه تــاریـخـی صـورت قــیـام را بـه خــود گـرفــت، دقــیـقـاً مـشـخـص نـیـسـت.

مـعـمـولاً 1 مـارس 1921 را تـاریـخ آغــاز قــیـام بـه شـمـار آورده انــد، کـه یـک جــلـسـۀ تــوده ای بـا شـرکـت 15000 نـفــر در کـرون اشـتـات تـصـویـبــنـامـۀ مـوسـوم بــه پـتـروپـاولـوفــسـک“( خـوانــده شـده بـه نـام کـشـتـی ای کـه کـارکـنـانـش طــرح تـصـویـبــنـامـه را تـهــیـه کـرده بـودنـد) را پـذیــرفـت. ایـن امــر تـا درجـۀ زیـادی هــم واکــنـش و هــم تـمـدیــد جـنـبـش اعـتـصـاب در پـتــروگـراد بـود. چـنـان کـه از تــلـگـرام رادیــویـی بــلـشـویـک هــا در 3 مـارس سـال مـزبـور بـر مـی آیـد، بـلـشـویـک هـا تـقــریـبـاً بـه فــوریـت مـصـمـم بــه تــدارک سـرکــوب نـظـامـی قــیـام گـردیــدنــد، امـا اقــدام نـظـامـی نـهـایـی ابـتـداء در7 مـارس بـا به تـوپ بـسـتـن کـرون اشـتـات از دژهـای پـیـرامـون صـورت پـذیـرفـت. چـالـش هـا تـا 17 مـارس، کـه بـلـشـویـک هـا بـر کـرون اشـتـات مـسـلـط شـدنـد، بـه طـول انـجـامـیـد.

12 مـنـبـع اصـلـی تـحـلـیـل ایـن مـبـحـث جـلـد 3 کـتـاب ولـیـن اسـت.

13 E.H. Carr: A History of Soviet Russia (The Bolshevik Revolution 1917 – 1923 ), vol.1, p.296 (London, Macmi

llan, 1966).

14 در اعـلامـیـۀ مـاخـنـوویـسـت ها چـه کـسـانـنـد و بـرای چـه مـبـارزه مـی کـنـنـد؟ ، صـادر شـده در 27 آوریـل 1920، نـقـل از آوریـچ، ص 135.

15 نـقـل از هـمـان، ص 131.

16 P. Arsjinov: Die Geschichte der Marchno-Bewegung (Vest-Berlin, 1973).

17 فـرر بـنـیـان گـذار یک سـیـسـتـم مـدارس و آمـوزش مـبـتـنی بـر اصـول آنـارشـیـسـتـی بـود. او به ایـن سـبـب درمـعـرض حـمـلـۀ شـدیــد کـلـیـسـای کـاتــولـیـک واقــع شـد، و بـراسـاس اتـهـام جـعـلـی کــلـیـسـا بــه مــرگ مـحـکــوم، و در 1909 اعـدام گـردیـد.

18 Aleksander Koltjak(1920- 1873) فــرمـانـده عــالـی ارتـش سـفـیــد در روسـیــه شـرقــی تـحـت جــنـگ داخـلــی. در دســامـبـر 1918 بـا کـودتـا قـدرت را در اومـسـک تـصـرف نـمـود، و بـه خـود عـنـوان حـاکـم عـالـی روسـیـهرا داد.

در تـابـسـتـان سـال مـزبـور یـک گـروه سـوسـیـال رولـوسـیـونـر چـپ در کـوشـش قــیـام، ازجـمـلـه بـرضـد صـلـح بــرسـت لـیـتـوفـسـکبــرآمـده بـودنــد. در ایــن جـا ظـاهــراً بــه هـمـیـن روی دادهـای درواقــع جــدا از هــم اشـاره مــی شـود.

19 نـقـل از بـرونـسـه و نـیـلـسـن، صـص 59- 58.

20 نـقـل از Resolutions and Decisions of the CPSU, vol.2 (1917 – 1929), pp.121-22 (Toronto, 1974)

21 هـمـان، ص 119.

22 از اتـمـام حـجـت کـمـیـتـۀ دفـاعـی پـتـروگـراد بـه کـرون اشـتـات در 5 مـارس 1921 دایــر ایـن کـه قـیـامـیـون نـاگـزیــر از تـسـلـیـم خــود درعـرض چـنـد سـاعـت بـودنــد، درغـیـر ایـن صـورت قـیـام بــه شـکــل نـظـامـی ســرکــوب مـی گـردیـد. تـهـیـۀ ایـن اتـمـام حـجـت اغـلـب اشـتـبـاهـاً بـه تـروتـسـکـی نـسـبـت داده شـده اسـت. بـنـگـریـد بـه آوریـچ، ص 145.

23 ولادیـمـیـر ایـلـیـچ لـنـیـن( نـام واقـعـی: اولـیـانـوف)(Vladimir Ilitj Lenin(Uljanov))( 1924- 1870)

24 لــو تــروتـسـکـی( نـام واقـعـی: لــو داویــدوویـچ بــرونـشـتـیــن)(Lev Trotskij(Lev Davidovitj Bronstein))(مـقـتـ.1940- 1879).

25 آلـکـسـانـدر فـئـودوروویـچ کـرنـسـکـی(Aleksander Fjodorovitj Kerenskij)(1970- 1881)

26 از تـوصـیـف امـا گُـلـدمـن بـراسـاس مـشـاهـدۀ عـیـنـی از جـلـسـۀ شـورای پـتـروگـراد در 4 مـارس 1921، نـقـل از بـرونـسـه و نـیـلـسـن، ص 259.

27 Volin, bd.3, ss.141-42.

نـظـریّـات اسـاسـی آنـارشـیـسـم

تـوفـان آراز

نـظـریّـات اسـاسـی آنـارشـیـسـم

تـوفـان آراز

آنـارشـیـسـم بـرخـلاف مـارکـسـیـسـم هـرگـز شـامـل یـک چـارچـوب عـقـیـدتـی روشـن بـا اصـول قـاطـع و راهـنـمـایـان پـیـغـمـبـرگـونـۀ خـطـانـاپـذیـر نـبـوده اسـت. رد مـقـامـات و عـقـیـده بـه حـق بـرتـری حـکـم فـردی هـمـواره انـگـیـزۀ ضـدیـت آنـارشـیـسـت هـا بـا دُگـمـاتـیـسـم1 بـوده اسـت. پـیـر ژوزف پـرودون(Pierre – Joseph Proudhon)(65- 1809) در نـامـه ای بـه کـارل مـارکـس(Karl Marx)( 83- 1818) نـوشـتـه بـود: ” بـه خـودمـان اجـازۀ تـبـدیـل شـدن بـه رهـبـران یـک مـذهـب نـو را نـدهـیـم، حـتـی اگـر مـذهـب مـنـطـق و عـقـل بـاشـد.” نـقـطـه نـظـرات آنـارشـیـسـم مـتـنـوع تـر از نـقـطـه نـظـراتـی اسـت کـه نـزد سـوسـیـالـیـسـت هـای مـقـامـاتـی، کـه مـعـابـدِ در رقـابـت شـان هـمـواره در کـوشـش تـحـمـیـل احـکـام ثـابـت و تـخـطـی نـاپـذیـر بـه پـی روان شـان بـوده انـد، یـافـت مـی شـود. آنـارشـیـسـت امـیـل هـنـری(Émile Henry)(94- 1872) کـوتـه زمـانـی پـیـش از بـرده شـدنـش بـه زیـر گـیـوتـیـن در نـامـه ای بـه رئـیـس زنـدان تـوضـیـح داده بـود: ” بـپـرهـیـزیـد از بـاور بـه ایـن کـه آنـارشـیـسـم یـک دُگـم، یـک عـقـیـدۀ حـمـلـه نـاپـذیـر، بـحـث نـاپـذیـر و مـانـنـد قـرآن مـسـلـمـانـان مـورد پـرسـتـش پـی روان آن بـاشـد. خـیـر، آزادی مـطـلـقـی کـه مـا خـواسـتـاریـم، لایـنـقـطـع انـدیـشـه هـای مـا را پـدیـد مـی آورد، آن هـا را بـه سـوی افـق هـای تـازه ای اعـتـلاء مـی بـخـشـد( بـه دلـخـواه افـراد گـونـاگـون) و بـه خـارج از جـمـیـع چـارچـوب هـای قـواعــد و سـیـسـتـم هـای تـنـگ نـظـرانـه پــرتـاب شـان مـی کـنـد. مــا مـؤمـنـیـننــیـسـتـیـم. و ایــن مـحـکــوم بــه مــرگ ایـمـان کـورمـارکـسـیـسـت هـای وقـت فـرانـسـه را رد مـی کـنـد، کـه بـه یـک چـیـز ایـمـان دارنـد، زیـرا [ رهـبـر حـزب ژول(Jules)] گـوئـسـد(Guesde)[ 1922- 1845] گـفـتـه اسـت، کـه بـایـد بـه آن بـاور داشـت، و صـاحـب یـک پـرسـش نـامـۀ مـذهـبـی هـسـتـنـد، کـه بـحـث دربـارۀ بـنـدهـایـش هـمـیـشـه تـوهـیـن بـه مـقـدسـات بـه شـمـار مـی رود.”

اتـهـام واهـی گـرایـی بـه آنـارشـیـسـم، از آن جـا کـه آنـارشـیـسـم هـدف سـازنـده ای دنـبـال مـی کـنـد، کـامـلاً بـی اسـاس اسـت. آنـارشـیـسـت هـا بـا کـاربـری اسـلـوب تـاریـخـی در کـوشـش اثـبـات ایـن هـسـتـنـد، کـه جـامـعـۀ آیـنـده نـه اخـتـراع آنـارشـیـسـم، بـلـکـه تـولـیـد کـار پـنـهـان دراز گـذشـتـه خـواهـد بـود. پـرودون خـاطـرنـشـان سـاخـتـه اسـت، بـشـریـت کـه طـی شـش هــزار سـال مـطـیــع سـیــسـتـم قــدرت بـوده، بــه قــوت یـک فـضـیـلـت پـنـهـانـیپـایــدار بــاقـی مـانـده اسـت: ” تـحـت دسـتـگـاه دولـت، در ســایـۀ مـؤسـسـات سـیـاسـی، جـامـعـه بـه آهـسـتـگـی و آرامـی ارگـانـیـسـم خـود را سـاخـتـه اسـت؛ آن نـظـام نـویـنـی مـبـیـن نـیـروی حـیـات و اسـتـقـلالـش را تـولـیـد کـرده اسـت.”

بـی تـفـاوت بـه ایـن کـه دولـت تـا چـه حـد زیـان بـخـش و خـرابـی آور بـاشـد، آن در هـر حـال نـفـی خـویـش مـی بـاشـد. آن پـدیـده ای اسـت مـرهـون هـسـتـی جـمـعـی، تـصـوری بـرونـی از حـق مـا، مـظـهـر خـودرویـی اجـتـمـاعـی، تـدارک بـشـریـت بـرای یـک مـرحـلـۀ عـالـی تـر، چـیـزی کـه بـشـریـت در مـذهـب مـی جـویـد و خـدا مـی نـامـدش، در حـالـی کـه آن خـود اوسـت. آن چـه شـهـرونـد در دولـت مـی جـویـد، (…) در نـفـس او، در آزادی اسـت.”

انـقـلاب فـرانـسـه در 1789 تـســریـع کـنــنـدۀ ایــن راه پـیـمـایـی اجـتـنـاب نـاپـذیــر بــه سـوی آنـارشـیـسـم بــوده اسـت: ” در هـمـان روزی کـه پـیـشـیـنـیـان مـا (…) کـاربـری آزادانـۀ اسـتـعـدادهـای انـسـان و شـهـرونـدان را بـه صـورت یـک اصـل تـعـیـیـن نـمـودنـد، در آن روز وجـود مـقـامـات در آسـمـان و زمـیـن نـفـی و سـیـسـتـم دولـت، حـتـی بـه شـکـل نـمـایـنـدگـی آن بـیـهـوده گـردیـد.”

بـه دلـیـل تـضـاد هـدف نـهـایـی آنـارشـیـسـم بـا واهـی گـرایـی طـبـیـعـةً ادبـیـات آنـارشـیـسـتـی از لـحـاظ آرمـان شـهـر (Utopia) هـای مـشـخـص فـقـیـر اسـت.

در جـامـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتـی آزاد کـه پـرودون، مـیـخـائـیـل بـاکـونـیـن(Mikhail Bakunin)( 76- 1814) و پـیـوتـر کـروپُـتـکـیـن(Pjotr Kropotkin)( 1912- 1842) طـرحـش را ریـخـتـه انـد، کـارکـردهـای مـتـمـرکـزسـازنـدۀ قـدرت دولـت حـذف خـواهـنـد شـد. کـارکـرد دولـت بـه صـورت حـامـی حـق مـالـکـیـت خـصـوصـی بـر وسـائـل تـولـیـد( بـه یـاری قـوانـیـن ویـژه، پـلـیـس، دادگـاه هـا و زنـدان هـا ) مـلـغـی خـواهـد گـردیـد، امـا کـارکـردهـای اجـتـمـاعـی مـفـیـد( مـانـنـد مـؤسـسـۀ بـهـداری یـا آمـوزش) کـه تـحـت ادارۀ دولـت هـسـتـنـد، دائـر خـواهـنـد مـانـد.

جـامـعـۀ آنـارشـیـسـتـی به صـورتـی کـه در ادبـیـات انـدیـشـمـنـدان آنـارشـیـسـت تـوصـیـف مـی گـردد، بـیـش از حـد انـتـظـار قـابـل حـصـول و سـازنـده مـی بـاشـد. اگـر آنـارشـیـسـم بـه مـعـنـای عـدم اداره بـه مـفـهـوم سـنـتـی درک شـود، در ایـن صـورت بـایـد گـفـت، کـه نـظـریـه پـردازان آنـارشـیـسـت بـر ضـد هـر شـکـلـی از اداره کـردننـبـوده انـد. ” اداره کـردنمـورد انـتـقـاد آنـان شـکـل ادارۀ مـرکـزگـرایـانـه، قـیـمـومـیـتـی و ریـاسـت مـنـشـانـه بـوده اسـت. از زمـانـی کـه پـرودون بـرای نـخـسـتـیـن بـار واژۀ آنـارشـیـسـم را ذکـر کـرده، آنـارشـیـسـت هـا در هـر حـال بـخـش اعـظـم شـان کـه بـه سـمـت تـشـکـیـلات پـذیـر در آنـارشـیـسـم گـرویـده انـد بـا شـکـل چـاره ای اداره کـردن” – کـه بـه فـهـم آنـان هـمـآهـنـگ ســازی سـازمـانـی بــا نـظـر بـه حـصـول هـدف اجـتـمـاعـی بـوده ، اداره کـردن از پـائـیـن، کـه پـیـش شـرطـش هـمـکـاری سـازمـان یـافـتـه و هـمـآهـنـگ شـدۀ اتـحـادیـه هـا و وحـدت مـرد مـی اسـت، را به کـار گـرفـتـه انـد، کـه بـه نـظـر آنـارشـیـسـت هـا بـایـد جـای گـزیـن مـکـانـیـسـم هـای ادارۀ مـقـامـاتـی قـدرت سـرمـایـه گـردد.

ایـن تـصـور رایـج و عـوامـانـه کـه آنـارشـیـسـم از قـرار مـعـلـوم یـکـسـان بـا عـدم سـاخـتـار، کـمـبـود سـازمـانـی بـاشـد، بـا تـوجـه بـه ایـن کـه مـراد از آنـارشـیـسـم، آنـارشـیـسـم سـاخـتـاری و تـشـکـیـلات پـذیـر اسـت، کـه بـاکـونـیـن بـا گـسـسـت از اشـکـال فـردگـرایـانـه و خـالـصـاً فـلـسـفـی اسـاسـش را ریـخـتـه، کـامـلاً بـی مـعـنـا مـی بـاشـد.2

در حـیـطـۀ آنـارشـیـسـم مـا در واقـع بـا مـجـمـوعـه ای از نـظـریـات نـسـبـةً یـکـنـواخـت، بـه رغـم تـنـوعـات و وفـور در جـهـان انـدیـشـۀ آنـارشـیـسـتـی، بـه رغـم تـنـاقـضـات، بـه رغـم اخـتـلافـات ایـدئـولـوژیـک کـه اغـلـب بـر سـر مـسـائـل ظـاهـری بـوده سـر و کـار داریـم. مـشـخـصـاً حـداقـل در نـگـاه نـخـسـت عـدم تـوافـق مـهـمـی بـیـن فـردگـرایـی آنـار شـیـسـتـی نـزد مـاکـس اسـتـیـرنـر(Max Stirner)( 56- 1806) و آنـارشـیـسـم جـمـع گـرایـانـه بـه نـظـر مـی رسـد. ولـی در صـورت تـعـمـق در نـکـات، پـی روان آزادی مـطـلـق و پـی روان سـازمـان دهـی جـامـعـه کـم تـر از آن چـه خـود تـصـور مـی کـنـنـد، و در نـظـر اول پـنـداشـتـه مـی شـود، از یـکـدیـگـر فـاصـلـه دارنـد. آنـارشـیـسـت اجـتـمـاعـی هـم چـنـیـن یـک فـردگـراسـت. آنـارشـیـسـت فـردگـرا از سـوی دیـگـر بـه خـوبـی مـی تـوانـد جـمـع گـرا بـاشـد.

وحـدت نـسـبـی در آنـارشـیـسـم اجـتـمـاعـی تـقـریـبـاً هـمـزمـان بـه وسـیـلـۀ دو شـخـصـیـت بـزرگ پـدیـد آمـده اسـت، کـه یـکـی آمـوزنـده و دیـگـری مـکـتـب آمـوز و پـیـش بـرنـدۀ نـظـریـۀ آمـوخـتـه بـوده انـد، یـعـنـی پـرودون و بـاکـونـیـن. بـاکـونـیـن آنـارشـیـسـم را پـرودونـیـسـم تـکـامـل یـافـتـه در عـرض، تـا حـد اعـلاءتـعـریـف کـرده اسـت. ایـن آنـارشـیـسـم خـود را جـمـع گـرا اعـلام نـمـوده. امـا جـانـشـیـنـان آنـان ایـن مـشـخـصـه را رد و خـود را کـمـونـیـسـت هـا ( مـنـظـور کـمـونـیـسـت هـای آنـارشـیـسـت) نـامـیـده انـد. کـروپُـتـکـیـن بـه ایـن مـکـتـب سـمـت آرمـان گـرایـانـه و خـوش بـیـنـانـه ای داده اسـت، کـه مـاهـیـت نـیـمـه عـلـمـی آن بـه زحـمـت قـادر بـه کـتـمـان ضـعـف هـایـش مـی بـاشـد. تـا جـایـی کـه بـه اریـکـو مـالاتـسـتـا(Errico Malatesta)( 1932- 1853) مـربـوط مـی گـردد، او بـه مـکـتـب مـذکـور سـمـت فـعـالـیـت گـرایـانـۀ درهـمـی داده، کـه گـاه بـچـگـانـه بـه نـظـر مـی رسـد، در عـیـن ایـن کـه آن را بـا بـیـانـات مـجـادلـه ای دقـیـق و اغـلـب روشـن بـیـنـانـه اغـنـاء کـرده اسـت.

شـخـصـیـت هـای سـرشـنـاس آنـارشـیـسـم نـدرةً انـدیـشـه هـای شـان را در رسـالات مـنـظـم تـلـخـیـص کـرده انـد. وانـگـهـی اشـکـال مـتـنـوع آنـارشـیـسـم یـافـت مـی شـونـد، هـم چـنـان کـه انـدیـشـه هـای مـتـفـکـریـن آنـارشـیـسـت گـر چـه بـی ارتـبـاط یـا بـدون بـه هـم پـیـوسـتـگـی نـیـسـتـنـد مـتـفـاوت مـی بـاشـنـد.

در تـوصـیـفـات نـادرسـتـی گـفـتـمـان آنـارشـیـسـم بـه صـورت نـام واحـد جـریـانـات مـتـفـاوت بـه کـار بـرده شـده اسـت، یـا بـه دلـیـل نـاآشـنـایـی بـا تـاریـخ آنـارشـیـسـم، یـا بـر اسـاس ایـن بـرداشـت کـه حـدود آنـارشـیـسـم را بـه ایـن عـلـت نـمی تـوان مـشـخـص و صـحـیـحـاً تـصـریـح کـرد، کـه هـدف نـهـایـی آنـارشـیـسـت هـا جـامـعـه ای اسـت بـدون مـحـدودیـتامـکـانـات انـبـسـاط و تـکـامـل، بـه اسـتـثـنـاء مـحـدودیـتـی کـه مـحـیـط ضـرورةً تـعـیـیـن نـمـایـد.

عـمـل انـتـقـادی آنـارشـیـسـم پـیـوسـتـه بـر عـلـیـه حـدود پـوسـیـدۀ آزادی( یـا آن چـه آزادی فـهـمـیـده شـده) و در جـهـت مـتـقـاعـد سـاخـتـن افـراد در مـورد امـکـان عـمـلـی تـعـویـض ایـن حـدود بـوده اسـت. مـورد قـابـل تـأمـل در انـتـقـاد اسـاسـی آنـارشـیـسـم از دولـت بـه طـور کـلـی از روابـط مـقـامـاتـی بـیـش از آن کـه هـدف نـهـایـی دور، کـه ایـن انـتـقـاد در نـظـر مـی گـیـرد، بـاشـد، گـرایـش آنـی انـتـقـاد اسـت. ایـن گـرایـش حـامـل مـبـارزۀ مـداوم و روزانـه عـلـیـه کـلـیـۀ نـیـروهـای مـقـا مـاتـی، یـکـنـواخـت سـاز در جـامـعـه، کـه در تـلاش تـبـدیـل افـراد بـه ابـزار انـحـصـارپـذیـر در یـد مـقـامـات بـالا هـسـتـنـد، مـی بـاشـد.

آنـارشـیـسـم یـک سـنـت نـظـری اجـتـمـاعـی و سـیـاسـی عـمـلـی اسـت، کـه مـبـادی فـلـسـفـیـش بـه ازمـنـۀ دور تـاریـخ مـی رسـد، امـا آن ابـتـداء تـقـریـبـاً هـمـزمـان بـا مـارکـسـیـسـم، یـعـنـی در سـدۀ نـوزدهـم، بـه یـک جـنـبـش سـوسـیـالـیـسـتـی سـازمـان یـافـتـه تـبـدیـل گـردیـده اسـت.

آنـارشـیـسـم به صـورت یـک جـنـبـش سـیـاسـی را بـایـد بـه مـفـهـوم گـسـتـردۀ آن درک کـرد. ” سـیـاسـتسـنـةً مـربـوط مـی بـاشـد بـه چـگـونـگـی تـصـرف و ادارۀ قـدرت دولـت، در صـورتـی کـه آنـارشـیـسـم از جـنـبـشـی ضـدسـیـاسـی تـشـکـیـل مـی یـابـد. نـمـی تـوان هـیـچ حـزب سـیـاسـی آنـارشـیـسـتـی بـه مـفـهـوم یـک حـزب بـا هـدف تـصـرف قـدرت دولـت را تـصـور نـمـود. قـصـد آنـارشـیـسـت هـا تـغـیـیـر و تـبـدیـل جـامـعـه از طـریـق فـعـالـیـت هـای گـونـاگـون در بـیـرون از و مـسـتـقـل از پـارلـمـان و سـائـر مـؤسـسـات دولـتـی مـی بـاشـد.

مـوضـع اسـاسـی آنـارشـیـسـم هـمـواره از یـک طـرف در نـفـرت آشـتـی نـاپـذیـر از قـدرت، از هـر نـوع اِعـمـال قـدرت3، از طـرف دیـگـر در عـقـیـدۀ راسـخ بـه اسـتـعـداد انـسـان هـا بـرای ادارۀ هـسـتـی شـان و هـمـآهـنـگ سـازی تـلاش هـای شـان بـدون قـیـمـان یـا مـقـامـات بـه بـیـان درآمـده اسـت.

در سـدۀ نـوزدهـم دو جـریـان عـمـده وجـود داشـتـنـد: سـوسـیـالـیـسـم دولـتـی و کـمـونـیـسـتـییـا ضـدمـقـامـاتـی.

وجـه اشـتـراک ایـن دو جـریـان عـقـیـده بـه ایـن بـود، کـه سـازمـان دهـی نـویـن، ریـشـه ای جـامـعـه بـدون تـغـیـیـر کـامـل اقـتـصـاد، روابـط تـولـیـدی امـکـان پـذیـر نـمـی گـردد. امـا نـظـرات دو جـریـان درخـصـوص هـدف و راه هـای نـیـل بـه آن مـتـفـاوت بـود.

مـکــتـب کـمـونــیـسـتـی، مـبـتـنی بــر نـظـریـات فــرانـسـوا نـوئـل بـابــوف( مـلـقـب بـه گـراکـوس)( François – Nöel Babeuf(Gracchus))( 97- 1760) از زمـان انـقـلاب فـرانـسـه انـدیـشـه هـای دیـکـتـاتـوری انـقـلابـی و تـمـرکـز در دولـت را تـرویـج نـمـوده اسـت. بـرطـبـق ایـن سـنـت ژاکـوبـیـنـی4 انـقـلاب مـی بـایـد بـه وسـیـلـۀ یـک پـیـشـآهـنـگ مـنـظـبـط، رهـبـری کـنـنـدۀ تـوده هـا عـمـلـی گـردد. تـقـریـبـاً هـمـۀ پـیـشـگـامـان سـوسـیـالـیـسـم در نـیـمـۀ نـخـسـت سـدۀ نـوزدهـم کـم و بـیـش تـحـت هـنـایـش ایـن شـیـوۀ تـفـکـر اِلـیـتـی5 و مـرکـزگـرایـانـه قـرار داشـتـنـد. انـقـلاب مـنـظـور نـظـر بـابـوف سـر مـشـق لـوئـی اوگـوسـت بـلانـکـی(Louis Auguste Blanqui)( 81- 1805) و هـم چـنـیـن بـخـشـاً سـرمـشـق مـارکـس و فـریـدریـش انـگـلـس (Friedrich Engels)( 95- 1820) قـرار گـرفـتـه بـود. ایـن دو بـنـیـان گـذار مـارکـسـیـسـم پـی رو ایـن هــدف آتــی بــودنــد، کــه قــدرت دولــت روزی مـی بـایــد از بـیـن بــه رود و بـنـابــرایـن آن هــا را نـمـی تـوان بـلاشـرط سـوسـیـالـیـسـت دولـتـیطـبـقـه بـنـدی نـمـود ، ولـی هـدف آنـی آن هـا عـبـارت بـود از بـرقـراری یـک دولـت سـوسـیـالـیـسـتـی قـوی، دیـکـتـاتـوری پـرولـتـاریـا. سـوسـیـالـیـسـت هـای بـااهـمـیـت دیـگـری نـیـز از قـبـیـل هـنـری دو سـان سـیـمـون(Henri de Saint – Simon) ( 1825- 1760)، لـوئـی بـلانـش(Louis Blanc)( 82- 1811) یـا ویـلـهـلـم ویـتـلـیـنـگ(Wilhelm Weitling)( 71- 1808) و فـردیـنـانـد لاسـال(Ferdinand Lassalle)( 64- 1825) وجـود داشـتـنـد کـه از انـدیـشـۀ تـکـنـوکـراتـیـک6 مـقـامـاتـی و یـا یـک جـامـعـۀ کـارگـری سـوسـیـال دمـوکـراتـیـککـه بـه یـاری دسـتـگـاه دولـت بـورژوایـی بـرقـرار گـردد، پـی روی مـی نـمـودنـد.

در مـقـابـل ایـن سـمـت هـای سـوسـیـالـیـسـتـی دولـت سـنـت دیـگـری کـه آن نـیـز در انـقـلاب فـرانـسـه ریـشـه داشـت، و مـی تـوان سـوسـیـالـیـسـم اجـتـمـاعـی نـامـیـدش بـه وسـیـلـۀ واهـی گـرا شـارل فـوریـه(Charles Fourier)( 1837- 1772)، نـیـز آنـارشـیـسـت هـا پـرودون، بـاکـونـیـن و کـروپُـتـکـیـن بـدعـت گـذارده شـد. آنـان عـلـی رغـم تـفـاوت هـای شـان دارای یـک بـرخـورد اسـاسـی یـا گـرایـش مـشـتـرک بـودنـد: اسـتـقـرار و سـازمـان دهـی یـک جـامـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتـی بـدون تـوسـل بـه قـدرت دولـت. بـه عـوض تـصـرف قـدرت سـیـاسـی در دسـتـگـاه دولـت، آنـان اسـلـوب هـای اقـتـصـادی و آن چـه کـه در دهـۀ شـصـت سـدۀ مـزبـور اسـلـوب هـای بـرون پـارلـمـانـی نـام گـرفـتـنـد، را تـوصـیـه نـمـودنـد. بـه نـظـر آنـان مـردم خـود مـی بـایـد سـوسـیـالـیـسـم را از پـائـیـن، بـا ایـجـاد اتـحـادیـه هـا و سـازمـان هـای داوطـلـبـانـۀ مـطـلـوب جـامـعـۀ نـویـنـی تـدارک دهـنـد.

ایـن افـکـار بـه واضـح تـریـن و سـازش نـاپـذیـرتـریـن صـورت در نـزد نـظـریـه پـردازان آنـارشـیـسـم بـه بـیـان درآمـد. آنـان مـانـنـد سـوسـیـالـیـسـت هـای واهـی گـرای پـیـشـیـن بـه امـکـان بـرقـراری جـامـعـۀ مـتـفـاوتـی در داخـل جـامـعـۀ مـو جـود عـقـیـده نـداشـتـنـد؛ ابـتـداء دولـت مـی بـایـد تـخـریـب گـردد. آنـان ایـن انـدیـشـۀ اسـاسـی شـان را حـفـظ نـمـودنـد، کـه جـا مـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتـی نـمـی تـوانـسـت بـا اسـلـوب هـای سـیـاسـی از پـائـیـن مـسـتـقـر گـردد. سـوسـیـالـیـسـت هـای واهـی گـرا سـاده لـوحـانـه از پـشـتـیـبـانـان طـبـقـۀ فـوقـانـی درخـواسـت کـمک اقـتـصـادی بـرای ایـجـاد جـامـعـۀ مـتـفـاوت شـان در داخـل جـامـعـۀ مـوجـود مـی نـمـودنـد، امـا آنـارشـیـسـت هـا اهـمـیـت را بـه ایـن قـائـل بـودنـد، کـه خـودرویـانمـی بـایـد ابـتـکـار عـمـل را از بـدو امـر بـه کـف گـیـرنـد. رهـبـری جـامـعـه بـه وسـیـلـۀ دولـت مـرکـزی مـی بـایـد بـه طـور کـامـل مـنـحـل گـردد. آنـارشـیـسـت هـا تـصـرف جـامـعـۀ مـدنـی را بـرگـزیـدنـد: بـافـت روابـط اجـتـمـاعـی ای کـه انـسـان هـا بـیـن یـکـدیـگـر بـه صـورت گـروهـی یـا جـمـعـی پـدیـد مـی آورنـد، چـیـزی اسـت کـه نـه دولـت در آن دخـیـل اسـت و نـه آن حـاصـل عـمـل مـؤسـسـات دولـتـی مـی بـاشـد؛ مـهـم تـکـامـل بـخـشـیـدن روابـط اجـتـمـاعـی بـر پـایـۀ مـتـقـابـلـیـت و هـمـکـاری داوطـلـبـانـه اسـت، نـه بـر پـایـۀ تـعـهـدات حـقـوقـی.

جـنـبـش آنـارشـیـسـتـی هـم چـنـیـن نـمـونـه هـای تـشـکـیـلات ژاکـوبـیـنـی از دورۀ انـقـلاب بـورژوایـی را رد کـرد، بـا ایـن اسـتـدلال کـه اشـکـال تـشـکـیـلاتـی ای کـه سـوسـیـالـیـسـت هـای قـطـب مـخـالـف در جـامـعـۀ مـوجـود بـرمـی گـزیـدنـد، دارای هـنـایـش تـعـیـیـن کـنـنـده ای بـر مـاهـیـت جـامـعـۀ نـویـن بـود. اشـکـال تـشـکـیـلاتـی اِلـیـتـی مـوجـد جـامـعـۀ اِلـیـتـی هـسـتـنـد.

مـبـارزه بـیـن ایـن دو جـریـان سـوسـیـالـیـسـتـی عـمـده حـدت یـافـت، و در اتّـحـادیـه کـارگـری بـیـن الـمـلـلـی بـعـد مـوسـوم بـه انـتـرنـاسـیـونـال اوّل طـی سـال هـای 72- 1864، کـه مـخـالـفـیـن عـمـده آنـارشـیـسـت هـا ( پـی روان پـرودون و بـاکـونـیـن) و مـارکـسـیـسـت هـا بـودنـد، بـه اوجـش رسـیـد. مـبـارزه نـهـایـةً بـا پـیـروزی سـوسـیـالـیـسـت هـای دولـت گـرا، از جـمـلـه در نـتـیـجـۀ سـقـوط کـمـون پـاریـس در 1871 و ارتـجـاع سـپـسـیـن آن، کـه طـی ده سـال امـکـانـات سـوسـیـالـیـسـم آنـارشـیـسـتـی در فـرانـسـه و نـیـز در بـخـش اعـظـم اروپـا را خُـرد کـرد، خـاتـمـه پـذیـرفـت. مـیـدان مـبـارزه در اخـتـیـار احـزاب سـوسـیـال دمـوکـرات مـارکـسـیـســی کـه بـیـش از مـارکـس سـوسـیـالـیـسـت هـای دولـتـی و بـه طـور یـک جـانـبـه پـارلـمـانـتـاریـسـتـی بـودنـد قـرار گـرفـت. بـا ایـن حـال سـوسـیـالـیـسـم خـودرویـانـۀ آنـارشـیـسـتـی، مـبـتـنـی بـر اصـل لـزوم بـه عـمـل آمـدن دگـرگـونـی سـوسـیـالـیـسـتـی بـه وسـیـلـۀ سـازمـان هـای صـنـفـی کـارگـران، بـه بـقـائـش در ایـتـالـیـا و اسـمـاً در اسـپـانـیـا ادامـه داد( هـم چـنـیـن در فـرانـسـه در سـال هـای حـوالـی تـحـویـل قـرن زنـدگـی دوبـاره یـافـت).

ولـیـکـن در سـائـر مـمـالـک اروپـایـی سـوسـیـالـیـسـم بـه صـورت تـصـرف دولـتـیِ وسـائـل تـولـیـد( و تـنـظـیـم دولـتـی کـل جـامـعـه) درک شـد. ابـتـداء بـا پـیـدایـش چـپ نـو7 بـود کـه نـظـریـه پـردازان سـوسـیـالـیـسـتـی غـیـرآنـارشـیـسـت تـدریـجـاً مـخـالـفـت شـان را بـا انـدیـشـه هـای سـوسـیـالـیـسـم دولـت گـرا در مـارکـسـیـسـم آغـازیـدنـد. در داخـل چـپ نـوگـرایـش بـه فـهـم مـسـئـلـۀ سـلـطـه جـویـی انـسـان بـر انـسـان بـه شـکـل آنـارشـیـسـتـی، یـعـنـی بـه شـکـل یـک مـسـئـلـۀ مـسـتـقـل کـه بـه خـودی خـود بـا ازمـیـان بـرده شـدن اسـتـثـمـار اقـتـصـادی حـل نـمـی گـردد، پـدیـد آمـد. بـرطـبـق ایـن گـرا یـش تـحـقـق سـوسـیـالـیـسـم تـا درجـۀ زیـادی بـسـتـه بـه ایـن بـود کـه کـارکـردهـای دولـت در جـامـعـه را بـه مـردم مـنـتـقـل سـاخـت. واژۀ کـلـیـدی حـاصـل ایـن انـدیـشـه خـوداداری بـود.

پـرودون نـخـسـتـیـن نـظـریـه پـرداز آنـارشـیـسـت بـود کـه در کـتـابـش Que la propriéte?( مـالـکـیـت چـیـسـت؟) (1840) خـود را آنـارشـیـسـت نـامـیـد. او بـعـدهـا بـه کـاربـری فـدرالـیـسـتعـلاقـۀ بـیـش تـری نـشـان داد. پـی رو ایـدئـولـوژیـک او بــاکـونـیـن تــرجـیـح داد خــود را جـمـع گــرابــه نــامــد. ابــتــداء در دهــۀ 80 ســدۀ نــوزدهــم بــود کــه واژۀ آنـارشـیـسـمبـه طـور جـدی از سـوی سـوسـیـالـیـسـت هـای ضـدمـقـامـاتـی مـورد کـاربـری قـرار گـرفـت. بـا وجـودی کـه ایـن واژه مـشـتـق از یـک واژۀ یـونـانـی(anarchos) بـه مـعـنـای بـدون حـاکـمـاناسـت، امـا آن دارای انـعـکـاس مـبـهـمـی مـی بـاشـد، و درک نـیـات قـلـبـی آنـارشـیـسـت هـا را دشـوار مـی سـازد.

پـرودون انـدیـشـمـنـدی تـابـع نـظـم و تـرتـیـب نـبـود. تـولـیـد ادبـی جـامـع او مـمـلـو از تـنـاقـضـات اسـت، و تـنـهـا بـعـضـی از نـقـطـه نـظـرات او را مـی تـوان آنـارشـیـسـتـی تـلـقـی نـمـود. یـکـی از آن هـا، انـتـقـاد او از حـق مـالـکـیـت سـرمـایـه داری و مـرتـبـط سـاخـتـن آن بـا انـتـقـاد از اِعـمـال قـدرت دولـت در شـکـل آنـارشـیـسـتـی حـقـیـقـی بـه بـیـان درمـی آیـد.

پـرودون بـرخـلاف آنـارشـیـسـت هـای بـعـدیـن اصـلاح طـلـب بـود. او در نـامـه ای بـه مـارکـس نـوشـت، کـه تـرجـیـح مـی داد حـق مـالـکـیـت را بـا آتـش مـلایـم تـری بـه سـوزانـد.” پـرودون مـخـالـف اِعـمـال خـشـونـت بـرای تـصـرف زمـیـن، امـلاک، مـعـادن، کـارخـانـه هـا و غـیـره بـود.

پـرودون بـر ایـن بـود، کـه ادارۀ تـولـیـد و مـصـرف جـامـعـه مـی بـایـد بـه وسـیـلـۀ خـود مـولـدان و مـصـرف کـنـنـدگـان در گـروه هـا و کـمـون هـای صـنـفـی مـرتـبـط بـر اسـاس قـراردادهـای داوطـلـبـانـه سـازمـان دهـی گـردد. بـه هـم پـیـوسـتـگـی داوطـلـبـانـۀ واحـدهـای خـوداداره کـنـنـده ای را کـه جـامـعـه مـی بـایـد بـه صـورت آن سـازمـان یـابـد، پـرودون فـدرالـیـسـممـی نـامـیـد. فـدرالـیـسـم شـامـل عـدم تـمـرکـز اسـت، امـا آن هـمـزمـان هـمـآهـنـگـی مـتـمـرکـز اقـتـصـادهـای مـحـلـی را در زمـانـی کـه وجـود واحـدهـای بــزرگ اجـتـنـاب نـاپـذیــر بـاشـد، مـمـکـن مـی سـازد. در یـک سـازمـان بـنـا شـده بـه شـکـل فـدرالـیـسـتـی اخـتـیـار تـصـمـیـم گـیـری بـه ارگـان هـای مـرکـزی مـحـول نـمـی گـردد.

کـارخـانـجـات نـمـی بـایـد بـه تـمـلـک شـرکـت هـای کـارگـری درآیـنـد، امـا در تـمـلـک اشـتـراکـی کـلـیـۀ مـولـدان مـتـحـد شـده در یـک فـدراسـیـون کـشـاورزی و صـنـعـتـی واحـد بـزرگ بـاشـنـد. سـلـسـلـه مـراتـب مـوجـود مـتـشـکـل از مـقـامـات سـیـاسـی مـی بـایـد جـایـش را بـه یـک سـازمـان نـیـروهـای اقـتـصـادیبـه سـپـارد.

شـهـرداری“(= کـمـون) بـه اسـتـنـبـاط پـرودون مـی بـایـد دارای نـقـش ویـژه ای در جـامـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتـی بـاشـد. آن مـی بـایـد خـوداداره کـنـنـده و بـرخـوردار از اسـتـقـلال داخـلـی بـاشـد؛ هـم از قـدرت دولـت و هـم از سـرمـایـۀ خـصـوصـی آزاد گـردد. آن بـه عـوض پـیـشـنـهـاد مـنـاقـصـۀ کـار مـحـلـی بـه شـرکـت هـای خـصـوصـی، مـی بـایـد وظـا ئـفـش را تـوسـط اتـحـادیـه هـای سـازمـان یـافـتـه بـه شـکـل دمـوکـراتـیـک انـجـام دهـد. مـسـاکـن مـی بـایـد در تـمـلـک خـود سـاکـنـان، بـه اشـکـال گـونـاگـون اشـتـراکـیـت بـاشـنـد. ضـمـنـاً پـرودون بـر ضـد هـر نـوع مـالـکـیـت نـبـود. او نـه حـتـی مـایـل بـه حـذف رقـابـت، امـا تـنـظـیـم آن بـه مـقـصـود از بـیـن بـردن آثـار زیـان بـخـشـش بـود. ایـن نـقـطـه نـظـر اخـیـر پـرودون مـورد انـتـقـاد شـدیـد و مـحـقـانـۀ مـارکـس و آنـارشـیـسـت هـای بـعـدیـن قـرار گـرفـت.

وارث ایـدئـولـوژیـک پـرودون، بـاکـونـیـن نـخـسـتـیـن آنـارشـیـسـت بـا افـکـار پـی گـیـر سـوسـیـالـیـسـتـی بـود. از و بـا بـاکـونـیـن آنـارشـیـسـم بـه صـورت یـک جـنـبـش انـقـلابـی درآمـد. او شـخـصـاً در چـنـد قـیـام انـقـلابـی عـمـلاً شـرکـت دا شـت. وی در اتّـحـادیـه کـارگـری بـیـن الـمـلـلـی از سـال 1868 – بـه اتـفـاق بـرخـی از پـی روان پـرودون اسـاس تـکـامـل پـربـار آنـارشـیـسـم را پـی ریـزی نـمـود، کـه بـه جـنـبـش آنـارکـو سـنـدیـکـالـیـسـتـی در خـاتـمـۀ سـدۀ نـوزدهـم مـنـتـهـی گـردیـد، و در آیـنـده در جـریـان انـقـلاب اجـتـمـاعـی اسـپـانـیـا در دهـۀ 30 سـدۀ بـیـسـتـم کـسـب اهـمـیـت نـمـود.

در انـتـرنـاسـیـونـال اوّل بـاکـونـیـن بـرای انـدیـشـۀ لـزوم دگـرگـونـی جـامـعـه بـدون دخـالـت سـیـاسـتـمـداران و ادارۀ جـا مـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتی بـه وسـیـلـۀ سـازمـان هـا و اتـحـادیـه هـای صـنـفـی خـود تـوده هـای کـارگـر یـک فـعـالـیـت تـهـیـیـجـی بـه پـیـش بـرد. بـه عـقـیـدۀ بـاکـونـیـن مـلـهـم از پـرودون تـا فـرارسـیـدن زمـان دگـرگـونـی، سـازمـان هـای صـنـفـی مـی بـایـد بـه شـکـل مـدارسـی عـمـل کـنـنـد، کـه در آن هـا کـارگـران شـیـوۀ ادارۀ تـولـیـد بـدون وجـود کـارفـرمـایـان را فـراگـیـرنـد. اتـحـادیـه هـای کـارگـری نـمـی بـایـد تـنـهـا بـرای بـهـسـازی اقـتـصـادی مـبـارزه نـمـایـنـد، مـبـارزۀ آن هـا هـم چـنـیـن مـی بـایـد سـیـاسـی بـه ایـن مـعـنـا بـاشـد، کـه نـفـوذ قـدرت دولـت و سـرمـایـه داری را در هـر حـوزۀ جـامـعـه تـضـعـیـف کـنـد. نـهـایـةً یـک کـار مـتـحـول ژرف و فـراگـیـر(اعـتـصـاب عـمـومـی، اشـغـال کـارخـانـه هـا، خـیـزش هـا ) مـی بـایـد تـمـلـک وسـائـل تـولـیـد را بـرای جـنـبـش انـقـلابـی مـمـکـن سـازد، و نـیـروهـای مـردم آمـادۀ جـای گـزیـن سـازی سـازمـان هـای دمـوکـراتـیـک خـویـش بـر مـؤسـسـات دولـتـی بـاشـنـد.

بـخـش اعـظـم نـوشـتـارهـای بـاکـونـیـن در رابـطـۀ مـشـخـص تـهـیـیـجـی یـا مـجـادلـه ای پـدیـد شـده، تـقـریـبـاً دارای مـا هـیـت روزنـامـه نـگـارانـه اسـت. بـاکـونـیـن در واقـع یـک نـظـریـه پـرداز نـوانـدیـش نـبـود، هـر چـنـد نـوشـتـارهـایـش مـمـلـو از زوایـای نـظـری پـرثـمـر مـی بـاشـنـد. او مـثـلاً از نـخـسـتـیـن کـسـانـی بـود کـه در مـورد پـیـدایـش رژیـم کـارشـنـا سـان فـنـی هـشـدار داد.

تـوجـه بـاکـونـیـن در انـتـقـادش از شـکـل انـدیـشـگـی کـارشـنـاسـان فـنـی خـاصـه مـعـطـوف بـه بـنـیـان گـذار سـمـت دا نـش پـوزیـتـیـویـسـتـی، جـامـعـه شـنـاس بـزرگ اوگـوسـت کـومـه(Auguste Comte)( 1857- 1798) بـود، بـا وجـودی کـه کـوشـش او را در جـهـت پـدیـد آوردن یـک دانـش مـاتـریـالـیـسـتـی تـاریـخ و جـامـعـه شـنـاسـی مـی سـتـود. امـا کـومـه بـه عــلاوه خـواهـــان ایـجــاد یــک سـیــســتــم سـیــاسـی جـامـعــه شـنـاسـی بــود، کـه دانـشــمـنـدان یــا مـتـخـصـصـاناداره کـنـنـدگـان آن بـاشـنـد، و سـیـاسـت بـه درجـۀ دانـش عـمـلـیارتـقـاء داده شـود. ولـیـکـن بـاکـونـیـن اهـمـیـت را بـه ایـن قـائـل بـود، کـه در جـامـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتـی تـمـایـز حـادی بـیـن صـلاحـیـت مـتـخـصـص و صـلاحـیـت تـصـمـیـم گـیـری وجـود داشـتـه بـاشـد. صـلاحـیـت مـتـخـصـص مـی بـایـد بـه تـهـیـه و ارائـۀ گـزارشـات و پـیـشـنـهـادات مـحـدود گـردد، حـق تـصـمـیـم گـیـری در اخـتـیـار تـوده هـا بـاشـد.

بـاکـونـیـن نـیـز چـون مـارکـس خـلـف مـعـنـوی فـیـلـسـوف بـزرگ جـورج ویـلـهـلـم فـریـدریـش هـگـل(Georg Wilhelm Friedrich Hegel)( 1831- 1770) بـود، و او نـیـز مـانـنـد مـارکـس نـظـریـات دیـالـکـتـیـکـی هـگـل را بـا انـدیـشـۀ سـوسـیـا لـیـسـم مـرتـبـط سـاخـت. هـم چـنـیـن بـاکـونـیـن نـظـریـات پـرودون را در یـک رابـطـۀ مـاتـریـالـیـسـتـی پـی گـیـر قـرار داد. ضـمـنـاً بـاکـونـیـن بـسـیـار از نـظـریـات اقـتـصـادی مـارکـس آمـوخـت.

بـاکـونـیـن در ضـمـن انـتـقـاد شـدیـد و روشـن بـیـنـانـه از عـنـاصـری در نـظـریـه و عـمـل سـیـاسـی مـارکـس، اسـمـاً انـدیـشـۀ مـتمـرکـزسـازی وسـائـل تـولـیـد در یـد دولـت“( مـذکـور در Manifest der Kommunistischen Partei( مـا نـیـفـسـت حـزب کـمـونـیـسـت)(1848))، کـه دیـرتـر مـنـجـر بـه سـنـگـوارگـی مـارکـسـیـسـم در ایـدئـولـوژی دولـت نـمـایـنـدۀ یـک طـبـقـۀ دیـوان سـالارانـۀ نـویـن گـردیـد، بـه عـمـل آورد، امـا بـاکـونـیـن بـرخـورد دوگـانـۀ تـقـریـبـاً آنـارشـیـسـتـیِ مـارکـس مـسـن بـه نـقـش دولـت در جـامـعـۀ سـپـسـیـن انـقـلاب کـه در کـتـابـش جـنـگ طـبـقـاتـی در فـرانـسـه ( کـمـون پـار یـس( 1871)9 بـه بـیـان درآمـد) را نـادیـده گـرفـت. بـاکـونـیـن در حـمـلاتـش بـه آن چـه کـه گـرایـشـات بـورژوایـی مـقـامـا تـی مـارکـس اسـتـنـبـاط مـی نـمـود راه مـبـالـغـه پـیـمـود، زیـرا او فـرقـی بـیـن نـظـریـات مـارکـس و ایـدئـولـوژی سـوسـیـال دمـوکـراسـی، کـه بـس بـیـش تـر از نـظـریـات مـارکـس مـشـحـون از انـدیـشـگـی سـوسـیـالـیـسـم دولـتـی بـود( عـلـی رغـم ایـن کـه سـوسـیـال دمـوکـراسـی آلـمـان رسـمـاً مـارکـسـیـسـت بـود، و بـرونـاً مـورد پـشـتـیـبـانـی مـارکـس قـرار داشـت) قـا ئـل نـبـود. ولـی انـتـقـاد بـاکـونـیـن از نـفـس ایـن گـرایـشـات گـرایـشـاتـی کـه در واقـع نـهـایـةً بـر بـخـش اعـظـم جـنـبـش مـارکـسـیـسـتـی غـلـبـه نـمـودنـد نـادقـیـق نـبـود. بـه عـلاوه انـتـقـاد بــاکـونـیـن از عـمـل دیــوان سـالارانــۀ مـارکـس بـه عـنـوان رهـبــر شـورای عـمـومـی انـتـرنـاسـیـونـال اوّل در جـهـت مـتـمـرکـزسـازی سـازمـان کـارگـری و درآوردن رهـبـری سـیـاسـی کـامـل جـنـبـش کـارگـری بـه انـحـصـار خـود او بـه عـمـل مـی آمـد. بـاکـونـیـن در آن واحـد هـم شـاهـد شـیـوۀ عـمـل غـیـرقـابـل اعـتـمـاد مـارکـس در قـبـال سـوسـیـالـیـسـت هـای مـخـالـف او بـود، و هـم شـاهـد ایـن کـه مـارکـس قـربـانـی شـیـوۀ عـمـل خـود بـود.

مـنـازعـۀ تـاریـخـی مـارکـس و بـاکـونـیـن در انـتـرنـاسـیـونـال اوّل در خـور تـأمـل اسـت. بـاکـونـیـن مـارکـس را بـه عـمـل مـقـامـاتـی در انـتـرنـاسـیـونـال مـتـهـم مـی سـاخـت؛ مـارکـس تـنـاقـضـات در افـکـار بـاکـونـیـن را اثـبـات مـی نـمـود. مـارکـس در مـجـادلـه اش خـاصـه بـر هـمـکـاری کـوتـاه مـدت، ولـی نـزدیـک بـاکـونـیـن بـا نـیـهـیـلـیـسـت سـرگـی نـتـشـایـف (Sergej Netjajev)( 82- 1848) در حـوالـی سـال 1870 تـکـیـه مـی کـرد، در صـورتـی کـه انـدیـشـه هـای مـرکـزگـرایـانـه و اعـتـقـاد نـتـشـایـف بـه ایـن کـه هـدف تـوجـیـه کـنـنـدۀ وسـیـلـه بـود، بـسـیـار از آنـارشـیـسـم فـاصـلـه داشـت.

بـاکـونـیـن بـه عـنـوان یـک شـخـصـت بـزرگ جـنـبـش آنـارشـیـسـتـی تـنـهـا طـی 15- 10 سـال آخـر حـیـاتـش بـه شـکـل آنـارشـیـسـتـی مـی انـدیـشـیـد، و او هـرگـز پـی گـیـرانـه ضـدمـقـامـاتـی نـبـود. بـاکـونـیـن در عـیـن حـال کـه انـقـلاب را بـه صـورت یـک جـنـبـش تـوده ای خـودرو و غـیـرمـتـمـرکـز درک مـی کـرد، ضـرورت وجـود گـروهـک هـای انـقـلابـی حـرفـه ای را نـیـز کـه مـخـفـیـانـه بـه صـورت نـوعـی سـتـاد انـقـلاب عـمـل، و جـنـبـش را بـه سـمـت آنـارشـیـسـتـی واقـعـی هـدایـت نـمـایـنـد، مـی پـذیـرفـت. انـجـمـن هـای بـرادری مـخـفـی بـاکـونـیـن مـسـلـمـاً نـه مـی بـایـد عـهـده دار وظـیـفـۀ تـدارک کـودتـا بـاشـنـد و نـه مـجـری دیـکـتـاتـوری، بـرعـکـس آن هـا مـی بـایـد بـه صـورت عـوامـل پـیـشـگـیـرنـدۀ پـیـدایـش یـک دولـت نـو و یـک دیـوان سـالاری قـدرتـمـنـدان نـو عـمـل کـنـنـد. امـا بـا ایـن حـال بـعـضـی از انـجـمن هـا بـر طـبـق مـصـوبـات بـه شـکـل مـرکـزگـرایـانـه تـشـکـیـل داده شـده بـودنـد. بـایـد تـوجـه داشـت کـه تـنـاقـضـات نـظـری بـاکـونـیـن بـه انـدازه ای نـبـود کـه بـر گـرایـش ضـدمـقـامـاتـی اسـاسـی در عـمـل او، کـه بـه وسـیـلـۀ آنـارشـیـسـت هـای بـعـدیـن تـکـامـل داده شـد، غـلـبـه داشـتـه بـاشـد.

در ایـن جـا مـلاحـظـۀ انـدک نـزدیـک تـر گـفـتـمـان مـقـامـات جـای خـود دارد.

آیـا دلـیـل انـدیـشـمـنـدان آنـارشـیـسـت بـرای بـرخـورد کـامـلاً انـتـقـادی بـه مـقـامـات و جـمـیـع اشـکـال سـازمـانـی و اداری سـلـسـلـه مـراتـبـی یـا مـرکـزگـرایـانـه چـه بـوده اسـت؟ آیـا عـواقـب کـار بـرای مـقـامـات چـیـسـت؟ اولاً، رهـبـری شـو نـدگـان و قـربـانـیـان مـقـامـات از امـکـان اتـخـاذ تـصـمـیـمـات مـحـروم انـد. تـصـمـیـمـات آن هـا از ایـشـان سـلـب مـی شـود. هـم چـنـان کـه آن هـا اسـتـقـلال شـان، خـودمـخـتـاری شـان را مـی بـازنـد. دومـاً، رهـبـری شـونـدگـان امـکـان هـمـکـاری در زمـیـنـۀ تـصـمـیـمـات مـشـتـرک را از دسـت مـی دهـنـد. سـومـاً، اغـلـب( اگـر نـگـویـیـم هـمـیـشـه) تـصـمـیـمـاتـی بـرخـلاف مـنـافـع قـربـانـیـان بـه دلـیـل شـنـاخـت نـامـکـفـی مـقـامـات از نـیـازهـای قـربـانـیـان اتـخـاذ مـی گـردد.

فـردی کـه خـود تـصـمـیـم نـگـیـرد، احـتـیـاجـی بـه انـدیـشـیـدن نـدارد. اسـتـعـداد انـدیـشـه، مـنـطـق از کـار مـی افـتـد. مـردم حـمـاقـت زده مـی شـونـد، دربـارۀ اعـمـال شـان نـمـی انـدیـشـنـد، وابـسـتـه مـی گـردنـد، یـا بـه صـورت نـابـالـغ از انـگـیـزه هـای نـاگـهـانـی اتـفـاقـی خـود تـبـعـیـت مـی نـمـایـنـد.

عـدم اتـخـاذ تـصـمـیـمـات بـه وسـیـلـۀ خـود فـرد، تـصـمـیـم گـیـری مـقـامـات بـرای فــرد مـنـجـر بــه خـودکـم بـیـنـی مـی گـردد. مـنـحـل شـدن فـعـالـیـت هـای اجـتـمـاعـی بـی تـفـاوتـی نـسـبـت بـه هـمـنـوعـان را بـه دنـبـال دارد. بـا اتـخـاذ گـردیـدن تـصـمـیـمـات از سـوی مـقـامـات دلـیـلـی بـرای انـدیـشـه بـه وضـع و حـال دیـگـران بـاقـی نـمـی مـانـد؛ عـلاقـه بـه هـمـنـوعـان زائـل مـی گـردد، افـراد تـدریـجـاً بـه خـودخـواهـی مـی گـرایـنـد.

اِعـمـال قـدرت دارای هـنـایـشـات مـخـرب بـر خـود مـقـامـات مـی بـاشـد. چـنـان کـه بـاکـونـیـن جـایـی در نـوشـتـه ای از خـود تـأکـیـد مـی کـنـد، انـسـان صـاحـب امـتـیـازات سـیـاسـی و اقـتـصـادی انـسـانـی اسـت بـا افـکـار و احـسـاسـات تـبـاه کـنـنـده. مـقـامـات بـا قـرار گـرفـتـن در رأس دیـگـران خـود را از جـمـع مـنـفـک مـی سـازنـد، نـسـبـت بـه رفـاه و بـهـبـودی بـقـیـه بـی تـفـاوت مـی گـردنـد، و خـود را بـا مـنـافـع خـویـش مـشـغـول مـی دارنـد. و ایـن مـبـدأ خـودبـزرگ بـیـنـی مـی بـاشـد. انـسـان هـای قـربـانـی مـقـامـات حـمـاقـت زده، آسـایـش طـلـب، وابـسـتـه، تـرسـو، بـی عـاطـفـه، تـنـهـا، بـیـگـانـه شـده از خـویـش و دیـگـران هـسـتـنـد. هـمـزمـان خـود مـقـامـات بـه فـسـاد و تـبـاهـی مـی گـرایـنـد، و ایـن امـر نـیـز تـقـویـت کـنـنـدۀ عـواقـب مـنـفـی بـه حـال قـربـانـیـان اسـت.

کـروپُـتـکـیـن نـظـریـه پـرداز آنـارشـیـسـم کـمـونـیـسـتـی بـود. مـشـهـورتـریـن اثـر کـروپُـتـکـیـن کـمـک مـتـقـابـل (1902) نـام داشـت، یـک کـتـاب عـلـمـی مـحـبـوب در مـجـادلـه بـا ادعـای دارویـنـیـسـم اجـتـمـاعـی10. کـروپُـتـکـیـن در کـتـابـش بـر اسـاس دانـش نـژادشـنـاسـی بـحـث مـی کـنـد، کـه بـر طـبـق آن و بـرعـکـس دارویـنـیـسـم اجــتـمـاعـی هـمـکـاری انـسـان هـا و هـمـکـاری سـائـر انـواع مـهـم تـریـن عـامـل تـکـامـل زیـسـت شـنـاخـتـی و اجـتـمـاعـی اسـت. کـروپُـتـکـیـن نـخـسـتـیـن کـسـی بـود کـه بـه شـکـل جـامـع بـه بـحـث در مـوضـوع ضـرورت هـمـکـاری در طـبـیـعـت و در فـرهـنـگ پـرداخـت. هـیـچ اثـر آنـارشـیـسـتـی قـدیـم دیـگـری بـه صـراحـت ایـن اثـر کـروپُـتـکـیـن مـبـیـن روح سـازنـدۀ آنـارشـیـسـم، یـعـنـی عـقـیـده بـه ایـن کـه غـرائـز اجـتـمـاعـی انـسـان تـحـت شـرائـط مـنـاسـب خـود را قـوی تـر از تـعـرض و خـودپـسـنـدی مـی نـمـایـنـد، نـبـوده اسـت. اثـر کـروپُـتـکـیـن هـم چـنـیـن نـشـانـگـر ایـنـسـت کـه او دارای گـرایـش بـه مـلاحـظـۀ اصـول آنـارشـیـسـتی بـه صـورت تـقـریـبـاً اجـزائـی از تـرکـیـب طـبـیـعـت بـود. رفـیـق خـوب او مـالاتـسـتـا یـک بـار از وی بـه سـبـب ایـن گـرایـش بـه اسـتـنـبـاط آنـارشـیـسـم بـه گـونـۀ یـک نـظـم طـبـیـعـیانـتـقـاد نـمـود. مـالاتـسـتـا پـرسـیـد، اگـر قـانـون طـبـیـعـت هـمـآهـنـگـی بـاشـد، پـس چـرا طـبـیـعـت چـشـم بـه راه بـه دنـیـا آمـدن آنـارشـیـسـت هـا بـوده اسـت، و چـرا آن کـمـاکـان مـنـتـظـر پـیـروزی آن هـا و پـایـان بـخـشـیـده شـدن بـه مـنـازعـات وحـشـت انـگـیـز و مـخـربـی اسـت، کـه بـشـریـت هـمـیـشـه از آن هـا رنـج بـرده اسـت؟او هـم چـنـیـن پـرسـیـد: ” آیـا ایـن نـزدیـک تـر بـه حـقـیـقـت نـیـسـت کـه بـه گـویـیـم آنـارشـیـسـم یـعـنـی پـیـکـار، در جـامـعـۀ بـشـری، بـر ضـد نـاهـمـآهـنـگـی هـای طـبـیـعـت؟11 کـروپُـتـکـیـن در نـوشـتـارهـایـش تـوجـه خـود را بـه مـدلـل سـاخـتـن عـلـمـی ضـرورت آنـارشـیـسـم مـتـمـرکـز نـمـوده اسـت. او بـیـش از انـدا زه خـوش بـیـنـانـه مـی پـنـداشـت بـه تـوانـد اثـبـات کـنـد، در جـامـعـۀ مـوجـود تـکـامـل اجـتـنـاب نـاپـذیـری در سـمـت هـمـکـاری آزادانـۀ کـمـونـیـسـتـی مـشـهـود بـود. او گـرایـش بـه سـاده سـازی مـسـائـل پـیـچـیـدۀ مـطـرح را داشـت. او گـرا یـشـاتـی در زمـان خـود را نـادیـده گـرفـت یـا بـه آن هـا کـم بـهـاء داد، کـه بـرعـکـس پـنـدار او دارای سـمـت تـقـویـت دولـت مـتـمـرکـز و قـدرت سـرمـایـه بـودنـد. نـوشـتـارهـای کـروپُـتـکـیـن پـرخـوانـنـده تـر از تـمـام آثـار نـظـریـه پـردازان آنـارشـیـسـت بـود، بـه ایـن دلـیـل کـه او در نـوشـتـارهـای تـهـیـیـجـیـش از اسـتـعـداد بـیـان انـدیـشـه هـای اسـاسـی آنـارشـیـسـم بـه زبـانـی روشـن و سـهـل الـدرک بـرخـوردار بـود.

از بـیـن مـعـاصـریـن کـروپُـتـکـیـن مـی تـوان نـویـسـنــدۀ خـلاق و مـتـفـکـر لـو تـولـسـتـوی(Lev Tolstoj)(1910- 1828) را نـام بـرد. او بـی آن کـه خـود را آنـارشـیـسـت بـه نـامـد بـه سـیـاق بـعـضـی بـدعـت گـذاران مـسـیـحـی جـنـبـش هـای مـذهـبـی انـقـلابـی در قـرون وسـطـی و رنـسـانـس ، رویـکـردی آنـارشـیـسـتـی بـه دولـت و حـق مـالـکـیـت اخـتـیـار کـرده بـود، در حـالـی کـه نـتـیـجـه گـیـری هـایـش را از آمـوزشـات عـیـسـی مـسـیـح(Jesus Christ)(مـصـلـ. 30م – 749 رو مـی) اخـذ مـی نـمـود. تـولـسـتـوی انـتـقـاد خُـردکـنـنـده اش را از کـلـیـسـا، دولـت و قـوانـیـن اسـمـاً قـوانـیـن حـامـی حـق مـا لـکـیـت و مـجـبـور سـازنـدۀ مـردم بـه خـدمـت نـظـام بـه عـمـل آورد. تـولـسـتـوی صـلـح طـلـب بـود، و مـقـاومـت مـنـفـی و نـافـرمـانـی را تـوصـیـه مـی کـرد( صـلـح طـلـبـی و مـقـاومـت مـنـفـی تـولـسـتـویـانـی در اثـر ادبـی بـزرگ او رمـان جـنـگ و صـلـح( 69- 1864) بـه مـؤثـرتـریـن وجـه بـه بـیـان درآمـده اسـت). تـولـسـتـوی ارتـش را مـهـم تـریـن ابـزار قـدرت دولـت و شـکـل سـازمـانـی آن را اصـولاً مـمـکـن سـازنـدۀ غـیـرانـسـانـی تـریـن جـنـایـات بـه خـواسـت و ارادۀ مـقـامـات تـلـقـی مـی نـمـود، و مـاهـیـت پـیـچـیـده و سـلـسـلـه مـراتـبـی سـازمـان دولــت را تـضـعـیـف کـنـنـدۀ مـسـئــولـیـت اخـلاقـی فــرد در قـبـال اعـمـالـش مـی د انـسـت.12 تـولـسـتـوی بـیـش تـر عـلاقـمـنـد بـه یـک انـقـلاب اخـلاقـی بـود تـا اجـتـمـاعـی: دنـیـا بـه نـظـر او تـنـهـا بـه ایـن طـریـق تـغـیـیـرپـذیـر بـود، کـه فـرد از اطـاعـت و پـشـتـیـبـانـی از قـدرتـمـنـدان بـی تـفـاوت بـه مـضـرات شـخـصـی خـودداری نـمـایـد.

نـظـریـۀ آنـارشـیـسـتـی در مـورد امـکـان از مـیـان بـردن دولـتو قـرار دادن کـارکـردهـای ویـژۀ آن در اخـتـیـار جـا مـعـۀ مـدنـی مـعـمـولاً مـوجـد واکـنـش بـدبـیـنـانـۀ اکـثـر مـردم گـردیـده اسـت. کـروپُـتـکـیـن مـی نـویـسـد: ” هـر سـوسـیـا لـیـسـتـی مـی تـوانـد بـه گـذشـتـه بـیـنـدیـشـد، و بـلاشـک بـه خـاطـر آورد وقـتـی کـه بـرای نـخـسـتـیـن بـار انـدیـشـۀ حـذف مـا لـکـیـت خـصـوصـی بـر زمـیـن و سـرمـایـه بـه صـورت امـری از حـیـث تـاریـخـی ضـرور بـه مـغـز او راه یـافـتـه بـود، چـه تـعـصـبـات زیـادی در او بـه وجـود آمـده بـود. نـظـیـر هـمـیـن بـرای کـسـی پـیـش مـی آیـد کـه بـرای نـخـسـتـیـن بـار بـه شـنـود از مـیـان بـردن دولـت، قـوانـیـنـش، کـل مـاشـیـن اداری دولـت نـیـز بـه یـک ضـرورت تـاریـخـی تـبـدیـل شـده اسـت.”13

انـدیـشـۀ حـذف تـفـاوت بـیـن دولـت و جـامـعـه( بـا نـاپـدیـدی دولـت) یـکـسـان بـا انـدیـشـۀ بـیـان شـده در تـصـور مـار کـس و انـگـلـس از جـامـعـۀ کـمـونـیـسـتـی اسـت، اگـر چـه اکـثـر مـارکـسـیـسـت هـا اسـاسـاً مـنکـر ایـن گـردیـده انـد. نـکـتـۀ قـابـل تـأمـل در ایـن رابـطـه آن اسـت، کـه ایـن دو بـنـیـان گـذار مـارکـسـیـسـم در انـتـقـادشـان از آنـارشـیـسـم حـاضـر بـه پـذیـرش امـکـان خـاتـمـه دادن بـه کـار دسـتـگـاه دولـت بـورژوایـی هـمـزمـان بـا تـغـیـیـر روابـط تـولـیـد سـرمـایـه داری نـبـودنـد. ایـنـان عـقـیـده داشـتـنـد، کـه پـس از تـصـرف شـدن قـدرت بـه وسـیـلـۀ طـبـقـۀ کـارگـر دولـت مـی بـایـد بـه مـوجـودیـتـش در یـک دورۀ انـتـقـالـی بـه مـدت نـامـعـلـوم( بـا نـام دولـت پـرولـتـاریـایـی) ادامـه دهـد، و آن در نـهـایـت بـه خـودی خـود خـواهـد مُـرد. انـگـس در 1883 ضـمـن مـجـادلـه اش بـا آنـارشـیـسـت هـا تـأکـیـد نـمـود، کـه کـارگـران پـس از پـیـروزی نـقـطـۀ اتـکـاء دیـگـری جـز سـازمـان سـیـاسـی دولـت نـخـواهـنـد داشـت. اگـر آن هـا آنـاً سـازمـان دولـت را مـنـحـل سـازنـد، ایـن بـه مـنـزلـۀ نـابـودکـردن تـنـهـا سـازمـانـی کـه تـوسـط آن طـبـقـۀ کـارگـر پـیـروزمـنـد امـکـان مـجـری نـمـودن قـدرت تـصـرف شـده، سـرکـوبـی سـرمـایـه داری مـخـالـفـش و عـمـلـی نـمـودن تـغـیـیـر اقـتـصـادی جـامـعـه را خـواهـد داشـت، خـواهـد بـود.”14 انـگـلـس در ایـن جـا بـخـشـاً بـه سـاز مـان اداری دولـت، بـخـشـاً بـه دسـتـگـاه قـدرت دولـت و ارتـش مـی انـدیـشـیـد.

انـتـقـاد انـگـلـس از ایـن جـهـت مـحـقـانـه بـود، کـه آنـارشـیـسـت هـا در زمـان او پـس از انـحـلال نـهـایـی انـتـرنـاسـیـو نـال اوّل در 1877 – نـاتـوان از ارائـۀ سـازمـانـی چـاره ای بـه جـای قـدرت دولـت، کـه قـصـد انـحـلال آن را داشـتـنـد، بـود نـد. مـشـخـصـۀ آنـارشـیـسـم در دهـۀ 80 سـدۀ نـوزدهـم قـیـام هـای نـومـیـدانـۀ پـراکـنـده و عـدم هـمـآهـنـگـی سـازمـانـی بـود. امـا انـتـقـاد انـگـلـس از ایـن جـهـت نـامـحـقـانـه بـود، کـه آن نـفـس انـدیـشـه هـایـی را هـدف مـی گـرفـت، کـه پـی روان پـرودون و بـاکـونـیـن در انـتـرنـاسـیـونـال کـارگـری تـوسـعـه داده بـودنـد. بـر طـبـق ایـن انـدیـشـه هـا سـازمـان هـای صـنـفـی کـارگـران مـی بـایـد فـعـالـیـت شـان را بـه گـونـه ای تـرتـیـب دهـنـد و هـمـآهـنـگ سـازنـد، کـه پـس از تـصـرف شـدن وسـائـل تـولـیـد از سـوی کـارگـران قـادر بـه جـای گـزیـنـی بـه جـای مـؤسـسـات سـرمـایـه داری و دولـتـی گـردنـد. تـا جـایـی کـه بـه مـسـئـلـۀ قـدرت مـلـمـوس مـربـوط مـی گـشـت یـعـنـی ایـن کـه تـوده هـا در یـک مـرحـلـۀ انـتـقـالـی چـگـونـه مـی بـا یـد سـلـطـۀ شـان را بـر سـرمـایـه داران مـخـالـف خـود حـفـظ کـنـنـد ، مـسـلـمـاً مـردم از تـوانـایـی تـشـکـیـل دادن دسـتـجـات نـظـامـی داوطـلـب، دمـوکـراتـیـک( از نـوع آن کـه بـعـدهـا آنـارشـیـسـت هـا در اسـپـانـیـا در جـریـان جـنـگ داخـلـی تـشـکـیـل دادنـد)، مـتـفـاوت بـا ارتـش مـنـظـم دولـتـی بـا انـضـبـاط سـربـازخـانـه ای و سـلـسـلـه مـراتـبـی آن بـرخـوردار بـود نـد. امـا ایـن انـدیـشـه هـای آنـارشـیـسـتـی بـرای انـگـلـس بـیـگـانـه بـود، زیـرا او در انـتـقـادش ظـاهـراً فـقـط در سـمـت مـر کـزگـرایـانـه فـکـر مـی کـرد، هـمـانـنـد بـخـش اعـظـم سـوسـیـالـیـسـت هـا در سـدۀ نـوزدهـم.

مـارکـس و انـگـلـس در مـجـادلـۀ شـان بـا آنـارشـیـسـت هـا هـم چـنـیـن ایـنـان را بـه فـردگـرایـان بـورژوایـیبـودن مـتـهـم مـی سـاخـتـنـد.

طـبـیـعـةً تـوجـه هـمـوارۀ انـدیـشـمـنـدان آنـارشـیـسـت بـه آزادی و حـقـوق فـرد بـایـد مـوجـب ایـن سـوء تـفـاهـم و بـردا شـت اشـتـبـاه آمـیـز بـوده بـاشـد. مـارکـسـیـسـم اخـتـیـار فـرد یـا آزادی او را بـه صـورت مـبـدأ درک شـرائـط وی نـادیـده مـی گـیـرد، در صـورتـی کـه آنـارشـیـسـت هـا هـرگـز فـرامـوش نـمـی نـمـایـنـد تـوده هـا واقـعـأ مـرکـب از افـراد مـتـفـاوتـی هـسـتـنـد، کـه مـنـافـع حـیـاتـی شـان نـمـی تـوانـد بـه طـور خـود بـه خـودی و بـی دلـیـل بـا مـنـافـع جـمـع یـکـسـان بـاشـد.

دلـیـل ایـن کـه آنـارشـیـسـم اغـلـب بـا فـرد گـرایـی بــورژوایـی یـکـسـان گـرفـتـه شـده، بــه نـظـر کـروپُـتـکـیـن آن بــوده اسـت، کـه هـمـواره فـردی سـازی یـعـنـی تـکـامـل دادن کـامـل خـصـوصـیـات فـرد بـا فـردگـرایـی مـخـلـوط شـده اسـت.” بـاکـونـیـن بـه نـوبـۀ خـود بـه فـردگـرایـی بـورژوایـی بـه ایـن سـبـب حـمـلـه مـی کـرد، کـه آن بـرانـگـیـزنـدۀ فـرد بـه تـصـاحـب و تـضـمـیـن رفـاه و پـیـشـرفـت خـود بـا بـی تـفـاوتـی بـه دیـگـران، بـه بـهـاء و در قـفـاء آنـان اسـت.” بـه نـظـر او انـسـان هـمـزمـان فـردی تـریـن و اجـتـمـاعـی تـریـن حـیـوان اسـت.”

ضـمـنـاً بـایـد افـزود، فـردگـرایـان بـورژوایـی بـسـیـاری بـه مـرور زمـان خـود را آنـارشـیـسـت وانـمـود سـاخـتـه انـد. آنـارشـیـسـت هـای فـردگـرایـی نـیـز وجـود داشـتـه انـد کـه بـا هـر نـوع سـازمـان دهـی بـه ضـدیـت پـرداخـتـه انـد، اسـمـاً در مـرحـلـۀ نـزول آنـارشـیـسـم در دهـۀ 80 سـدۀ نـوزدهـم، کـه ارتـبـاط آنـارشـیـسـت هـا بـا جـنـبـش کـارگـری در نـقـاط زیـادی قـطـع شـده بــود. بـعـضـی از آن هـا بـه اسـتـیـرنـر مـتـفـکـر اتـکـاء داشـتـنـد، کـه ابـتـداء در دهـۀ 90 کـسـب اهـمـیـت نـمـود ( قـبـل از آن نـظـریـات او بـرای آنـارشـیـسـت هـا نـاشـنـاخـتـه بـود). خـدمـت فـلـسـفی اسـتـیـرنـر در بـرجـسـتـه سـاخـتـن ارزش بـی نـظـیـر فـرد و فـاصـلـه گـیـری او از جـمـیـع اغـفـال گـری هـای ایـدئـولـوژیـک کـه بـیـگـانـه سـاز فـرد از خـویـش بـودنـد، قـرار داشـت. در ضـمـن اسـتـیـرنـر در دفـاعـش از فـرد“( عـمـدةً در اثـر بـااهـمـیـتـش Der Einzige und sein Eigentum( یـکـتـا و مـالـکـیّـت او)( 1844)) بـرخـلاف هـمـۀ آنـارشـیـسـت هـا فـرد را تـنـهـا در ضـدیـت بـا دولـت و حـق مـا لـکـیـت سـرمـایـه داری قـرار نـداد، امـا بـه طـور تـحـریـک آمـیـز در ضـدیـت بـا کـل جـامـعـه. اسـتـیـرنـر بـا فـردگـرایـی تـنـدروانـه اش در حـاشـیـۀ سـنـت آنـارشـیـسـتـی جـای مـی گـیـرد.

اکـثـر نـظـرات سـازنـدۀ آنـارشـیـسـم در زمـان انـتـرنـاسـیـونـال اوّل بـه وسـیـلـۀ بـعـضـی از پـی روان پـرودون در هـمـکـاری بـا پـی روان بـاکـونـیـن شـکـل گـرفـتـنـد. بـسـیـاری از ادبـیـات آنـارشـیـسـتـی بـعـدیـن بـه تـکـرار پـیـشـیـنـیـان و نـشـخـوار انـدیـشۀ آزادی بـه شـکـل مـجـرد پـرداخـتـنـد. ضـمـنـاً آثـار بـاکـونـیـن و کـروپُـتـکـیـن شـامـل تـحـلـیـلات ژرفـی از سـاخـتـار اقـتـصـادی و تـکـامـل جـامـعـه نـبـودنـد. اکـثـر آنـارشـیـسـت هـا( از جـمـلـه بـاکـونـیـن) تـحـلـیـلات مـارکـس از مـکـانـیـسـم هـای اسـتـثـمـار سـرمـایـه داری را بـی انـتـقـاد پـذیـرفـتـه انـد، بـه اسـتـثـنـاء جـنـبـه ای از مـاتـریـالـیـسـم تـاریـخـی او را کـه اسـتـنـبـاط انـقـلاب اجـتـمـاعـی بـه صـورت تـقـریـبـاً یـک تـولـیـد نـهـایـی تـکـامـل نـیـروهـای مـولـده مـی بـاشـد.15

آنـارشـیـسـم از یـک طـرف از حـیـث نـظـریـات و انـدیـشـه هـا غـنـی اسـت، امـا از طـرف دیـگـر مـعـمـولاً بـا کـمـبـود صـراحـت نـظـری روبـه رو مـی بـاشـد، کـمـبـودی کـه مـطـمـئـنـاً تـضـعـیـف کـنـنـدۀ نـیـروی مـبـارزاتـی جـنـبـش آنـار شـیـسـتـی بـوده اسـت. در مـقـایـسـه بـا وزنـۀ فـکـری سـنـگـیـن مـکـتـب مـارکـسـیـسـم ادبـیـات آنـارشـیـسـتـی آشـفـتـه و نـاقـص جـلـوه مـی کـنـد. آنـارشـیـسـت هـای سـرشـنـاس بـیـش از آن کـه نـظـریـه پـرداز بـوده بـاشـنـد، مـردان و زنـان عـمـل بـوده انـد، و هـیـچ سـاخـت نـظـریـۀ آنـارشـیـسـتـی تـألـیـف شـده نـیـز وجـود نـدارد. بـا ایـن حـال جـالـب اسـت کـه هـمـیـن سـنـت آشـفـتـهبـیـش از هـر چـیـز دیـگـری تـصـور یـک سـوسـیـالـیـسـم ضـدمـقـامـاتـی مـبـتـنـی بـر خـوداداری را زنـده نـگـاه داشـتـه، در حـالـی کـه بـقـیـۀ جـنـاح چـپ در هـر حـال تـا پـیـدایـش چـپ نـو” – در اشـکـال کـم و بـیـش دیـوان سـالارانـۀ سـوسـیـالـیـسـم دولـتـی راکـد مـانـده اسـت.

ولادیـمـیـر ایـلـیـچ لـنـیـن(Vladimir Ilitj Lenin)( 1924- 1870) یـک بـار آزادی بـیـان را تـعـصـب بـورژوایـی نـامـیـد، و ادعـا کـرد، مـهـم پـیـش رفـت اقـتـصـادی اسـت. فـعـالـیـت سـیـاسـی او تـأئـیـد پـیـش بـیـنـی بـاکـونـیـن بـود در خـصـوص عـاقـبـت تـصـرف قـدرت بـه وسـیـلـۀ کـمـیـسـرهـای حـزبـی بـه نـام مـردم. آزادی بـیـان مـتـأسـفـانـه تـنـهـا حـق آزادی ای نـبـود کـه در دیـدگـان لـنـیـن بـی اهـمـیـت جـلـوه مـی کـرد. او در عـمـل خـود مـانـنـد جـوزف اسـتـالـیـن(Josef Stalin) (1953- 1879) پـس از او نـشـان داد، کـه در جـهـان تـصـورات مـقـامـاتـی ژاکـوبـیـنـیـسـم لـنـگـر انـداخـتـه بـود. آنـارکـو سـنـدیـکـالـیـسـت بـرجـسـتـه رودولـف روکـر(Rudolf Rocker)( 1958- 1873) بـیـانـات لـنـیـن را در ایـن سـطـور، کـه خـلاصـۀ اسـتـنـبـاط آنـارشـیـسـم هـا از سـوسـیـالـیـسـم اسـت، تـفـسـیـر کـرد: ” کـسـی کـه بـاور دارد بـه تـوان آزادی شـخـصـی را بـا تـسـاوی اقـتـصـادی تـعـویـض نـمـود، ابـداً طـبـیـعـت سـوسـیـالـیـسـم را نـفـهـمـیـده اسـت. هـیـچ چـیـز نـمـی تـوانـد جـانـشـیـن آزادی گـردد و هـرگـز چـنـیـن چـیـزی دادنـی نـیـسـت. شـرائـط اقـتـصـادی بـرابـر بـرای هـمـگـان پـیـش شـرط ضـروری آزادی انـسـان هـسـتـنـد، امـا آن هـا هـرگـز قـادر بـه گـرفـتـن جـای آن نـیـسـتـنـد. کـسـی کـه بـه آزادی خـیـا نـت کـنـد، بـه روح سـوسـیـالـیـسـم خـیـانـت مـی کـنـد. سـوسـیـالـیـسـم بـه مـعـنـای هـمـکـاری هـمـبـسـتـۀ انـسـان هـا بـر اسـاس یـک هـدف مـنـدی مـشـتـرک و حـقـوق مـسـاوی هـمـگـان مـی بـاشـد. امـا هـمـبـسـتـگـی پـیـوسـتـه از ارادۀ آزادانـه مـنـشـأ مـی گـیـرد، و هـرگـز نـمـی تـوانـد اجـبـاری بـاشـد، و گـر نـه آن جـایـش را بـه سـتـم کـاری مـی دهـد.”16 بـاکـونـیـن آزادی بـدون سـوسـیـالـیـسـم را امـتـیـازات و بـی عـدالـتـی، و سـوسـیـالـیـسـم بـدون آزادی را بـردگـی و خـشـونـت کـاری درک مـی کـرد.

ضـدّیـت بـا نـظـریّـات دولـت و مـقـامـات

آنـارشـیـسـم بـه مـنـزلـۀ سـوسـیـالـیـسـم ضـدمـقـامـاتـی اعـتـراض بـه اسـتـثـمـار انـسـان از انـسـان و قـدرت انـسـان بـر انـسـان اسـت، یـعـنـی هـم اعـتـراض بـه شـکـل تـولـیـد سـرمـایـه داری و هـم بـه فـرمـان روایـی؛ یـا کـلـی تـر: بـر ضـد هـر چـیـزی کـه سـلـب کـنـنـدۀ اسـتـقـلال فـرد، حـق او بـری اتـخـاذ آزادانـۀ تـصـمـیـمـاتـش بـاشـد. تـوجـه جـدی بـه مـسـئـلـۀ قـدرت نـه مـسـئـلـۀ چـگـونـگـی تـصـرف قـدرت، امـا چـگـونـگـی از بـیـن بـردن آن مـتـمـایـزسـازنـدۀ آنـارشـیـسـم از سـائـر سـمـت هـای سـوسـیـالـیـسـتـی اسـت.

آنـارشـیـسـت هـا تـفـاوت زیـادی بـیـن دولـت و جـامـعـه قـائـل هـسـتـنـد. اگـر جـامـعـه بـه صـورت گـروه هـای انـسـانـی بـا شـبـکـه هـای مـحـدود از روابـط اجـتـمـاعـی تـعـریـف شـود، دولـت بـه ایـن صـورت مـشـخـص خـواهـد گـردیـد، کـه اقـلـیـتـی از اشـخـاص از اجـتـمـاع و مـحـیـط شـان مـنـفـک شـده، اِعـمـال قـدرت فـیـزیـکـی در جـامـعـه را از طـریـق کـنـتـرل شـان بـر وسـائـل مـخـرب و نـیـروهـای مـسـلـح( پـلـیـس و ارتـش) بـه انـحـصـار( یـا تـقـریـبـاً بـه انـحـصـار) خـود درآورده انـد. ایـن کـه رهـبـری عـالـی دولـت رسـمـاً از سـوی اکـثـریـت مـردم بـرگـزیـده شـود آن چـه در جـامـعـۀ بـه گـفـتـمـان دمـوکـراتـیـک بـورژوایـی مـتـداول اسـت ، بـه نـظـر آنـارشـیـسـت هـا نـمـی تـوانـد تـنـظـیـم فـعـالـیـت هـای جـا مـعـه از سـوی دولـت را بـه نـحـو ثـمـربـخـش مـمـکـن سـازد. پـرودون عـقـیـده داشـت، کـه گـفـتـمـان دولـت دمـوکـراتـیـکتـنـاقـضـی در خـود اسـت. مـردم اداره کـنـنـدۀ جـامـعـه نـیـسـتـنـد، زیـرا آن هـا اقـتـدارشـان را بـه یـک اقـلـیـت از طـریـق حـق رأی عـمـومـی زمـانـی مـحـول مـی سـازنـد. بـه ایـن صـورت آن هـا فـقـط تـفـویـض شـان را در هـر سـه یـا پـنـج سـال تـجـدیـد مـی کـنـنـد.”

نـظـریـه پـردازان آنـارشـیـسـت در ضـدیـت شـان بـا اشـکـال گـونـاگـون مـقـامـات سـنـگـیـنـی را بـر انـتـقـاد از کـارکـرد هـای سـرکـوب گـرانـۀ قـدرت دولـت گـذارده انـد، بـه گـونـه ای کـه اغـلـب بـا مـطـالـعـۀ نـوشـتـارهـای شـان ایـن بـرداشـت را مـی تـوان کـرد، کـه قـدرت دولـت ریـشـۀ پـلـیـدی اسـت. تـصـور آنـارشـیـسـتـی دولـت بـه صـورت دشـمـن عـمـده مـطـابـق بـا نـظـریـۀ مـارکـسـیـسـتـی نـیـسـت، کـه دسـتـگـاه دولـت را صـرفـاً تـحـکـیـم کـنـنـدۀ جـامـعـۀ طـبـقـاتـی، ابـزار طـبـقـۀ از حـیـث اقـتـصـادی قـوی، کـه بـه وسـیـلـۀ آن بـر مـولـدیـن حـاکـم اسـت، تـلـقـی مـی کـنـد، و نـتـیـجـه مـی گـیـرد، کـه بـا حـذف نـابـرابـری اقـتـصـادی، دولـت بـه مـثـابـۀ دسـتـگـاه قـدرت طـبـقـۀ حـاکـمـه بـه خـودی خـود بـیـهـوده و تـدریـجـاً بـه یـک سـازمـان مـفـیـد و اداری بـی زیـان تـبـدیـل مـی گـردد، کـه در خـدمـت جـامـعـه قـرار مـی گـیـرد. بـه تـعـبـیـر پـژوهـش نـژاد شـنـاخـتـی حـاکـمـیـت و بـا آن دولـت( بـه مـعـنـای دسـتـگـاه قـدرت و ادارۀ ویـژه ای کـه بـه مـقـصـود حـکـومـت بـر جـامـعـه خـود را از اجـتـمـاع مـحـیـطـش مـنـفـک مـی سـازد) در جـوامـع ابـتـدائـی قـبـل از تـفـاوت هـای طـبـقـاتـی اقـتـصـادی پـدیـدار گـشـتـه انـد. در صـورت صـحـت ایـن تـعـبـیـر، یـکـی از مـبـادی اسـاسـی نـظـریـۀ مـارکـسـیـسـتـی دولـت بـی اعـتـبـار مـی گـردد.

یـک واقـعـیـت انـدیـشـه بـرانـگـیـز ایـن اسـت، کـه بـزرگ تـریـن تـهـدیـد عـلـیـه بـشـریـت درزمـان مـا خـطـر جـنـگ جـهـانـی سـوم در صـورتـی کـه جـوامـع بـه شـکـل دولـت هـا تـشـکـیـل نـمـی یـافـتـنـد، ابـداً وجـود نـمـی داشـت: جـنـگ هـای جـهـانـی در واقـع پـدیـده هـای دولـتـی مـی بـاشـنـد. دول مـوسـوم بـه سـوسـیـالـیـسـتـی در سـدۀ پـیـشـیـن نـیـز در جـنـگ بـا یـکـدیـگـر بـوده انـد، آن چـه کـه مـایـۀ شـگـفـتـی مـارکـس در صـورت در قـیـد حـیـات بـودن او مـی گـردیـد، امـا نـه مـایـۀ شـگـفـتـی مـنـتـقـد از او در انـتـرنـاسـیـونـال اوّل بـاکـونـیـن، کـه در دیـده اش طـبـیـعـت دولـت کـه ضـمـنـاً آن را سـنـگ بـنـای اصـلـی رژیـم طـبـقـاتـی مـی دانـسـت – ” وقـیـح تـریـن، مـظـنـون تـریـن و نـافـی تـریـن هـر چـیـز انـسـانـی اسـت. آن هـمـبـسـتـگـی جـهـانـی مـردمـان روی زمـیـن را فـرومـی پـاشـد، و صـرفـاً بـخـشـی از آن هـا را بـه هـدف رام کـردن و بـرده سـاخـتـن بـقـیـۀ شـان مـتـحـد مـی کـنـد. هـیـچ تـبـهـکـاری، وحـشـی گـری، مـعـامـلـۀ جـنـایـت آمـیـز، سـرقـت، غـارت بـی شـر مـانـه و خـیـانـت رذیـلانـه را نـمـی تـوان تـصـور کـرد، کـه نـمـایـنـدگـان قـدرت دولـت مـرتـکـب نـشـده بـاشـنـد و نـشـونـد، بـا هـیـچ عـذر دیـگـری مـگـر ایـن حـرف دائـمـی: مـلاحـظـۀ دولـت!” سـیـاسـتـمـدار پــراگـمـاتـیـک نـیـکـولـو مـاکـیـاولـی(Niccolò Machiavelli)( 1527- 1469) نـیـز عـقـیـده داشـت، کـه مـوجـودیـت، پـیـش رفـت و قـدرت دولـت بـر اسـاس جـنـایـت اسـت.

سـنـت آنـارشـیـسـتـی هـمـواره ضـدنـظـامـی گـری بـوده اسـت. ارتـش اولاً یـکـی از مـؤسـسـات دولـت، مـهـم تـریـن دسـتـگـاه سـرکـوبـگـر در یـد دولـت اسـت؛ دومـاً آن نـمـایـش اصـل مـقـامـات بـه بـدتـریـن شـکـل آن مـی بـاشـد. تـولـسـتـوی واقـف بـود، کـه انـضـبـاط نـظـامـی و اصـل فـرمـان بـرداریِ اسـاس آن چـگـونـه انـسـان را تـغـیـیـر مـی دهـد، و جـنـایـات هـراسـنـاک را مـمـکـن پـذیـر مـی سـازد. صـحـت نـقـطـه نـظـر تـولـسـتـوی چـه در زمـان او و چـه در زمـان بـعـد از او، حـتـی در زمـان مـا بـه کـرّات تـأئـیـد شـده اسـت.

پـرودون، بـاکـونـیـن و کـروپُـتـکـیـن تـنـهـا بـه دولـت خـودکـامـه یـا مـطـلـقـه حـمـلـه نـمـی کـردنـد، هـم چـنـیـن بـه دولـت بـورژوادمـوکـراتـیـک، کـه مـبـتـنـی بـر پـارلـمـانـتـاریـسـم اسـت. آن هـا مـنـکـر ایـن نـبـودنـد کـه پـارلـمـانـتـاریـسـم تـاریـخـاً یـک پـیـش رفـت بـوده اسـت( در سـمـت دمـوکـراسـی افـزون تـر)، ولـی آن هـا از آن بـه سـبـب شـکـل بـسـیـار مـحـدود دمـو کـراسـی بـودن انـتـقـاد مـی نـمـودنـد. پـارلـمـانـتـاریـسـم بـورژوایـی از نـظـر آنـارشـیـسـت هـا حـامـل ایـن تـصـور اسـت، کـه مـردم تـوسـط حـق رأی اصـولاً نـفـوذ بـرابـر بـر تـکـامـل جـامـعـه را بـه دسـت مـی آورنـد، در حـالـی کـه تـصـمـیـمـات تـعـیـیـن کـنـنـده در جـامـعـۀ سـرمـایـه داری بـه وسـیـلـۀ قـدرتـمـنـدان اقـتـصـادی اتـخـاذ مـی گـردد. نـمـایـنـدگـان اکـثـریـت در یـک دولـت بـورژوا دمـوکـراتـیـک دارای نـفـوذ در پـارلـمـان هـسـتـنـد، ولـی نـفـوذ واقـعـی فــرد بــر زنـدگـی روزانــه اش( شـرائـط مـحـل کـار، مـحـلات مـسـکـونـی و نـظـم و نـسـق دادن عـمـومـی مـحـیـط، بـه طـور کـلـی شـرائـط زنـدگـی) مـادام کـه فـرد در وهـلـۀ نـخـسـت یـک عـضـو فـعـال جـامـعـه و هـنـایـنـدۀ شـرائـط زنـدگـی نـبـاشـد، بـسـیـار نـازل خـواهـد بـود.

کـروپُـتـکـیـن در سـال 1885 در کـتـابـی از خـود17 بـه اسـتـدلال رد شـدن پـارلـمـانـتـاریـسـم از طـرف آنـارشـیـسـت هـا پـرداخـت. بـحـث او آن بـود، کـه آزادی چـیـزی نـیـسـت کـه پـارلـمـان هـا اعـطـاء کـنـنـد، بـلـکـه چـیـزی اسـت کـه بـایـد گـرفـتـه شـود. او هـم چـنـیـن از اسـلـوب هـای بـرون پـارلـمـانـی دفـاع نـمـود.

بـه عـقـیـدۀ نـظـریـه پـردازان آنـارشـیـسـت بـهـتـریـن وسـیـلـۀ افـزایـش نـفـوذ مـردم عـمـلـیـات مـسـتـقـیـم، از طـریـق ابـتـکـارات خـودرویـانـه اسـت، کـه بـرای حـل مـسـائـل در هـر جـا، بـی تـفـاوت بـه ایـن کـه چـه چـیـزی از طـرف دولـت قـانـونـی یـا غـیـرقـانـونـی اعـلام شـده بـاشـد، دخـالـت مـسـتـقـیـم را مـمـکـن مـی سـازد.

غـیـرقـانـونـیـتآنـارشـیـسـتـی را کـروپُـتـکـیـن بـه شـکـل مـؤثـر بـا شـعـار شـورش بـر ضـد هـمـۀ قـوانـیـن!” بـیـان داشـتـه اسـت. مـراد از از ایـن شـعـار آنـسـت کـه جـنـبـش هـای مـردمـی گـونـاگـون هـرگـز نـبـایـد اجـازه دهـنـد اعـمـال شـان از سـوی قـوانـیـن دیـکـتـه شـود: مـبـدأ اسـلـوب آنـارشـیـسـتـی ایـنـسـت، کـه مـردم مـسـتـقـیـمـاً در یـک مـحـل مـنـظـور در امـری دخـالـت مـی کـنـنـد، کـامـلاً بـی تـفـاوت بـه ایـن کـه نـمـایـنـدگـان در پـارلـمـان چـه چـیـزی را تـصـویـب یـا رد مـی نـمـایـنـد. بـسـیـاری از اصـلاحـات در تـاریـخ بـشـر واقـعـاً از طـریـق چـنـیـن عـمـلـیـات مـسـتـقـیـمـی اجـراء گـردیـده انـد( بـه عـنـوان مـثـال حـقـوق آزادی بـورژوایـی و حـق اعـتـصـاب کـارگـران). قـوانـیـن قـاعـدةً بـه دنـبـال تـحـولات در جـوامـع پـدیـد آمـده انـد و مـی آیـنـد.

بـنـابـرایـن هـمـان گـونـه کـه کـروپُـتـکـیـن ذکـر مـی کـنـد، جـامـعـه بـه خـوبـی قـادرسـت بـدون مـجـمـوعـۀ قـوانـیـن مـصـوبـۀ یـک دولـت نـیـز بـه مـوجـودیـتـش ادامـه دهـد. کـروپُـتـکـیـن مـدلـل مـی سـازد، کـه نـمـونـه هـای اخـلاقـی اسـاسـی پـیـش تـر از قـوانـیـن وجـود دارنـد، و قـدرتـمـنـدان ایـن قـوانـیـن را بـه مـقـصـود مـشـروعـیـت دهـی بـه قـوانـیـن دیـگـر تـدویـن کـردۀ شـان و تـضـمـیـن اسـتـثـمـار اقـتـصـادی بـه کـار بـرده انـد.

ضـمـنـاً پـرودون و بـاکـونـیـن بـا وجـود ضـدیـت بـا پـارلـمـانـتـاریـسـم، ضـرورت بـعـضـی جـوامـع نـمـایـنـدگـی در جـا مـعـۀ آنـارشـیـسـتـی را رد نـمـیکـردنـد، امـا بـه نـظـر آنـان نـمـایـنـدگـان بـرگـزیـده مـی بـایـد دارای اخـتـیـارات تـعـهـدآور و بـسـیـار کـم تـر از نـمـایـنـدگـان پـارلـمـان هـای بـورژوایـی بـاشـنـد، و در هـر زمـان مـقـتـضـی از طـرف بـرگـزیـنـنـدگـان شـان بـرکـنـار گـردنـد. آن هـا نـمـی بـایـد مـقـامـات قـانـونـگـذار بـه شـمـار رونـد، امـا عـمـدةً وظـائـف هـمـآهـنـگ کـنـنـده را اجـراء کـنـنـد. ضـمـنـاً نـمـایـنـدگـان مـی بـایـد فـقـط بـرای دورۀ کـوتـاهـی بـرگـزیـده شـونـد، و از امـتـیـازات ویـژه بـهـره مـنـد نـگـردنـد. شـکـل نـمـایـنـدگـی ای کـه آنـارشـیـسـت هـا رد مـی کـردنـد، سـیـسـتـم نـمـایـنـدگـی نـامـحـدود مـبـتـنـی بـر ایـن بـود، کـه نـمـایـنـدۀ بـرگـزیـده دارای وکـالـت بـرای رأی دهـی و تـصـمـیـم گـیـری در کـلـیـۀ مـوارد بـر طـبـق اعـتـقـاد شـخـصـیـش، بـی مـلاحـظـۀ نـظـریـات بـرگـزیـنـنـدگـانـش، حـتـی در مـسـائـل بـسـیـار مـهـم بـود.

انـتـقـاد از ایـدئـولـوژی و عـمـل سـوسـیـالـیـسـم دولـتـی

پـرودون در سـال 1865 ” کـمـونـیـسـت هـای گـذشـتـۀ فـرانـسـه( مـنـظـور سـوسـیـالـیـسـت هـای دولـت گـرا ) را مـتـهـم بـه پـی روی از نـظـریـات بـرگـرفـتـه از اسـتـبـداد قـدیـم نـمـود. اصـولـی کـه از نـقـطـه نـظـر او مـشـخـصـات سـوسـیـالـیـسـم دولـتـی را تـشـکـیـل مـی دادنـد، عـبـارت بـودنـد از: تـقـسـیـم نـاپـذیـری قـدرت؛ مـتـمـرکـزسـازی کـلـی؛ انـعـدام مـنـظـم هـر انـدیـشـۀ فـردی، جـمـعـی و مـحـلـی بـا اعـلام تـفـرقـه افـکـنـانـه بـودن؛ کـارکـرد پـلـیـس سـیـاسـی.

چـنـد سـال بـعـد بـاکـونـیـن در انـتـرنـاسـیـونـال اوّل مـارکـس را مـتـهـم سـاخـت، کـه بـه مـسـئـلـۀ قـدرت بـی اعـتـنـاء بـود. از نـقـطـه نـظـر مـارکـس مـسـئـلـۀ حـاکـمـیـت انـسـان بـر انـسـان یـک مـسـئـلـۀ اقـتـصـادی بـود. طـبـقـۀ از حـیـث اقـتـصـادی مـمـتـاز حـاکـمـیـتـش را بـر طـبـقـۀ تـحـتـانـی اِعـمـال مـی کـنـد. لازمـۀ نـاپـدیـدی سـرکـوب حـذف امـتـیـازات اقـتـصـادی بـه وسـیـلـۀ یـک قـدرت دولـت انـقـلابـی اسـت؛ یـا چـنـان کـه مـارکـس خـود در دسـتـنـویـس هـای اقـتـصـادی فـلـسـفی اش نـوشـتـه اسـت: ” حـذف مـثـبـت مـالـکـیـت خـصـوصـی(…) حـذف مـثـبـت هـر گـونـه بـیـگـانـه سـازی اسـت.” بـا کـونـیـن مـخـالـف ایـن نـظـریـه بـود، کـه بـیـگـانـه سـازی و اشـکـال سـازمـانـی مـسـلـوب سـازنـدۀ حـقـوق تـولـیـد آن بـه تـوانـد خـود بـه خـود بـا از مـیـان بـرده شـدن اسـتـثـمـار اقـتـصـادی نـاپـدیـد گـردد. در صـورت درآمـدن وسـائـل تـولـیـد و کـل بـرنـامـه ریـزی تـولـیـد در اخـتـیـار دولـت، آن گـونـه کـه مـارکـس و انـگـلـس در مـانـیـفـسـت حـزب کـمـونـیـسـت خـواسـتـار بـودنـد، دیـوان سـالاری دولـت، بـرعـکـس، بـیـش از پـیـش رشـد مـی کـنـد.

مـارکـس و انـگـلـس ظـاهـراً عـاجـز از مـلاحـظـۀ مـسـئـلـۀ قـدرت بـوده بـاشـنـد. انـگـلـس در مـجـادلـه اش بـا آنـار شـیـسـت هـا عـلـنـاً از اشـکـال رهـبـری مـقـامـاتـی در امـاکـن کـار هـم چـنـیـن بـا در نـظـر داشـت جـامـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتـی آیـنـده دفـاع مـی نـمـود، و بـر ایـن بـود، کـه نـفـس تـکـامـل تـکـنـولـوژیـک آن را اجـتـنـاب نـاپـذیـر مـی سـازد. او در مـقـا لـۀ دربـاب مـقـامـات“( 1873) نـوشـت، کـه صـنـعـت سـنـگـیـن ضـرورةً کـارگـران را تـحـت یـک مـسـتـبـد واقـعـی، مـسـتـقـل از هـر سـازمـان اجـتـمـاعـیقـرار مـی دهـد. در نـظـر مـارکـس، چـنـان که در جـلـد اول Das Kapital( سـرمـایـه) ( 1867) ذکـر شـده، رهـبـری کـارکـرد ویـژه ای بـه هـمـراه پـروسـۀ تـعـاونـی مـی بـاشـد.” بـه نـظـر مـی رسـد مـارکـس رهـبـری را یـک شـکـل فـنـی تـلـقـی مـی نـمـود، کـه صـرفـاً بـه ابـزار اسـتـثـمـار انـسـان در سـیـسـتـم سـرمـایـه داری تـبـدیـل مـی گـردد، زیـرا رهـبـری در ایـن سـیـسـتـم، عـلاوه بـر کـارکـرد ویـژهمـذکـور، هـم چـنـیـن دارای کـارکـرد تـضـمـیـن اسـتـثـمـار در پـروسـۀ کـار اجـتـمـاعـی مـی بـاشـد.

مـسـئـلـۀ مـتـمـرکـزسـازی یـا غـیـرمـتـمـرکـزسـازی هـم در رابـطـه بـا بـنـای جـامـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتـی و هـم سـازمـان دهـی جـنـبـش کـارگـری در جـامـعـۀ سـرمـایـه داری از بـدو امـر مـوجـب اخـتـلاف آنـارشـیـسـت هـا و مـارکـسـیـسـت هـا گـردیـد. مـارکـس و انـگـلـس مـتـمـرکـزسـازی اقـتـصـادی در دول بـورژوایـی گـذشـتـه را بـه صـورت پـیـش رفـت مـلاحـظـه مـی نـمـودنـد، بـدون تـوجـه بـه ایـن کـه پـروسـۀ مـتـمـرکـزسـازی مـداومـاً تـقـویـت کـنـنـدۀ نـیـروی مـقـاومـت بـورژوازی در بـرابـر انـقـلاب خـواهـد گـردیـد. بـر طـبـق نـظـریـۀ مـارکـس مـهـم تـسـریـع تـکـامـل سـرمـایـه داری صـنـفـی بـود، کـه مـی بـایـد پـیـش از انـقـلاب سـوسـیـالـیـسـتـی بـه وسـیـلـۀ کـارگـران صـنـعـت صـورت گـیـرد. لـنـیـن یـک بـار بـا بـیـان ایـن کـه یـگـانـه چـیـزی کـه بـرای روسـیـه بـدتـر از اسـتـثـمـار سـرمـایـه داری اسـت، عـقـب مـانـدگـی تـکـامـل سـرمـایـه داری در روسـیـه اسـت، بـا مـارکـس مـوافـق بـود. امـا ایـن انـدیـشـه را هـیـچ آنـارشـیـسـتـی تـأئـیـد نـنـمـوده اسـت. بـرای آنـارشـیـسـت هـا کـه هـدف را یـک آرمـان لازم الـتـحـقـق تـلـقـی مـی کـنـنـد و نـه یـک ضـرورت اقـتـصـادی عـمـلـی کـردن سـوسـیـالـیـسـم قـبـل از هـر امـر مـسـئـلـۀ آگـاه سـازی اسـت. بـه نـظـر آنـارشـیـسـت هـا کـار بـرای مـتـمـرکـزسـازی، در قـرار دادن بـازدارنـده هـای مـادی و روان شـنـاخـتـی در بـرابـر تـحـقـق جـامـعـۀ بـدون طـبـقـات و اسـارت در وضـعـیـت مـوجـود سـهـیـم مـی بـاشـد.

مـثـالـی تـحـریـک آمـیـز بـر پـذیـرش واقـعـی وضـعـیـت مـوجـود را در جـزوه ای تـحـت عـنـوان مـسـئـلـۀ نـظـامـی پـروس و حـزب کـارگـری آلـمـان(1865) از انـگـلـس مـی یـابـیـم بـه ایـن عـبـارت کـه حـزب(مـنـظـور مـارکـسـیـسـتـی) بـا یـد پـذیـرای تـعـقـیـب شـدیـد آن دهـقـانـان و کـارگـرانـی بـاشـد، کـه از خـدمـت در ارتـش پـروس خـودداری مـی کـنـنـد( زیـرا انـگـلـس بـه شـکـل عـلـمـینـشـان داده بـود، کـه بـه اجـراء گـذاشـتـن نـظـام وظـیـفـه در پـروس یـک پـیـش رفـت تـاریـخـی بـود!). یـک چـنـیـن نـتـیـجـه گـیـری هـایـی بـود، کـه بـاکـونـیـن را بـا نـفـرتـش از روح مـقـامـاتـی پـروس وا مـی داشـت تـا فـوراً سـکـوتـش را به شـکـنـد: ” سـوسـیـالـیـسـم عـلـمـی بـدتـر از هـر نـوع فـرمان روایـی سـتـمگـرانـه اسـت.”

بـاکـونـیـن عـقـیـده داشـت گـرایـشـات بـه افـکـار اِلـیـتـی مـورد انـتـقـاد او در نـزد پـوزیـتـیـویـسـت هـا را هـم چـنـیـن مـی تـوان در بـرخـوردهـای مـنـشـأ گـرفـتـه از نـظـریـه و عـمـل مـارکـسـیـسـت هـا ردیـابـی کـرد. او کـاربـری سـوسـیـالـیـسـم عـلـمـیرا کـوشـش بـرای مـشـروعـیـت دهـی بـه مـطـالـبـۀ یـک گـروه بـرگـزیـده بـرای رهـبـری جـنـبـش کـارگـری بـا ادعـای بـرخـورداری از بـیـنـش عـلـمـی ویـژه ای تـلـقـی مـی نـمـود. او هـمـزمـان از نـظـریـات مـارکـس و انـگـلـس در مـورد دولـت مـتـمـرکـز در مـانـیـفـسـت حـزب کـمـونـیـسـت انـتـقـاد مـی کـرد.

بـرخـلاف بـاکـونـیـن، مـارکـس و انـگـلـس متـمـرکـزسـازی و نـظـامـی سـازی آلـمـان را در دورۀ اوتـو فُـن بـیـسـمـارک (Otto von Bismarck)( 98- 1815) یـک پـیـش رفـت تـلـقـی مـی کـردنـد، و بـر ایـن بـود، کـه آن از نـظـر دیـالـکـتـیـکـی تـسـریـع کـنـنـدۀ هـدف سـوسـیـالـیـسـتـی آنـان بـا تـسـهـیـل تـصـرف قـدرت دولـت خـواهـد بـود. نـگـرش بـاکـونـیـن بـه ایـن مـوضـوع روشـن تـر از مـارکـس و انـگـلـس بـود. او اشـاره مـی نـمـود کـه مـتـمـرکـزسـازی آلـمـان سـلاح مـؤثـری خـواهـد گـردیـد بـرای بـورژوازی انـقـلابـی تـا خـود را مـسـتـقـر نـمـایـد، و نـهـایـةً اروپـا را پـروسـی سـازد، بـه عـوض آن کـه مـرحـلـه ای در پـروسـۀ تـاریـخـی بـه سـمـت سـوسـیـالـیـسـم بـاشـد.

ده نـکـتـۀ بـرنـامـه ای کـه مـارکـس و انـگـلـس بـه صـورت هـدف مـوقـتـی در مـانـیـفـسـت حـزب کـمـونـیـسـت ذکـر کـر دنـد، اکـثـراً راجـع بـه تـوسـعـۀ اخـتـیـارات قـدرت دولـت بـودنـد، از جـمـلـه مـتـمـرکـز گـردیـدن وسـائـل تـولـیـد در یـد دولـت و تـشـکـیـل داده شـدن ارتـش هـای صـنـعـتـیدولـتـی.

آنـارشـیـسـت هـا ایـن نـظـریـه را رد مـی کـردنـد، کـه قـدرت دولـت را بـه تـوان بـه صـورت ابـزار آزادسـازی تـوده هـای کـارگـر بـه کـار گـرفـت. از دیـدگـاه آن هـا دگـرگـونـی جـامـعـه اصـولاً مـی بـایـد از پـائـیـن، بـه وسـیـلـۀ خـود کـارگـران سـازمـان دهـی شـود: انـقـلاب آنـارشـیـسـتـی عـبارت از ایـن نـیـسـت کـه دولـت وسـائـل تـولـیـد را تـحـویـل گـیـرد، امـا مـردم. بـرانـدازی دسـتـگـاه دولـت بـایـد هـمـزمـان بـا بـرانـدازی سـرمـایـه داری صـورت پـذیـرد. امـا بـه نـظـر کـروپُـتـکـیـن ایـن امـر از روزی بـه روز دیـگـر عـمـلـی نـبـود، بـلـکـه یـک پـروسـۀ چـنـدسـالـه بـا مـاهـیـت یـک رشـتـۀ دراز مـبـارزات و تـغـیـیـر و تـبـدلات مـداوم تـا امـحـاء تـعـصـبـات و مـؤسـسـات بـازدارنـدۀ تـکـامـل آزادانـۀ انـسـان را اقـتـضـاء مـی نـمـود. آنـارشـیـسـت هـای نـازلـی بـاور داشـتـنـد کـه قـدرت دولـت بـه خـودی خـود از روزی بـه روز دیـگـر مـحـو شـدنـی بـاشـد، ولـی آن هـا مـایـل بـه بـرانـداخـتـن اهـرام قـدرت در اسـرع وقـت مـمـکـن بـودنـد. و ایـن مـتـمـایـز سـازنـدۀ آنـارشـیـسـت هـا از سـوسـیـالـیـسـت هـای وابـسـتـه بـه سـمـت هـای دیـگـری بـوده، کـه انـدیـشـۀ قـدرت دولـت سـوسـیـالـیـسـتـی دائـم یـا مـوقـتـی را پـذیـرفـتـه انـد.

بـه نـظـر بـاکـونـیـن سـازمـان هـای کـارگـران و دهـقـانـان، نـه یـک حـزب سـیـاسـی مـی بـایـد خـود را بـرای تـحـویـل گـرفـتـن ادارۀ جـامـعـه آمـاده سـازنـد. بـه اسـتـنـبـاط او ایـن یـک اشـتـبـاه سـرنـوشـت سـاز بـود کـه سـوسـیـال دمـوکـرات هـا ی مـارکـسـیـسـت در انـتـرنـاسـیـونـال اوّل کـار در چـارچـوب دسـتـگـاه دولـت بـورژوایـی، در پـارلـمـان هـا را بـه جـای سـعـی سـازمـان دهـی انـقـلاب از پـائـیـن، از طـریـق فـعـالـیـت هـای مـشـتـرک خـود مـردم پـذیـرفـتـنـد.

اصـلاحـاتـی کـه سـوسـیـال دمـوکـرات هـا از طـریـق پـارلـمـانـتـاریـسـم بـه اجـراء گـذاشـتـنـد، بـه نـظـر آنـارشـیـسـت هـا بـه آسـانـی بـا فـشـار از سـوی مـردم در بـیـرون از پـارلـمـان هـا نـیـز امـکـان پـذیـر بـوده، هـمـزمـان بـا ایـن کـه فـعـالـیـت هـای اضـافـی پـارلـمـانـتـاریـسـتـی تـوانـایـی آن را داشـتـه کـه مـردم را در جـهـت عـمـل خـودرویـانـه و تـدارک بـرای تـحـو یـل گـرفـتـن مـسـئـولـیـت هـسـتـی اجـتـمـاعـی تـمـریـن دهـنـد.

انـتـقـاد شـدیـد آنـارشـیـسـت هـا از سـمـت انـقـلابـی در مـارکـسـیـسـم، لـنـیـنـیـسـم بـود، کـه دنـبـالـه روانـش در عـیـن کـار بـرون پـارلـمـانـی، خـود را بـا مـبـادی نـظـریـات اِلـیـتـی، مـقـامـاتـی سـازمـان مـی دادنـد. ایـن بـه اسـتـنـبـاط آنـار شـیـسـت هـا دارای عـواقـب سـرنـوشـت سـازی بـرای انـقـلاب روسـیـه بـوده اسـت. حـزب لـنـیـنـیـسـتـی کـه سـرمـشـق چـنـدیـن گـروه بـنـدی مـارکـسـیـسـتـی، از اسـتـالـیـنـیـسـت هـا تـا مـائـوئـیـسـت هـا گـردیـد بـر اسـاس نـوعـی سـلـسـلـه مـراتـب بـنـا شـد، کـه مـنـعـکـس کـنـنـدۀ هـمـان جـامـعـه ای بـود کـه حـزب ادعـای مـبـارزه بـر ضـدش را داشـت. عـلـی رغـم ادعـای نـظـری حـزب در مـورد پـیـشـآهـنـگ عـلـمـی کـارگـران بـودن، آن در حـقـیـقـت یـک ارگـانـیـسـم بـورژوایـی، یـک دولـت مـیـنـیـاتـوری، بـا یـک دسـتـگـاه دیـوان سـالاری و یـک رهـبـری بـود، کـه کـارکـردش بـه مـحـافـظـت و تـحـکـیـم قـدرت انـسـان بـر انـسـان و نـه حـذف آن مـحـدود مـی گـردیـد.

سـازگـاری وسـائـل بـا اهـداف

در خـصـوص ایـن مـسـئـلـه کـه کـدام وسـائـل مـنـاسـب تـسـریـع تـکـامـل جـامـعـه بـه سـمـت آنـارشـیـسـتـی هـسـتـنـد، نـظـریـه پـردازان ضـدمـقـامـاتـی تـوصـیـه هـای مـخـتـلـفـی نـمـوده انـد. پـرودون اصـلاح طـلـب بـود، و آنـارشـیـسـت هـای سـپـسـیـن او انـقـلابـی، امـا هـمـۀ آن هـا در رد اشـکـال سـازمـانـی مـرکـزگـرایـانـه و اسـلـوب هـای سـیـاسـی حـزبـی، کـه پـیـش شـرط شـان هـدایـت گـشـتـن تـوده هـا بـه وسـیـلـۀ یـک اقـلـیـت صـاحـب امـتـیـازات اسـت، مـتـفـق الـرأی بـوده انـد. از نـظـر جـمـیـع آنـارشـیـسـت هـا سـازمـان دهـی بـایـد از پـائـیـنبـاشـد، نـه از بـالا “.

از زمـان انـتـرنـاسـیـونـال اوّل بـه بـعـد آنـارشـیـسـت هـا مـدافـع ایـن نـظـریـه بـوده انـد، کـه اهـداف و وسـائـل بـایـد سـاز گـار بـاشـنـد، از آن مـیـان امـا گـلـدمـن(Emma Goldman)( 1940- 1869): ” وسـائـل انـقـلابـی بـایـد بـا اهـداف انـقـلابـی سـازگـار بـاشـنـد. وسـائـل نـمـی تـوانـنـد از هـنـایـیـدن و تـغـیـیـر دادن اهـداف، هـم از حـیـث روانـی و هـم از حـیـث اجـتـمـاعـی بـرحـذر بـاشـنـد.”18

ایـن تـأکـیـد پـیـوسـتـه ضـروری اسـت، کـه وسـیـلـۀ آنـارشـیـسـتـی نـمـونـه بـرخـلاف آن کـه افـراد بـسـیـاری پـنـداشـتـه انـد تـروریـسـم نـیـسـت. آیـا چـگـونـه آنـارشـیـسـت هـا در آگـاهـی عـمـومـی در بـسـیـاری مـوارد بـا تـروریـسـم مـرتـبـط گـشـتـه انـد؟ روشـنـگـری ایـن مـوضـوع بـسـتـه بـه مـطـالـعـۀ روی دادهـای اواخـر سـدۀ نـوزدهـم مـی بـاشـد، زمـانـی کـه مـر تـکـبـیـن بـخـشـی از سـوء قـصـدهـای قـابـل تـوجـه بـه اشـخـاص سـرشـنـاس اروپـا واقـعـاً آنـار شـیـسـت هـا بـوده انـد، ولـی بـایـد تـوجـه داشـت کـه اولاً سـوء قـصـد کـنـنـدگـان آنـارشـیـسـت اقـلـیـت نـازلـی را در جـنـبـش آنـارشـیـسـتـی تـشـکـیـل مـی داده انـد؛ دومـاً جـنـبـش آنـارشـیـسـتـی هـرگـز چـنـیـن اسـلـوبـی را بـه طـور کـامـل تـجـویـز نـکـرده اسـت. مـورخ و ادیـب جـورج وودکـاک(George Woodcock)( 95- 1912) ایـن را کـه بـیـن جـنـبـش هـای انـقـلابـی، آنـارشـیـسـم را بـا تـروریـسـم یـکـسـان درک کـرده انـد، بـی انـصـافـی بـزرگـی دانـسـتـه اسـت. گـروه هـای دیـگـری، بــه عـنـوان مـثـال مـارکـسـیـسـت هـا، بـلانـکـیـسـت هـا19، طـرف داران جـوزپـه گـاریـبـالـدی(Guiseppe Garibaldi)( 82- 1807)، مـلـی گـرای تـنـدرو، حـتـی لـیـبـرال هـا در اِعـمـال خـشـونـت انـقـلابـی در وضـعـیـت هـای مـقـتـضـی دسـت کـمـی از آنـارشـیـسـت هـا نـداشـتـه انـد. وودکـاک تـأکـیـد مـی نـمـایـد، کـه 1- تـنـدروان آنـارشـیـسـت وسـائـل مـشـابـه تـنـدروان سـائـر گـروه هـا را در زمـان مـشـابـه بـه کـار بـرده انـد؛ 2- نـظـریـۀ بـسـیـار انـدکـی در آنـارشـیـسـم یـافـت مـی شـود، کـه بـه دفـاع از تـروریـسـم فـردی سـمـت گـیـری کـنـد.20

اسـلـوب عـمـلـی ای کـه از حـداکـثـر اهـمـیـت در تـاریـخ آنـارشـیـسـم بـرخـوردار بـوده، سـنـدیـکـالـیـسـم مـی بـاشـد.

کـروپُـتـکـیـن و گـلـدمـن بـر تـوافـق نـظـریـات اسـاسـی سـنـدیـکـالـیـسـم و آنـارشـیـسـم تـأکـیـد داشـتـه انـد. گـلـدمـن پـیـش از جـنـگ جـهـانـی اول بـه تـبـلـیـغ تـهـیـیـجـی نـظـریـات سـنـدیـکـالـیـسـم در آمـریـکـا پـرداخـتـه بـود. بـه اسـتـنـبـاط او اسـلـوب هـای جـنـبـش صـنـفـی انـقـلابـی بـا اسـلـوب هـای آنـارشـیـسـم وفـق داشـتـنـد.

بـاکـونـیـن اتـحـادیـه هـای کـارگـران را یـگـانـه ابـزار مـؤثـر دگـرگـون سـازی جـامـعـۀ سـرمـایـه داری تـلـقـی مـی نـمـود. بـه عـقـیـدۀ او کـارگـران مـی بـایـد جـدا از احـزاب سـیـاسـی خـود را سـازمـان دهـنـد، زیـرا انـقـلاب نـمـی بـایـد سـیـا سـی بـاشـد، امـا اجـتـمـاعـی و اقـتـصـادی. ایـن انـدیـشـه هـا بـعـد مـورد اسـتـفـادۀ جـنـبـش صـنـفـی انـقـلابـی پـدیـد آمـده در دهـۀ 90 سـدۀ نـوزدهـم در فـرانـسـه، مـوسـوم بـه سـنـدیـکـالـیـسـم (مـشـتـق از واژۀ فـرانـسـوی syndicat: اتـحـادیـۀ صـنـفـی) قـرار گـرفـتـنـد. در یـک اتـحـادیـۀ صـنـفـیسـنـدیـکـالـیـسـتـی کـارگـران خـود را نـه بـر پـایـۀ یـک رشـتـۀ واحـد صـنـعـت، بـلـکـه صـنـایـع کـل سـازمـان مـی دهـنـد، تـا از ایـن طـریـق مـانـع تـجـزیـۀ کـارگـران بـه دسـتـجـات مـحـدود کـو چـک گـردنـد.

بـه نـظـر سـنـدیـکـالـیـسـت هـا دگـرگـونـی سـوسـیـالـیـسـتـی جـامـعـه مـی بـایـد تـوسـط سـازمـان هـای خـود کـارگـران بـه عـمـل آیـد، نـه احـزاب سـیـاسـی. ویـژگـی اتـحـادیـه هـای صـنـفـی در ایـن بود، کـه آن هـا ضـمـن کـارکـرد بـه صـورت ار گـان هـای مـبـارز انـقـلابـی، هـم چـنـیـن بـه ایـن شـکـل سـازمـانـی بـنـا شـدنـد، کـه قـادر بـه گـرفـتـن جـای مـؤسـسـات سـر مـایـه داری و دولـتـی، بـه صـورت یـک چـارۀ دمـوکـراتـیـک و مـرکـزگـریـز بـه وقـت درآمـدن وسـائـل تـولـیـد بـه تـصـرف کـارگـران بـاشـنـد. اتـحـادیـه هـای صـنـفـی مـی بـایـد بـه ارگـان هـای خـوداداری تـبـدیـل گـردنـد، کـه وظـیـفـۀ ادارۀ اقـتـصـاد کـل جـامـعـه، هـم تـولـیـد و هـم مـصـرف را بـرعـهـده گـیـرنـد.

جـنـبـش صـنـفـی سـنـدیـکـالـیـسـتـی مـی بـایـد سـه وظـیـفـۀ عـمـده عـهـده دار گـردد: 1- بـهـسـازی هـای اقـتـصـادی کـوتـاه مـدت در امـاکـن کـار را بـه عـمـل آورد، و از ایـن نـظـر بـه مـانـنـد سـائـر اتـحـادیـه هـای صـنـفـی دارای کـارکـرد اصـلاح طـلـبـانـه بـاشـد. ولـی 2- آن هـمـزمـان بـه تـدارک و عـمـلـی سـاخـتـن انـقـلاب هـمـت گـمـارد؛ و 3- کـارگـران را بـرای سـازمـان دهـی و ادارۀ جـامـعـه بـه دسـت خـویـش، بـه عـوض مـحـول کـردن تـصـمـیـمـات بـه بـرخـی نـمـایـنـدگـان یـا سـیـاسـتـمـداران آمـوزش دهـد.

جـهـت نـیـل بـه هـدف، سـنـدیـکـالـیـسـت هـا اسـلـوب عـمـل مـسـتـقـیـمرا بـه کـار گـرفـتـنـد، کـه یـک انـدیـشـۀ کـلـیـدی در آنـارشـیـسـم اسـت. عـمـل مـسـتـقـیـم مـی تـوانـد بـه شـکـل اعـتـصـابـات خـشـم آمـیـز، تـحـریـمـات، تـظـاهـرات خـیـابـانـی، اشـغـال کـارخـانـه هـا، نـافـرمـانـی از قـوانـیـن و مـجـریـان شـان و دیـگـر فـعـالـیـت هـای بـرون پـارلـمـانـی بـاشـد، امـا هـسـتـۀ عـمـل مـسـتـقـیـم هـمـیـشـه ایـنـسـت کـه کـارگـران خـود عـمـل کـنـنـد، و اخـتـیـار عـمـل را بـه رهـبـران احـزاب سـیـاسـی یـا سـرکـردگـان اتـحـادیـه هـای صـنـفـی مـحـول نـسـازنـد. سـنـدیـکـالـیـسـت هـا اهـمـیـت را بـه ایـن قـائـل بـودنـد، کـه بـنـای یـک جـامـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتـی مـبـتـنـی بـر خـوداداری در صـورتـی کـه مـردم پـیـش از فـعـلـیـت یـافـتـن ایـن امـر تـجـارب سـازمـانـی از طـریـق عـمـلـیـات سـازنـده و بـسـیـج گـرانـه نـیـنـدوزنـد، نـامـمـکـن خـواهـد بـود.

سـنـدیـکـالـیـسـم یـک جـنـبـش نـوعـیِ آنـارشـیـسـتـی نـبـود، امـا سـنـدیـکـالـیـسـم فـرانـسـه یـک عـنـصـر قـوی آنـار شـیـسـتـی حـمـل مـی کـرد. بـخـشـی از جـنـبـش صـنـفـی انـقـلابـی ای کـه مـسـتـقـیـمـاً بـا آنـارشـیـسـم مـرتـبـط بـود، آنـارکـو سـنـدیـکـالـیـسـمنـامـیـده شـد. اکـثـر آنـارشـیـسـت هـای فـرانـسـوی بـا اجـابـت دعـوت آنـارشـیـسـت سـرشـنـاس امـیـل پـوژه (Émile Pouget)( 1931- 1860) در سـال 1897 بـه عـضـویـت اتـحـادیـه هـای صـنـفـی درآمـدنـد. پـوژه، کـه بـه یـکـی از تـهـیـیـج گـران مـشـهـور سـنـدیـکـالـیـسـم تـبـدیـل گـردیـد، بـه مـطـالـبـۀ احـزاب سـیـاسـی( در وهـلـۀ نـخـسـت سـوسـیـال دمـو کـراسـی مـارکـسـیـسـتـی) در مـورد رهـبـری جـنـبـش کـارگـری مـعـتـرض بـود.

سـنـدیـکـالـیـسـم عـمـدةً در مـمـالـک لاتـیـنـی اشـاعـه یـافـت. ولـیـکـن اعـضـاء پـی رو نـظـریـات انـقـلابـی در اتـحـادیـه هـای صـنـفـی سـریـعـاً در اقـلـیـت افـتـادنـد؛ اتـحـادیـۀ صـنـفـی سـنـدیـکـالـیـسـتـی بـزرگ فـرانـسـه ثـی.جـی.تـی(Confédération Générale du Travail(CGT)) طـی یـکـی دو دهـه بـه صـورت دیـوان سـالارانـه و مـتـمـرکـز درآمـد. تـنـهـا در اسـپـا نـیـا تـکـامـل مـتـفـاوت بـود: در آن جـا آنـارکـو سـنـدیـکـالـیـسـم اهـمـیـت وافـری در جـریـان انـقـلاب اجـتـمـاعـی در سـال هـای 39- 1936 کـسـب کـرد.

تـاریـخـاً آنـارکـو سـنـدیـکـالـیـسـم یـکـی از چـنـدیـن بـیـان سـازمـانـی مـمـکـن آنـارشـیـسـم بـوده اسـت. آن یـک جـنـبـش تـوده ای بـر اسـاس اصـل آنـارشـیـسـتـی بـوده، اصـلـی کـه در مـصـوبـات 1864 انـتـرنـاسـیـونـال اوّل بـا ایـن واژه هـا تـبـیـیـن گـردیـده اسـت: ” آزادی کـارگـران بـایـد کـار خـود آنـان بـاشـد.

 ٦/٨/١٣٩٨

روشـنـگـری هـا و پـانـوشـت هـا

1- dogmatisme: از واژۀ دُگـم بــه مـعـنـای حـکـم جـامـد، آیــۀ آسـمـانـی، فــرمـان لایـتـغـیـر مـشـتـق اسـت، و بـه آن شـیـوۀ انــدیـشـگـی اطـلاق مـی گــردد کـه پـایـۀ آن مـفـاهـیـم تـغـیـیـرنـاپـذیـر، فـرمـول هــا و دسـتـورات مـتـحـجـر، بــدون تـوجـه بــه دسـتـآوردهـای تـازۀ عـلـم و عـمـل، بـدون تـو جـه بــه شـرائـط مـشـخـص زمـان و مـکـان اسـت. از نـظــر فـلـسـفـی دُگـمـاتـیـسـم اصــل مـشـخـص بــودن حـقـیـقـت، یـعـنـی وابـسـتـگـی حـقـیـقـت را بــه شـرائـط زمـانـی و مـکـانـی نـفـی مـی کـنـد. در فــلـسـفـه دُگـمـاتـیـسـم وابـسـتــه بـه اسـالـیـب ضـددیـالـکـتـیـکـی اسـت کـه تـکـامـل و تـحـرک جـهـان و رشـد اشـیـاء و پـدیـده هــا را نـفـی مـی کـنـد. یـکـی از عـلــل دُگـمـاتـیـسـم عــدم درک ایــن نـکـتـه اسـت، کـه قـوانـیـن دیـالـکـتـیـکِ رشـد، در شـرائـط مـخـتـلـف تـاریـخـی، در اشـیـاء و پـروسـه هـای مـخـتـلـف، بـه صـور مـخـتـلـف ظـاهـر شـده، عـمـل مـی کـنـد.

از نـظـر تـاریـخـی پـیـدایـش دُگـمـاتــیـسـم وابـسـتـه بـه پـیـدایـش ادیـان و بــاور بـه آن اسـت، کـه حـقـایـق جـاودان و فـرامـیـن انـتـقـادنـاپـذیـر و اجـبـاری بـرای هـمـه کـس وجـود دارد. ایـن طـرز تـفـکـر تـعـبـدی سـپـس بـه فـلـسـفـه و عـلـم و سـیـاسـت سـرایـت کـرده اسـت. از نـظـر سـیـاسـی دُگـمـاتـیـسـم مـنـجـر بــه عـمـل فـرقـه گـرایـانـه، سـنـگـوارگـی، ذهـنـیـگـری و نـادیـده گـرفـتـن حـقـایـق مـوجـود و شـرائـط تـغـیـیـریـافـتـه، جـدائـی کـامـل نـظـریـه و عـمـل مـی گـردد.

2- در ایــن رابـطـه آنــارشـیـسـت بـرجـسـتـه آلـکـسـانـدر بــرکـمـن(Alexander Berkman)( 1936- 1870) در کـتـابـش الـفـبـای آنـارشـیـسـم(1929) مـی نـویـسـد: ” هــر کـس بـه تـو بــه گـویـد، آنـارشـیـسـت هـا بــه سـازمـان دهـی مـعـتـقـد نـیـسـتـنـد، چـرنـد مـی گـویـد. سـازمـان دهـی هـمـه چـیـز و هـمـه چـیـز سـازمـان دهـی اسـت. سـراسـر زنــدگـی سـازمـان دهـی آگـاهـانـه یـا نــاآگـاهـانـه اسـت. (…) ولــی اشـکـال مـخـتـلـف سـازمـان دهـی وجـود دارد.

3- بـاکـونـیـن اِعـمـال قـدرت را خـطـرنـاک تـریـن عـامـل تـبـاهـی اخـلاقـی انـسـان مـی دانـسـت.

4- ژاکـوبـیـنـی: در جــریـان انـقـلاب فــرانـسـه( 99- 1789) عـنـوان اعـضـاء یـک بــاشـگـاه بــورژوایـی انـقـلابـی در یــک صـومـعـۀ ژاکـوبـیـنـی قـدیـم. رهـبـران ژاکـوبـیـنـی قـصـد تـغـیـیـر و ادارۀ جـامـعـه بـا شـیـوه هـای مـقـامـاتـی( اشـکـال سـازمـانـی مـرکـزگــرایــانـه در یـک دولـت نـیــرو مـنـد) را داشـتـنـد. واژۀ ژاکـوبـیـنـیـسـم بـه ایـن مـعـنـای خـاص بـه کـار بـرده شـده اسـت.

5- اِلـیـتـی( مـشـتـق از واژۀ elite): مـبـتـنـی بـر انـدیـشـۀ رهـبـری شـدن تـوده هـا بـه وسـیـلـۀ یـک گـروه بـرگـزیـده.

6- تـکـنـوکـراتـیـک: دربــارۀ نـوع اداره ای بــه کـار مـی رود کــه قـدرتـمـنـدان قـدرت شـان را بـر کـارشـنـاسـان فـنـیمـتـکـی مـی سـازنـد، کـه وا نـمـود مـی کـنـنــد تـصـمـیـمـات شـان را بــر یـک اسـاس کـارشـنـاسـانــه، بـی طـرفــانــه، بــا عـطـف تــوجـه دهـی بــه بـیـنـش عـلـمـی شـان اتـخـاذ مـی نـمـایـنـد. سـان سـیـمـون، بــا وجـودی کـه نــزد او چـنـیـن شـیــوۀ تـفـکــری یــافــت مـی شــود، آنــارشـیــسـم را پــیـش بـیــنـی نـمــود، از ایــن لـحـاظ کـه او نـخـسـتـیـن سـوسـیـالـیـسـتـی بـود کـه خـود را سـخـنـگـوی مـرگ کـامـل دولـت سـیـاسـی سـاخـت.

7- ” چـپ نــو“: جـریـانـی شـامـل گـرایـشـات گـونـاگـون در جـنـاح چـپ، کـه از بــدو دهـۀ 60 سـدۀ بـیـسـتـم در غـرب پـدیـدار شـدنـد. ایـن گـرایـشـات بــه انـتـقـاد ازسـرمـایــه داری انـحـصـاری دولـتـی در اروپــای شـرقـی پــرداخـتـه، مـارکـس را بــا نـظـریـه پـردازان آنـارشـیـسـتـی و فـرویـدیـانـی پـیـوسـتـه سـاخـتـنـد. بـرون پـارلـمـانـتـاریـسـم، آزمـایـش اشـکـال مـسـکـن و هـمـزیـسـتـی نـو، تـوسـعـۀ مـبـارزۀ سـیـاسـی بـه زمـیـنـۀ تـغـیـیـرات در زنـدگـی روزانـه مـشـخـصـات( یـا مـشـخـصـات اصـلـی) ” چـپ نـوبـودنـد.

8- بــرای ایـن انـقـلاب و نـقـش آنــارشـیـسـت هـا در آن مـی تــوانـیـد رجـوع کـنـیـد بــه بــررسـی آنـارشـیــسـت هــا در انـقــلاب اسـپــانـیـا( 1939- 1936)” از تـوفـان آراز در سـایــت عـصـر آنـارشـیـسـم، خـرداد 1398/ ژوئـن 2019.

9- کـتـاب جـنـگ داخـلـی در فـرانـسـه( کـمـون پـاریـس) بــه وسـیـلــۀ مـارکـس، بــه خـواسـتـۀ انـتـرنـاسـیـونـال اوّل، بــه صـورت تـفـسـیـری از قـیـام کـمـونـاردهــا در پــاریـس تـألــیـف شــد.

10- دارویـنـیـسـم اجـتـمـاعـی: سـمـت عـلـمـی طـبـیـعـی در خـاتـمـۀ ســدۀ نـوزدهـم، مـبـتـنـی بـر نـظـریـات مـحـقـق طـبـیـعـیـات چـارلـز دارویـن(Charles Darwin )( 82- 1809) راجـع بــه تـکـامـل انـواع. پـی روان دارویـنـیـسـم اجـتـمـاعـی مـدعـی بـودنـد، کـه تـکـامـل اجـتـمـاعـات مـشـروط بـر ایـن اسـت، کـه تـنـهـا مـسـتـعـدتـریـن انـواع قـادر بـه بـقـاء مـی بـاشـنـد. ایـن نـظـریـه بـرای مـحـقـانـه کـردن یـک نـوع جـامـعـه کـه در آن طـبـقـه ای قـلـیـل( مـرکـب از مـسـتـعـدتـریـن هـا ) مـجـاز بـه اسـتـثـمـار آزادانـۀ طـبـقـۀ سـرکـوب شـدۀ بـزرگ تـری بـاشـد، بـه کـار گـرفـتـه شـده بـود.

11- Vernon Richards: Errico Malatesta. His Life & Ideas, p.266 (London, 1965)

12- Leo Tolstoy: Writings on Civil Disobedience and Non – Violence, p.400 (Londo, 1968)

13- The State: Its Historic Role, p.56 (London, 1969)

14- Marx, Engels, Lenin: Anarchism and Anarcho – Syndicalism, p.172 (Moscow, Progress, 1972)

15- Gustav Landauer: Aufruf zum Sozialismus, s.155 (Berlin, 1920)

16- Nationalism och kultur, bd.2, 1.udg., s.344 (Stockholm, 1949)

17- Paroles d’un Révolté, p.140 (Paris, 1978)

18- ” My Further Disillusioment in Russia”, Red Emma Speaks. Selected Writings and Speeches(red.), p.337 (New York, 1972)

19- blanquisme: یـک جـریــان سـیـاسـی در نـهـضـت سـوسـیــالـیـسـتـی، پـدیـد آمـده در سـدۀ نــوزدهـم و وابـسـتــه بــه نـام و فـعـالـیـت انـقـلابـی بـلانـکـی.

بـه عـقـیـدۀ بـلانـکـی اسـتـثـمـار سـرمـایـه داری را مـمـکـن بـود بــا تــوطـئـه و اقــدام گـروهـی کـوچـک از انـقـلابـیـون مـصـمـم و مـتـعـهـد بـدون پـشـتـیـبـانـی تـوده هـا نـابـود سـاخـت، و بـا قـرار دادن آن گـروه در رأس حـکـومـت بـه سـوسـیـالـیـسـم نـائـل گـشـت.

در فــرهـنـگ سـیـاسـی بـلانـکـیـسـم بــه صـورت گـفـتـمـانـی در خـصـوص راهـکــار تــوطـئـه گـرانـه و اقـدام گـروهـی بـا انـدیـشـه هـای تـنـد روانــه، چـگـونـگـی عـمـل و نـظـریــۀ سـازگـار بــا آن، بـی اعـتـمـادی بـه تـوده هـا و عـدم لـزوم پـیـکـار مـتـشـکـل و اصـولـی آن هـا اسـتـعـمـال شـده اسـت.

مـارکـس و انـگـلـس بــا وجـود قـائـل شـدن ارزش بــه شـخـصـیـت انـقـلابـی بــلانـکـی، مـشـی او را بـرای ایـجـاد دگـرگـونـی انـقـلابـی در جـا مـعـه رد، و از آن انـتـقـاد مـی نـمـوده انـد.

20- Anarchism. A history of libertarian ideas and movements, p.492 (London, 1975)

دو مـوضـوع آنـارشـیـسـتـی: آنـارشـیـسـم در سـده نـوزدهـم

تـوفـان آراز

١

آنـارشـیـسـم در سـده نـوزدهـم

هـدف انـقـلابـات در سـدۀ نـوزدهـم تـصـرف و تـمـلـک قـدرت دولـت بـود. ایـن انـقـلابـات هـنـایـش ژرفـی در بـخـش اعـظـم انـدیـشـمـنـدان سـوسـیـالـیـسـت آن دوران داشـتـنـد، کـه از عـقـیـدۀ ژاکـو بـیـنـیـسـتـی مـبـنـی بـر ایـن کـه تـدارک انـقـلاب در جـامـعـه بـایـد در رأس هـرم قـدرت بـه وسـیـلـۀ گـرو هـی بـرگـزیـده(elite)، کـه از سـوی مـردم و بـه نـام مـردم عـمـل مـی کـنـنـد، صـورت پـذیـرد، پـی روی مـی نـمـودنـد.

کـارل مـارکـس(Karl Marx)(83 – 1818) و فـریـدریـش انـگـلـس(Friedrich Engels)(95- 1820) بـا مـتـمـرکـز سـاخـتـن تـوجـه شـان بـه ضـرورت بـرچـیـدگـی قـدرت سـیـاسـی گـام بـزرگـی از حـیـث نـظـری در سـمـت درسـت بـرداشـتـنـد. ولـی ایـن هـدف آنـی آن هـا نـبـود. ابـتـداء مـی بـایـد دیـکـتـاتـوری پـرولـتـاریـا بـه رویـۀ ژاکـوبـیـنـی قـاطـعـانـه تـریـن تـمـرکـز قـدرت در یـد دولـترا عـمـلـی سـازد، یـا بـه قـول آنـان “(…) نـخـسـتـیـن گـام در انـقـلاب کـارگـری عـبـارت اسـت از ارتـقـاء پـرولـتـاریـا بـه مـقـام طـبـقـۀ حـاکـمـه و بـه کـف آوردن دمـوکـراسـی. پـرولـتـاریـا از سـیـادت خـود بـرای آن اسـتـفـاده خـواهـد کـرد کـه قـدم بـقـدم تـمـام سـرمـایـه را از چـنـگ بـورژوازی بـیـرون بـکـشـد، کـلـیـۀ آلات تـولـیـد را در دسـت دولـت، یـعـنـی پـرولـتـاریـا کـه بـصـورت طـبـقـۀ حـاکـمـه مـتـشـکـل شـده اسـت، مـتـمـرکـز سـازد و بـا سـرعـتـی هـر چـه تـمـامـتـر بـر حـجـم نـیـروهـای مـولـده بـیـفـزایـد.” مـیـخـائـیـل بـاکـونـیـن(Mikhail Bakunin)(76- 1814) آنـارشـیـسـت در ایـن تـصـور کـه قـدرت دولـت بـه تـوانـد بـه ابـزار سـوسـیـالـیـسـم انـقـلابـی تـبـدیـل گـردد، قـبـل از هـر امـر و آیـنـده گـواه حـقـانـیـت او بـود دیـکـتـاتـوری یـک حـزب را تـشـخـیـص داد. در یـک نـوشـتـۀ بـاکـونـیـن در مـوضـوع نـا سـازی هـای سـوسـیـالـیـسـم مـقـامـاتـی مـی خـوانـیـم: ” مـا تـا کـنـون در چـنـد مـورد بـی مـیـلـی شـدیـد مــان را نـسـبــت بــه نـظــریــۀ [ فــردیـنـانــد] لاســال(Lassalle)[Ferdinand][64- 1825]1 و مـارکـس بـیـان داشـتـه ایـم، کـه بـه کـارگـران تـوصـیـه مـی کـنـد اگـر نـه بـه صـورت عـالـی تـریـن انـدیـشـه، لااقـل بـه صـورت هـدف آنـی مـهـم ، کـه یـک دولـت مـردمـی بـرقـرار سـازنـد، آن چـه بـنـا بـر رو شـنـگـری خـود آنـان چـیـزی مـگـر پـرولـتـاریـای مـتـشـکـل شـده بـه صـورت طـبـقـۀ حـاکـمـه[2] نـخـواهـد بـود. اگـر پـرولـتـاریـا بـایـد بـه طـبـقـۀ حـاکـمـه تـبـدیـل گـردد، پـس بـایـد پـرسـیـد، آن بـر چـه کـسـانـی حـاکـمـیـت خـواهـد داشـت؟ روشـن اسـت کـه کـمـاکـان طـبـقـه ای بـایـد مـوجـود بـاشـد تـا تـحـت حـاکـمـیـت ایـن طـبـقـۀ نـو، ایـن دولـت نـو درآیـد.” و در رابـطـه بـا گـفـتـمـان دولـت مـردمـینـوشـتـه اسـت: ” مـنـظـور مـارکـسـیـسـت هـا از رژیـم مـردمـی ایـنـسـت، کـه مـردم بـایـد بـه وسـیـلـۀ نـمـایـنـد گـان انـدکـی، بـرگـزیـدۀ آنـان از طـریـق حـق رأی عـمـومـی بـه ادارۀ امـور بـه پـردازنـد. ایـن کـه کـل مـلـت بـه گـفـتـمـان نـمـایـنـدگـان مـردم و رهـبـران دولـت را بـرمـی گـزیـنـنـد چـیـزی کـه مـقـصـود نـهـایـی مـارکـسـیـسـت هـا[ بـخـوان: سـوسـیـال دمـوکـرات هـای آلـمـان]( هـمـان گـونـه کـه مـقـصـود نـهـایـی مـکـتـب دمـوکـراسـی مـی بـاشـد) – نـیـرنـگـی اسـت، کـه خـودکـامـگـی اقـلـیـت حـاکـم را پـنـهـان مـی سـازد، و ایـن نـیـرنـگ بـا بـه پـیـش کـشـیـده شـدن در قـالـب گـفـتـمـان ادارۀ مـردم خـطـرنـاک تـر نـیـز مـی گـردد. مـارکـسـیـسـت هـا وانـمـود مـی سـازنـد، کـه تـنـهـا مـقـصـود و هـدف دیـکـتـاتـوری عـبـارت خـواهـد بـود از روشـنـگـری مـردم از نـظـرات اقـتـصـادی و سـیـاسـی ، ارتـقـاء آن هـا بـه سـطـحـی کـه وجـود هـر دولـت بـه زودی خـود را بـیـهـوده نـشـان دهـد. و آن گـاه کـه دولـت مـاهـیـت سـیـاسـی، یـعـنـی مـقـامـاتـیـش را از دسـت داد، بـه خـودی خـود بـه یـک سـازمـان کـامـلاً آزاد بـرای امـور اقـتـصـادی و کـمـون هـا تـبـدیـل خـواهـد گـردیـد. ایـن جـا یـک نـاسـازی آشـکـار وجـود دارد. اگـر دولـت واقـعـاً دولـت مـردمـی بـاشـد، پـس چـه دلـیـلـی بـرای از بـیـن بـردن آن وجـود دارد؟ اگـر از طـرف دیـگـر از بـیـن بـردن آن جـهـت آزادی مـردم ضـروری بـاشـد، پـس چـگـونـه مـی تـوان آن را دولـت مـردم تـلـقـی نـمـود؟ مـجـادلـۀ مـا بـا آن هـا مـجـبـورشـان سـاخـتـه اقـرار کـنـنـد، کـه آزادی یـا آنـارشـی، یـعـنـی سـازمـان دهـی آزادانـۀ تـوده هـای کـارگـر از پـایـیـن، تـنـهـا هـدف تـکـامـل اجـتـمـاعـی مـی بـاشـد، و هـر دولـت، هـم چـنـیـن مـردمـی، یـک یـوغ اسـت، و مـنـتـج بـه بـخـشـاً تـولـیـد خـودکـا مـگـی، بـخـشـاً بـردگـی مـی گـردد. بـه اسـتـنـبـاط آنـان ایـن یـوغ دولـت، ایـن دیـکـتـاتـوری، یـک مـر حـلـۀ گـذار ضـروری بـه سـمـت آزادی مـطـلـق خـواهـد بـود: آنـارشـی یـا آزادی هـدف و دولـت یـا دیـکـتـاتـوری وسـیـلـه اسـت. بـا ایـن وصـف بـایـد گـفـت، آزادسـازی تـوده هـای انـبـوه در گـرو بـرده سـازی آن هـاسـت! (…) آزادی تـنـهـا بـه وسـیـلـۀ آزادی، یـعـنـی بـا خـیـزش کـل مـردم و بـا سـازمـان دهـی آزادانـۀ تـوده هـای کـارگـر از پـایـیـن خـلـق شـدنـی اسـت.”

بـاکـونـیـن در سـال هـای پـسـیـن حـیـاتـش راهـی نـمـود، کـه نـه تـوسـل بـه مـؤسـسـات سـیـاسـی بـه گـونـۀ ابـزار دگـرگـون سـازی جـامـعـه، بـلـکـه خـودفـعـال سـازی و خـودسـازمـان دهـی کـارگـران و دهـقـانـان بـود. هـدف مـسـتـقـیـم بـاکـونـیـن بـیـانـش را در خـوداداری مـردم در هـر سـطـح قـابـل فـکـر در جـامـعـه مـی یـافـت.

انـدیـشـۀ سـوسـیـالـیـسـمِ آزادیدر انـقـلابـات سـدۀ نـوزدهـم کـامـلاً نـاپـیـدا نـبـود، ولـی آن نـقـشـی واقـعـی در آن هـا نـداشـت. پـیـر ژوزف پـرودون(Pierre – Joseph Proudhon)(65- 1809) دارای نـقـطـه نـظـر مـخـالـف بـا انـقـلاب 1848 بـود. او آن را بـه سـبـب انـقـلاب سـیـاسـی، یـک دام بـورژوا یـی بـودن کـه الـبـتـه تـا درجـۀ زیـادی نـیـز چـنـیـن بــود و خـاصـه روی دهـی آن بـه شـکــلـی نـامـنـاسـب بـا سـنـگـرهـا و وسـایـل مـبـارزۀ خـیـابـانـی نـکـوهـش کـرد. او شـخـصـاً آرزومـنـد پـیـروزی راه جـهـان شـمـول مـطـلـوب وی، اشـتـراکـیـت تـعـاونـی، بـه شـکـلـی کـامـلاً دگـرسـان بـود. گـفـتـنـی اسـت، افـکـار پـرودون یـک جـریـان سـیـاسـی مـشـخـص در تـاریـخ جـنـبـش کـارگـری، پـرودونـیـسـم، را پـدیـد آورد. در نـوشـتـارهـای پـرودون گـرایـش بـه یـک سـوسـیـالـیـسـم ضـدمـقـامـاتـی مـبـتـنـی بـر فـدرا لـیـسـم و خـوداداری وجـود داشـت. پـرودون نـخـسـتـیـن سـوسـیـالـیـسـتـی بـود کـه خـود را آنـار شـیـسـتنـامـیـد. بـه عـقـیـدۀ پـرودون تـغـیـیـر جـامـعـه مـی بـایـد از پـایـیـن صـورت گـیـرد، یـعـنـی کـارگـران بـه جـای بـه عـمـل درآوردن دگـرگـونـی سـیـاسـی، بـه تـغـیـیـر دادن روابـط اقـتـصـادی هـمـت گـمـارنـد. سـازمـان هـای صـنـفـی کـارگـران مـی بـایـد بـه صـورت مـکـاتـبـی عـمـل نـمـایـنـد، کـه ادارۀ تـولـیـد را در کـارخـانـجـات بـزرگ بـه کـارگـران بـدون نـیـاز بـه وجـود کـارفـرمـایـان بـیـآمـوزنـد. تـمـرکـز در دولـت مـی بـایـد از مـیـان بـه رود، و قـدرت بـیـن کـمـون هـا بـا اسـتـقـلال داخـلـی و اتـحـادیـه هـای مـحـلـی پـراکـنـده تـقـسـیـم گـردد.3

***

در 18 مـارس 1871 کـمـون پـاریـس بـه صـورت یـک رژیـم انـقـلابـی اعـلان گـردیـد، و آن کـم عـمـر بـود. دولـت از کـارگـران، روشـنـفـکـران، مـسـتـخـدمـیـن ادارات و نـمـایـنـدگـان خُـرده بـورژوازی تـرکـیـب مـی یـافـت. بـورژوازی فـرانـسـه بـا پـشـتـیـبـانـی پـروس کـمـون را سـرکـوب سـاخـت. آخـریـن سـنـگـر آن در 28 مـه سـال مـزبـور سـقـوط کـرد.

کـمـون پـاریـس ، بـه طـوری کـه هـنـری لـفـبـور(Henri Lefebvre)(91- 1901) تـأیـیـد مـی کـنـد، مـیـوۀ سـازشیـک نـوع جـبـهـۀ مـشـتـرکپـی روان پـرودون و بـاکـونـیـن از یـک سـو و ژاکـو بـیـن هـا و بـلانـکـیـسـت هـا از سـوی دیـگـر بـود. کـمـون پـاریـس نـفـی دولـت، انـدیـشـۀ مـرکـزی آنـارشـیـسـم بـود، ولـیـکـن آنـارشـیـسـت هـای انـتـرنـاسـیـونـالـیـسـتـی در کـمـون بـه اعـتـراف بـاکـو نـیـن – ” اقـلـیـت نـازلـی را تـشـکـیـل مـی دادنـد“.

هـم مـارکـسـیـسـت هـا و هـم آنـارشـیـسـت هـا رویـداد کـمـون پـاریـس را مـؤیـد صـحـت نـقـطـه نـظـرات شـان مـی دانـسـتـنـد. امـا شـکـی نـیـسـت کـه ایـدئـولـوژی کـمـونـاردهـا بـسـیـار بـیـش تـر هـنـا یـیـده از انـدیـشـه هـای فـدرالـیـسـتـی و ضـددولـت آنـارشـیـسـت هـا بـود تـا از انـدیـشـه هـای مـرکـزگـرایـانـۀ مـارکـسـیـسـت هـا؛ الـبـتـه ایـن بـدان مـعـنـا نـیـسـت کـه کـمـون پـاریـس آنـارشـیـسـتـی بـوده بـاشـد، کـه الـبـتـه نـبـود.

قـیـام کـمـونـاردهـا بـه شـیـوۀ مـرکـزگـرایـانـه و بـه وسـیـلـۀ یـک حـزب سـیـاسـی هـدایـت نـگـردیـد، آن دارای مـاهـیـت خـودرو و مـردمـی بـود. پـس از بـرچـیـده شـدن دسـتـگـاه دولـت بـورژوایـی (تـشـکـیـلات اداری، ارتـش مـنـظـم، پـلـیـس، قـدرت گـردانـنـدگـان رسـمـی امـور)، یـک شـورای کـمـو نـال انـقـلابـی، کـه هـمـزمـان کـارکـردهـای قـوای مـقـنـنـه و مـجـریـه را بـرعـهـده گـرفـت، جـانـشـیـن آن گـردیـد. اعـضـاء شـورا مـرکـب از نـمـایـنـدگـان مـسـتـقـیـمـاً بـرگـزیـده بـا اخـتـیـارات مـقـیـد بـودنـد. کـارگـران کـارگـاه هـای تـرک شـده از سـوی مـالـکـان شـان را تـصـاحـب نـمـودنـد، و خـود مـزد و زمـان کـار را تـعـیـیـن کـردنـد. تـولـیـد بـه وسـیـلـۀ کـمـیـسـیـون هـای کـارخـانـه اداره گـردیـد( و نـه بـه وسـیـلـۀ رؤسـای بـرگـزیـدۀ دولـت). ولـی فـقـط فــرصـت سـوسـیـالـیــزه کـردن وسـایـل تــولـیـد انـگـشـت شـمـاری دسـت داد، و در حـوالـی پـایـان عـمـر زودگـذر کـمـون آن وجـوه مـقـامـاتـی و مـرکـزگـرایـانـۀ روزافـزون در نـتـیـجـۀ آراء و سـیـاسـت ژاکـوبـیـن هـا و بـلانـکـیـسـت هـای حـائـز اکـثـریـت در شـورا را بـه خـود گـرفـت.

اعـضـاء پـاریـسِ انـتـرنـاسـیـونـال، کـه از طـریـق تـهـیـیـج راه را بـر قـیـام هـمـوار سـاخـتـنـد، و دارای نـقـش بـااهـمـیـتـی در شـورای کـمـون بـودنـد، عـمـدةً از پـی روان رادیـکـال پـرودون تـشـکـیـل یـا فـتـه بـودنـد. بـاکـونـیـن، کـه در سـپـتـامـبـر 1870 شـخـصـاً در قـیـام بـی نـتـیـجـه ای در لـیـون شـرکـت داشـت، در جـزوۀ نـامـه هـایـی بـه یـک فـرانـسـوی دربـارۀ بـحـران کـنـونـی درمـورد ضـرورت بـر قـراری کـمـون هـای انـقـلابـی در سـرتـاسـر فـرانـسـه و از ایـن طـریـق سـازمـان دهـی یـک قـیـام مـرد مـی فـراگـیـر بـرضـد بـورژوازی و پـروس بـحـث کـرده بـود. مـارکـس از راهـکـار کـامـلاً مـتـفـاوتـی پـی روی نـمـوده بـود، و آن ایـن کـه او پـس از پـیـروزی آلـمـان در 2 سـپـتـامـبـر 1870 در سـدان، از طـرف شـورای عـمـومـی انـتـرنـاسـیـونـال بـه کـارگـران فـرانـسـه مـیـانـه رویتـوصـیـه کـرده، درمـورد خـطـر مـاجـراجـویـی انـقـلابـی هـشـدار داده بـوده بـود. مـارکـس هـم چـنـیـن در نـامـه ای بـه انـگـلـس، 8 مـاه پـیـش از قـیـام کـمـونـاردهـا، بـر ایـن بـوده اسـت، کـه پـیـروزی پـروسـی هـا بـر فـرا نـسـه هـم چـنـیـن پـیـروزی نـظـریـات مـا بـر نـظـریـات پـرودون[ بـخـوان: سـوسـیـالـیـسـمِ آزادی یـا آنـارشـیـسـم] خـواهـد بـود.” زیـرا آن از نـظـر مـارکـس مـی تـوانـسـت تـسـریـع کـنـنـدۀ تـمـرکـزدهـی طـبـقـۀ کـارگـر آلـمـان و مـنـتـقـل سـازنـدۀ نـقـطـۀ ثـقـل طـبـقـۀ کـارگـر اروپـای غـربـی از فـرانـسـه بـه آلـمـانبـاشـد، و ایـن بـه مـنـزلـۀ تـأیـیـد گـشـتـن بـرتـری جـنـبـش آلـمـان بـر فـرانـسـه چـه از حـیـث نـظـری و چـه از حـیـث سـازمـانـیتـلـقـی مـی گـردیـد. امـا سـرنـوشـت قـیـام در پـاریـس خـلاف تـحـلـیـل مـارکـس را نـتـیـجـه داد: نـقـطـۀ ثـقـل جـنـبـش بـه آلـمـان مـنـتـقـل نـگـردیـد، آن در فـرانـسـه بـا قـی مـانـد، جـایـی کـه نـفـوذ مـارکـسـیـسـت هـا در حـقـیـقـت بـرابـر صـفـر بـود. بـا ایـن حـال مـارکـس کـمـون پـاریـس را بـه صـورت درخـشـان تـریـن مـوفـقـیـت حـزب مـا از زمـان قـیـام ژوئـن [در 1848]” تـفـسـیـر کـرد. و او از طـرف انـتـرنـاسـیـونـال، جـنـگ داخـلـی در فـرانـسـه( کـمـون پـاریـس) را بـه قـلـم درآورد، کـه در آن کـمـون پـاریـس را بـا وجـود ایـن کـه دارای نـقـطـه نـظـرات مـرکـز گـرایـانـه بـود بـه صـورت شـکـل سـرانـجـام مـکـشـوف دیـکـتـاتـوری پـرولـتـاریـا سـتـود. بـاکـونـیـن شـیـوۀ بـرخـورد مـارکـسـیـسـت هـا بـه کـمـون را فـرصـت طـلـبـانـه تـلـقـی نـمـود: ” آن هـا بـرخـلاف هـر مـنـطـق و احـسـاسـات واقـعـی اعـلام کـردنـد، کـه بـرنـامـه و هـدف کـمـون بـرنـامـه و هـدف خـود آن هـا بـود. ایـن یـک تـقـلـیـد مـضـحـک ولـی اجـبـاری بـود. آن هـا نـاچـار از ایـن کـار بـودنـد، و گـر نـه از سـوی هـمـگـان، کـه ایـن انـقـلاب شـور و شـوق بـی حـد در آن هـا زاده بـود، طـرد و تـرک مـی شـدنـد.” تـحـول در داخـل انـتـرنـاسـیـونـال بـه نـظـر مـی رسـد مـؤیـد ایـن فـرضـیـۀ بـاکـونـیـن بـوده بـاشـد، کـه پـیـوسـتـن مـشـتـاقـانـۀ مـارکـس بـه انـدیـشـه هـای ضـددولـت کـمـونـاردهـا تـا حـد زیـادی راهـکـارانـه بـوده اسـت. مـارکـس در داخـل انـتـرنـاسـیـونـال بـا قـوت تـمـام و بـه روال پـیـش عـلـیـه پـی روان ایـن انـدیـشـه هـا مـی سـتـیـزیـد، و پـس از سـرکـوب شـدن کـمـون پـاریـس آن تــنـش هـای پـنـهـان در انـتـرنـاسـیـونـال بـروز نـمـود، کـه نـقـطـۀ اوجـش اخـراج بـاکـونـیـن و آنـار شـیـسـت هـا بـود.4

***

در سـایـۀ فـعـالـیـت تـهـیـیـجـی و تـحـریـکـی بـاکـونـیـن آنـارشـیـسـم تـوفـیـق نـفـوذ در یـک جـنـبـش تـوده ای بـا خـصـلـت پـرولـتـاریـایـی، ضـدسـیـاسـی و بـیـن الـمـلـلـی را یـافـت: انـتـرنـاسـیـونـال.

انـتـرنـاسـیـونـال اوّل(= اتّـحـادیـه کـارگـری بـیـن الـمـلـلـی) نـخـسـتـیـن سـازمـان کـارگـری بـیـن الـمـلـلـی، تـرکـیـب اتـحـاد نـامـنـسـجـم گـروه هـای کـارگـری و صـنـعـت کـاران دسـتـی و روشـنـفـکـران بـود، و مـی بـایـد بـه صـورت کـورۀ مـبـارزۀ طـبـقـاتـی بـیـن الـمـلـلـی عـمـل نـمـایـد. آن در 28 سـپـتـا مـبـر 1864 در لـنـدن بـنـیـان گـذاری، و در 1876 مـنـحـل گـردیـد.

حـوالـی 1880 آنـارشـیـسـت هـا بـنـای سـرزنـش انـتـرنـاسـیـونـال اصـلـی، بـی جـرئـترا گـذا شـتـنـد، و بـه قـول انـدیـشـمـنـد آنـارشـیـسـم اریـکـو مـالاتـسـتـا(Errico Malatesta)( 1932- 1853) در 1884 درصـدد تـعـویـض آن بـا یـک انـتـرنـاسـیـونـال مـتـهـوربـرآمـدنـد، کـه مـی بـایـد هـمـزمـان کـمـونـیـسـتـی، آنـارشـیـسـتـی، ضـدمـذهـبـی، انـقـلابـی و ضـدپـارلـمـانـتـاریـسـتـی بـاشـد. ولـی بـا ایـن گـزیـنـه آنـارشـیـسـت هـا خـود را از جـنـبـش کـارگـری مـنـفـرد سـاخـتـنـد، و نـتـیـجـةً در راه فـرقـه گـرایـی، فـعـالـیـت اقـلـیـت افـتـادنـد.

یـکـی از عـلـل ایـن عـقـب نـشـیـنـی آنـارشـیـسـت هـا تـکـامـل سـریـع صـنـعـتـی و کـسـب شـدن تـدر یـجـی حـقـوق سـیـاسـی بـود، کـه کـارگـران را بـه نـحـو فـزایـنـده پـذیـرای اصـلاح طـلـبـی پـارلـمـانـتـار یـسـتـی سـاخـت. نـتـیـجـۀ ایـن تـحـول نـیـز تـصـرف جـنـبـش کـارگـری بـیـن الـمـلـلـی بـه وسـیـلـۀ سـو سـیـال دمـوکـراسـی بـود، جـریـانـی سـیـاسـت بـاز، پـارلـمـانـتـاریـسـت و اصـلاح طـلـب، کـه هـدف تـصـرف قـانـونـی دولـت بـورژوایـی و بـرآوردن مـطـالـبـات آنـی را دنـبـال مـی کـرد، نـه هـدف انـقـلاب اجـتـمـاعـی را.

آنـارشـیـسـت هـا بـا تـبـدیـل گـردیـدن بـه یـه یـک اقـلـیـت ضـعـیـف، انـدیـشـۀ مـبـارزه در قـلـب جـنـبـش هـای خـلـقـی بـزرگ را تـرک کـردنـد. پـیـوتـر کـروپُـتـکـیـن(Pjotr Kropotkin)( 1921- 1842)، مـالاتـسـتـا و یـاران شـان بـا بـازگـشـت بـه پـاکـی ایـدئـولـوژیـک پـشـت بـه آن راهـی نـمـودنـد کـه بـاکـونـیـن گـشـوده بـود. آن هـا از ادبـیـات آنـارشـیـسـتـیِ تـا بـه آن زمـانـی و از بـاکـونـیـن بـه سـبـب هـنـایـش پـذیـری زیـاد از مـارکـسـیـسـمانـتـقـاد نـمـودنـد. آنـان دائـرۀ بـسـتـۀ خـود را بـرگـزیـدنـد. گـروهـک هـای مـخـفـی بـا هـدف عـمـل مـسـتـقـیـم تـشـکـیـل دادنـد، کـه جـاسـوسـان پـلـیـس بـه آسـانـی در آن هـا رخـنـه نـمـودنـد.

از و بـا سـال 1876، پـس از بـازایـسـتـادگـی بـاکـونـیـن از فـعـالـیـت و درگـذشـتـش در ژوئـیـه آن سـال، خـیـال پـردازی و مـاجـراجـویـی در آنـارشـیـسـم رخـنـه کـرد. کـنـگـرۀ بـرن شـعـار تـبـلـیـغـات از طـریـق عـمـلرا بـه پـیـش کـشـیـد. یـک نـتـیـجـۀ عـمـلـی پـی روی از ایـن شـعـار اقـدامـی از سـوی کـارلـو کـافـیـرو(Carlo Cafiero)(92- 1846) و مـالاتـسـتـا بـود: 5 آوریـل 1877 آن هـا در رأس تـقـر یـبـاً 30 تـن پـی روان در کـوه هـای ایـالـت بـنـونـت ایـتـالـیـا ظـاهـر گـشـتـنـد. در یـک روسـتـای کـو چـک بـایـگـانـی هـای مـحـلـی را سـوزانـدنـد، و مـوجـودی نـقـد صـنـدوق مـالـیـات را بـیـن تـهـی دسـتـان تـقـسـیـم نـمـودنـد. آنـان کـوشـیـدنـد یـک کـمـونـیـسـم آزادروسـتـایـی و ابـتـدایـی پـیـاده سـازنـد. سـر انـجـام آنـان از طـرف نـیـروهـای دولـتـی مـحـاصـره گـردیــدنـد، و بــا حـالــت یـخ زده و بــدون نـیـروی مـقـاومـت بـه اسـارت درآمـدنـد.

سـه سـال بـعـد، 25 دسـامـبـر 1880، کـروپُـتـکـیـن در روزنـامـه اش Le Révolté( شـورش) آشـکـارا اعـلام داشـت: ” شـورش مـداوم بـا واژه، نـوشـتـه، خـنـجـر، تـفـنـگ، دیـنـامـیـت (…)، هـر چـیـز غـیـرقـانـونـی بـرای مـا خـوب اسـت.” از تـبـلـیـغـات از طـریـق عـمـلتـا سـوء قـصـدهـای فـردی تـنـهـا یـک قـدم فـاصـلـه بـود. ایـن قـدم نـیـز بـه زودی بـرداشـتـه شـد.

گـریــز تــوده هـای کـارگــر یــکـی از عـلــل تــوســل آنــارشـیــســت هــا بــه تــروریـسـم بــود، و تـبـلـیـغـات از طـریـق عـمـلتـا درجـه ای سـهـمـش را در بـیـدارسـازی کـارگـران از خـواب و سـسـتـی اداء کـرد. هـمـان گـونـه کـه روبـرت لـوزون(Robert Louzon)( 1976- 1882) در مـقـالـه ای در نـشـریـه Révolution Prolétarienne( انـقـلاب پـرولـتـاریـایـی)( نـوامـبـر 1937) ذکـر کـرد، آن شـعـار مـانـنـد ضـربـۀ چـکـش نـاقـوس پـرولـتـاریـای فـرانـسـه را از وضـعـیـت ضـعـف آلـودش بـیـدار سـاخـت، کـه مـعـلـول کـشـتـارهـای پـس از کـمـون پـاریـس[5] بـود (…)، آن مـقـدمـۀ تـشـکـیـل اتّـحـادیـه هـای صـنـفـی تـعـاونـی( ثـی.جـی.تـی)(Confédération Générale du Travail (CGT)) و جـنـبـش تـوده ای سـنـدیـکـالـیـسـتـی طـی سـال هـای 1910- 1900 بـود.”

امـا ایـن یک ارزیـابـی خـوش بـیـنـانـه اسـت، که از سـوی فـرنـانـد پـلـوتـیـه(Fernand Pelloutier) ( 1901- 1867)، آنـارشـیـسـتـی کـه بـه یـک سـنـدیـکـالـیـسـت بـرجـسـتـه تـبـدیـل گـشـت، مـحـقـانـه یـا تـکـمـیـل مـی گـردد6: بـه نـظـر او کـاربـری دیـنـامـیـت سـبـب سـاز فـاصـلـه گـیـری کـارگـران از سـو سـیـالـیـسـم ضـدمـقـامـاتـی، بـی تـفـاوت بـه درجـۀ یـأس شـان از سـوسـیـالـیـسـم پـارلـمـانـتـاریـسـتـی گـرد یـده بـود. هـیـچ یـک از کـارگـران از بـیـم آن کـه بـه تـمـایـل بـه شـورش فـردی بـه بـهـاء عـمـل جـمـعـی مـتـهـم گـردنـد، جـرئـت آنـارشـیـسـت خـوانـدن خـود را نـداشـتـنـد.

آمـیـزۀ بُـمـب و واهـی گـرایـی در فـعـالـیـت آنـارشـیـسـت هـا سـلاحـی گـردیـد بـرای سـوسـیـال دمـو کـرات هـا تـا آن را بـرضـد آنـارشـیـسـت هـا بـه کـار بـردنـد.

***

طـی چـنـدیـن سـال جـنـبـش کـارگـری سـوسـیـالـیـسـتـی بـه دو بـخـش سـازش نـاپـذیـر تـجـزیـه گـردیـد: آنـارشـیـسـم، کـه بـه تـروریـسـم لـغـزش یـافـت، و چـشـم انـتـظـار یـک عـصـر طـلایـی مـانـد؛ جـنـبـش سـیـاسـی ای کـه بـه پـی روی از مـارکـسـیـسـم، از حـمـاقـت پـارلـمـانـتـاریـسـتـی7 پـرداخـت. چـنـان کـه آنـارشـیـسـت و سـنـدیـکـالـیـسـت بـعـد پـیـر مـونـات(Pierre Monatte)(1960- 1881) بـه خـاطـر مـی آورد، روح انـقـلابـی در فـرانـسـه سـال بـه سـال تـحـلـیـل رفـت (…). سـیـاسـت انـقـلابـی ژول گـوئـسـد (Jules Guesde)[1922- 1845] رفـتـه رفـتـه صـرفـاً شـفـاهـی، یـا حـتـی بـدتـر، انـتـخـابـات گـرا و پـارلـمـانـتـاریـسـتـی بـود. ایـدئـولـوژی انـقـلاب ژان ژاره(Jean Jaurès)[ 1914- 1859] گـامـی فـراتـر رفـت: آن اصـلاً و کـامـلاً هـدف تصـرف مـشـاغـل وزارتـی و دولـتـی را دنـبـال کـرد.” در فـرانـسـه جـدایـی آنـارشـیـسـت هـا و سـوسـیـالـیـسـت هـا زمـانـی بـه کـمـال رسـیـد، کـه حـزب کـارگـر سـوسـیـال دمـوکـرات جـدیـدالـتـأسـیـس پـس از کـنـگـره ای در لـه هـاور در 1880 به فـعـالـیـت انـتـخـابـاتـی تـهـیـیـجـی دیــوانـه وار سـرگـرم گـشـت.

سـوسـیـال دمـوکـرات هـای مـمـالـک مـخـتـلـف پــس از یـک دورۀ دراز وقــفـه، در 1889 در پــاریـس مـصـمـم بـه احـیـاء سـنـت کـنـگـره هـای سـوسـیـالـیـسـتـی بـیـن الـمـلـلـی گـشـتـنـد، و بـه ایـن گـونـه راه را بـر ایـجـاد انـتـرنـاسـیـونـال دوّم گـشـودنـد. حـضـور شـمـاری آنـارشـیـسـت هـا در جـلـسـۀ بـرگـذار شـده در پـاریـس تـولـیـد نـاخـوشـنـودی شـدیـد نـمـود. سـوسـیـال دمـوکـرات هـای از حـیـث کـمّـی بـرتـر هـیـچ نـوع مـخـالـف گـویـی را بـرنـتـافـتـنـد. در 1891 آنـارشـیـسـت هـا از کـنـگـرۀ جـنـجـالـی در بـرو کـسـل اخـراج گـردیـدنـد. در ضـمـن بـخـشـی از نـمـایـنـدگـان کـارگـری انـگـلـیـسـی، هـلـنـدی و ایـتـالـیـا یـی بـا وجـود اصـلاح طـلـب بـودن مـعـتـرضـانـه کـنـگـره را تـرک کـردنـد. در کـنـگـرۀ آتـی در 1893 در زوریـخ سـوسـیـال دمـوکـرات هـا طـالـب ایـن شـدنـد، کـه در آیـنـده بـه جـز سـازمـان هـای صـنـفـی، تـنـهـا مـی بـایــد اجـازۀ ورود بــه احـزاب و گـروهــبـنـدی هــایـی داده شــود، کـه مـوافـق بـا ضـرورت عـمـل سـیـاسـی، یـعـنـی تـصـرف قـدرت دولـت بـورژوایـی بـه وسـیـلـۀ اوراق رأی بـاشـنـد.

هـنـگـام بـرگـذاری کـنـگـره در لـنـدن در 1896 بـعـضـی آنـارشـیـسـت هـای فـرانـسـوی و ایـتـالـیـا یـی روبـه رو بـا مـقـررات اخـراج، بـا حـیـلـۀ انـتـخـاب بـه عـنـوان نـمـایـنـدگـان اتـحـادیـه هـای صـنـفـی بـه کـنـگـره راه یـافـتـنـد. الـبـتـه ایـن صـرفـاً یـک خـدعـۀ مـبـارزاتـی نـبـود. آنـارشـیـسـت هـا راه وا قـعـیـات را بـازیـافـتـه بـودنـد. آن هـا داخـل جـنـبـش صـنـفـی گـردیـده بـودنـد. ژاره آنـارشـیـسـت هـا را بـه سـعـی تـبـدیـل اتـحـادیـه هـای صـنـفـی بـه گـروهـبـنـدی هـای انـقـلابـی، آنـارشـیـسـتـی، بـه هـدف مـنـحـل سـاخـتـن شـان، هـمـان گـونـه کـه بـه هـدف مـنـحـل نـمـودن کـنـگـره بـه نـفـع فـراوان ارتـجـاع بـورژوایـیمـتـهـم سـاخـت.

رهـبـران سـوسـیـال دمـوکـراسـی آلـمـان، ویـلـهـلـم لـیـبـکـنـشـت(Wilhelm Liebknecht)(1900- 1826) و آگـوسـت بـبـل(August Bebel)( 1913- 1840)، کـه طـرف داران پـروپـا قـرص انـتـخـا بـات بـودنـد، در کـنـگـرۀ مـذکـور بـه هـمـان صـورت تـنـدخـویـانـه بـا آنـارشـیـسـت هـای مـخـالـف رفـتـار نـمـودنـد، کـه در انـتـرنـاسـیـونـال اوّل نـمـوده بـودنـد. آن هـا بـا پـشـتـیـبـانـی دخـتـر مـارکـس، الـئــنـور مــارکـس(= آولـیــنـگ)(Eleanor Marx(꞊ Aveling)(98- 1855)، کــه آنــارشـیـســت هــا را دیـوانـگـانبـه حـسـاب مـی آورد، مـجـمـع را بـه دلـخـواه شـان اداره نـمـودنـد، و آن را وادار از تـصـویـب قـطـعـنـامـه ای سـاخـتـنـد، کـه ضـدپـارلـمـانـتـاریـسـت هـا را از انـتـرنـاسـیـونـال اخـراج، و اجـازۀ شـرکـت شـان در کـنـگـره هـای آتـی را، بـی تـفـاوت بـه ایـن کـه خـود را بـا چـه نـام و عـنـوانـی مـعـرفـی کـنـنـد، از آنـان سـلـب نـمـودنـد.

دیـرتـر، ولادیـمـیـر ایـلـیـچ لـنـیـن(Vladimir Ilitj Lenin)( 1924- 1870) در کـتـابـش دولـت و انـقـلاب(1917) سـوسـیـال دمـوکـرات هـا را بـه سـبـب دادن انـحـصـارانـتـقـاد از پـارلـمـانـتـاریـسـم بـه آنـارشـیـسـت هـا و آنـارشـیـسـتـی اعـلام کـردن ایـن انـتـقـادمـورد سـرزنـش قـرار داد. جـای شـگـفـتـی نـبـود کـه پـرولـتـاریـا در مـمـالـک پـارلـمـانـتـاریـسـتـی از ایـن نـوع سـوسـیـالـیـسـت هـا ابـراز انـزجـار نـمـود، و در مـقـابـل بـیـش از پـیـش بـه آنـارشـیـسـت هـا مـتـمـایـل گـشـت. سـوسـیـال دمـوکـرات هـا هـر نـوع کـوشـش در جـهـت خُـرد سـاخـتـن قـدرت دولـت بـورژوایـی را آنـارشـیـسـتـی تـلـقـی نـمـودنـد. آنـارشـیـسـت هـا مـحـقـانـه بـه مـاهـیـت فـرصـت طـلـبـانـۀ انـدیـشـه هـای بـخـش اعـظـم احـزاب سـوسـیـالـیـسـتـی دربـارۀ دولـت انـگـشـت گـذاردنـد.

از نـظـر لـنـیـن مـارکـس بـا پـرودون درمـورد خُـرد کـردن مـاشـیـن دولـت کـنـونـیمـوافـق بـود. ولـی اپـورتــونــیـسـت هــا[مـصـلـحـت بـیـنـان] مـایــل بـه ایـن تـوافــق بـیـن مـارکـسـیـسـم و آنــارشـیـسـم( چـه پـرودونـی و چـه بـاکـونـیـنـی) نـیـسـتـنـد.” بـه قـول لـنـیـن سـوسـیـال دمـوکـرات هـا بـحـث بـا آنـارشـیـسـت هـا را بـه شـکـل غـیـرمـارکـسـیـسـتـی پـیـش بـرده بـودنـد. انـتـقـاد آن هـا از آنـار شـیـسـم خـالـصـاً مـنـحـصـر بـه ابـتـذال خُـرده بـورژوایـی مـی گـردیـد: ” ایـن مـا هـسـتـیـم، کـه دولـت را بـه رسـمـیـت مـی شـنـاسـیـم، نـه آنـارشـیـسـت هـا !” و آنـارشـیـسـت هـا بـه جـای خـود بـه دلائـل خـوبـی سـوسـیـال دمـوکـراسـی را بـه سـبـب کـوتـاهـیـش در انـجـام تـکـلـیـف تـربـیـت انـقـلابـی کـارگـران سـرزنـش مـی نـمـودنـد.

***

در دهـۀ 90 سـدۀ نـوزدهـم آنـارشـیـسـت هـا بـه یـک بـن بـسـت بـرخـورد نـمـوده بـودنـد. آن هـا مـنـفـرد از طـبـقـۀ کـارگـر کـه بـه سـوسـیـال دمـوکـراسـی پـیـوسـتـه بـود، یـا بـه واهـی گـرایـی روی آوردنـد، یـا تـرور فـردی را سـتـودنـد.

کـروپُـتـکـیـن از نـخـسـتـیـن کـسـانـی بـود کـه خـطـاآمـیـزی ایـن گـونـه گـرایـشـات را تـشـخـیـص داد. او در 1890 در یـک رشـتـه مـقـالـه تـأکـیـد ورزیـد، کـه ضـروری اسـت بـه هـمـراه خـلـق بـودن، کـه بـیـش از ایـن نـه مـایـل بـه عـمـل هـای انـفـرادی، بـلـکـه بـه اشـخـاص عـمـل در صـفـوف خـویـش اسـت.” او در مـورد ایـن خـیـال کـه بـه تـوان بـر اسـتـثـمـار سـازمـان دهـی شـده بـه وسـیـلـۀ چـنـد پـونـد[ وزنـی مـعـادل تـقـریـبـاً 500 گـرم( نـیـم کـیـلـو)] دیـنـامـیـت پـیـروز شـد، هـشـدار داد. او تـوصـیـه نـمـود، کـه بـایـد بـه یـک جـنـبـش تـوده ای صـنـفـی سـازمـان یـافـتـه بـازگـشـت، از آن نـوع کـه انـتـرنـاسـیـونـال اوّل اعـلان کـرده بـود: ” اتـحـادیـه هـای عـظـیـم شـامـل مـیـلـیـون هـا پـرولـتـار.”

بـرای آزادسـازی تـوده هـای کـارگـر از بـه گـفـتـمـان سـوسـیـالـیـسـت هـایـی کـه کـارگـران را ابـلـهـان مـی شـمـاردنـد، تـکـلـیـف بـی چـون و چـرای آنـارشـیـسـت هـا پـیـوسـتـن بـه اتـحـادیـه هـای صـنـفـی بـود. پـلـوتـیـه بـه روشـنـگـری ایـن راهـکـار نـو در مـقـالـه ای تـحـت عـنـوان آنـارشـیـسـم و اتّـحـادیـه هـای صـنـفـی، کـه در 1895 در هـفـتـه نـامـۀ آنـارشـیـسـتـی Le Temps nouveaux( زمـان نـو) انـتـشـار یـافـت، پـرداخـت. در ایـن مـقـالـه ضـرورت رفـتـن آنـارشـیـسـت هـا بـه مـیـان تـوده هـا، بـخـشـاً بـه مـقـصـود تـرویـج افـکـار آنـارشـیـسـتـی، بـخـشـاً بـه مـقـصـود پـاک سـازی جـنـبـش صـنـفـی از خـودخـواهـی سـازمـانـی تـنـگ نـظـرانـه تـأکـیـد گـردیـد. بـه قـول پـلـوتـیـه اتـحـادیـۀ صـنـفـی مـی بـایـد یـک مـدرسـۀ عـمـلـی در آنـارشـیـسـم بـاشـد“. آن مـی بـایـد یـک آزمـایـشـگـاه مـبـارزات اقـتـصـا دی، بـه دور از رقـابـت انـتـخـابـاتـی احـزاب بـاشـد، و خـود را بـه شـکـل آنـارشـیـسـتـی اداره نـمـایـد. آیـا مـگـر سـازمـان انـقـلابـی و هـمـزمـان آنـارشـیـسـتـی نـیـسـت کـه بـه تـنـهـایـی یـارای خـنـثـی کـردن نـفـوذ مـخـرب سـیـاسـتـمـداران سـوسـیـال دمـوکـرات را مـی تـوانـد داشـتـه بـاشـد؟ و پـلـوتـیـه اتـحـادیـه هـای صـنـفـی را بــا جـامـعـۀ کـمـونــیـسـتـی آزادپــیـوسـتـه سـاخـت. او پــرسـیــد: ” آیــا در روز درگــیـری انــقـلاب یـک سـازمـان تـقـریـبـاً آنـارشـیـسـتـی نـبـایـد آمـادۀ بـرچـیـدن تـشـکـیـلات کـنـونـی، از مـیـان بـرداشـتـن قـدرت سـیـاسـی بـاشـد، سـازمـانـی کـه اجـزائـش اخـتـیـاردار رسـیـدگـی بـه امـور بـا مـوافـقـت آزادانـۀ اعـضـاء پـس از بـه دسـت گـرفـتـن وسـایـل تـولـیـد بـاشـد؟

مـونـات بـعـد در کـنـگـرۀ آنـارشـیـسـتـی بـیـن الـمـلـلـی در 1907 اعـلام کـرد: ” سـنـدیـکـالـیـسـم[8] (…) چـشـم انـدازها و امـیـدهایـی نـو بـرای آنـارشـیـسـم، که زمان درازی بـه خـود مـشـغـول بـوده اسـت، فـراهـم مـی سـازد.” از یـک طـرف سـنـدیـکـالـیـسـم (…) بـه آنـارشـیـسـم احـسـاس اصـل کـارگـریـش را بـازگـردانـده اسـت. از طـرف دیـگـر آنـارشـیـسـت هـا سـهـم نـه چـنـدان بـی اهـمـیـتـی در هـدایـت جـنـبـش کـارگـری بـه راه انـقـلابـی و انـدیـشـۀ عـمـل مـسـتـقـیـم داشـتـه انـد.” در هـمـان کـنـگـره پـس از یـک بـحـث بـسـیـار شـدیـد قـطـعـنـامـه ای بـه تـصـویـب رسـیـد، کـه بـا ایـن اعـلام اصـل آغـاز مـی شـد: ” کـنـگـرۀ آنـارشـیـسـتـی بـیـن الـمـلـلـی اتـحـادیـه هـای صـنـفـی را بـه صـورت سـازمـان هـای مـبـارزه در پـیـکـار طـبـقـاتـی، بـا هـدف تـدارک شـرائـط کـار و بـه صـورت اتـحـادیـه هـای مـولـدان، کـه بـایـد جـامـعـۀ سـرمـایـه داری را بـه یـک جـامـعـۀ کـمـونـیـسـتـی آنـارشـیـسـتـی تـغـیـیـر دهـنـد، تـلـقـی مـی نـمـایـد.”

امـا جـذب جـنـبـش ضـدمـقـامـاتـی بـه راه نـو بـرگـزیـده بـرای آنـارشـیـسـت هـای سـنـدیـکـالـیـسـتـی آسـان نـبـود. آنـارشـیـسـت هـای خـالـصبـه جـنـبـش صـنـفـی بـدگـمـان بـودنـد. آن هـا جـنـبـش صـنـفـی را مـتـهـم مـی سـاخـتـنـد، کـه در جـامـعـۀ سـرمـایـه داری رشـد مـی کـنـد، جـزئـی کـامـل از آن اسـت، و فـعـالـیـتـش از حـدود بـرآورده سـاخـتـن مـطـالـبـات روزانـه تـجـاوز نـمـی نـمـایـد. آنـارشـیـسـت هـا بـه مـخـالـفـت بـا مـطـالـبـۀ جـنـبـش صـنـفـی در زمـیـنـۀ حـل مـسـئـلـۀ اجـتـمـاعـی بـه تـنـهـایـی بـرخـا سـتـنـد. در کـنـگـره در 1907 مـالاتـسـتـا بـه شـدت بـا مـونـات مـخـالـفـت کـرد، و اصـرار ورزیـد، کـه جـنـبـش صـنـفـی تـنـهـا یـک وسـیـلـه بـرای آنـارشـیـسـت هـا اسـت و نـه یـک هـدف: ” جـنـبـش صـنـفـی چـیـزی مـگـر یـک جـنـبـش قـانـونـی و مـحـافـظـه کـار بـا هـدف دیـگـری جـز در بـهـتـریـن حـالـت! – بـهـسـازنـدۀ شـرائـط کـار نـیـسـت و هـرگـز نـخـواهـد بـود.” جـنـبـش صـنـفـی پـس از نـزدیـک بـیـن گـشـتـن در اثـر تـعـقـیـب اصـلاحـات آنـی، تـوجـه کـارگـران را از هـدف نـهـایـی مـبـارزه مـنـحـرف سـاخـت: ” امـری کـه کـارگـران را بـایـد بـه آن دعـوت کـرد، فـقـط تـعـطـیـل کـار نـیـسـت؛ بـیـش تـر ادامـۀ کـار بـه خـاطـر خـود مـی بـاشـد.” بـالاخـره مـالاتـسـتـا در خـصـوص مـحـافـظـه کـاری دیـوان سـالاری اتـحـادیـۀ صـنـفـی هـشـدار داد: ” در جـنـبـش کـارگـری کـارمـنـد تـولـیـد خـطـری مـی کـنـد، کـه تـنـهـا مـی تـوانـد بـا پـارلـمـانـتـاریـسـم مـشـابـه بـاشـد. آنـارشـیـسـتـی کـه بـه کـارمـنـد حـقـوق بـگـیـر ثـا بـت بـودن در یـک اتـحـادیـۀ صـنـفـی رضـا دهـد، بـه صـورت آنـارشـیـسـت از دسـت رفـتـه اسـت.”

مـونـات بـه مـالاتـسـتـا پـاسـخ داد، کـه جـنـبـش صـنـفـی مـانـنـد هـر اثـر دیـگـر انـسـان مـسـلـمـاً نـاقـص اسـت: ” مـن نـه فـقـط ابـداً نـواقـص را کـتـمـان نـمـی کـنـم، بـلـکـه هـم چـنـیـن مـعـتـقـدم کـه بـه خـاطـرداشـت شـان بـرای واکـنـش بـرضـدشـان مـفـیـد اسـت.” مـونـات اقـرار کـرد، دیـوان سـالاری اتـحـادیـۀ صـنـفـی مـوجـد انـتـقـاد سـخـت و اغـلـب مـحـقـانـه بـوده اسـت. ولـی او بـه ایـن اتـهـام اعـتـراض نـمـود، کـه گـویــا مـی خـواهــد آنــارشـیـسـم و انـقــلاب را قـربـانـی جـنـبـش صـنـفـی سـازد: ” بـرای هـمـه در ایـن جـا آنـارشـی هـدف غـایـی اسـت. ولـی زمـانـه عـوض شـده اسـت، و بـنـابـرایـن مـا هـم افـکـارمـان را دربـارۀ جـنـبـش و انـقـلاب عـوض کـرده ایـم (…). اگـر آنـارشـیـسـت هـا بـه عـوض انـتـقـاد از اشـتـبـاهـات گـذشـتـه، حـال و حـتـی آیـنـدۀ جـنـبـش صـنـفـی شـرکـت صـادقـانـه تـری در فـعـالـیـت هـای آن داشـتـه بـاشـنـد، خـطـراتـی کـه جـنـبـش صـنـفـی مـی تـوانـد حـامـل شـان بـاشـد، بـرای هـمـیـشـه مـنـتـفـی خـواهـد شـد.”

امـا خـشـم آنـارشـیـسـت هـای فـرقـه گـرا کـامـلاً بـدون دلـیـل نـیـز نـبـود. اتـحـادیـه هـای صـنـفـی ای کـه در مـعـرض مـحـکـومـیـت آنـان قـرار داشـتـنـد، آن نـوع اتـحـادیـه هـایـی بـودنـد، کـه بــه گـذشـتـه تـعـلـق داشـتـنـد. آن هـا اتـحـادیـه هـای صـنـفـی ای بـودنـد کـه طـی سـال هـای درازی در فـرانـسـه پـس از سـرکـوبـی کـمـون پـاریـس شـکـل گـرفـتـه بـودنـد، و در بـدو امـر بـه طـور کـامـل و اکـمـل صـنـفـی بـودنـد، امـا بـعـد از سـیـاسـتـمـداران سـوسـیـال دمـوکـرات دنـبـالـه روی نـمـوده بـودنـد. در عـوض بـه نـظـر آنـارشـیـسـت هـای خـالـصجـنـبـش صـنـفـی ای کـه مـبـتـنـی بـر مـبـارزۀ طـبـقـاتـی بـود، و در سـایـۀ نـفـوذ آنـارکـوسـنـدیـکـالـیـسـت هـا خـود را نـوسـازی نـمـوده بـود، وجـه بـازدارنـدۀ دیـگـری داشـت: آن طـالـب ایـدئـولـوژی مـسـتـقـل خـود ، خـودکـفـایـتـیبـود. خـوش گـفـتـارتـریـن سـخـنـگـو امـیـل پـوژه(Émile Pouget)( 1931- 1860) بـیـان داشـت: ” بـرتـری اتـحـادیـۀ صـنـفـی بـر اشـکـال دیـگـر اتـحـاد افـراد در ایـن واقـعـیـت قـرار دارد، کـه کـار آن بـرای اصـلاحـات جـزء و کـار مـهـم تـرش بـرای حـصـول بـه یـک تـحـول اجـتـمـاعـی بـه مـحـاذات هـم صـورت مـی گـیـرنـد. و دقـیـقـاً بـه ایـن جـهـت کـه اتـحـادیـۀ صـنـفـی ایـن دو کـوشـش را بـه عـمـل مـی آورد (…)، بـدون ایـن کـه حـال را قـربـانـی آیـنـده یـا آیـنـده را قـربـانـی نـو سـازد، اتـحـادیـۀ صـنـفـی بـه صـورت مـهـم تـریـن گـروه بـنـدی نـمـایـان مـی شـود.”

تـوجـه جـنـبـش صـنـفـی نـو بـه تـأکـیـد و حـفـظ اسـتـقـلالخـود، کـه در مـنـشـور مـشـهـور مـصـوبـۀ کـنـگـرۀ ثـی.جـی.تـی در 1906 در آمـیـن اعـلام گـردیـد، تـا درجـۀ نـازلـی بـرضـد آنـار شـیـسـت هـا، امـا مـلـهـم از آزادی از قـیـمـومـیـت دمـوکـراسـی و بـازوی دراز آن در جـنـبـش کـار گـری، سـوسـیـال دمـوکـراسـی، بـود؛ و در وهـلـۀ دوم مـبـیـن ارادۀ حـفـظ وحـدت جـنـبـش صـنـفـی در مـقـابـل چـنـدیـن فـرقـۀ سـیـاسـی رقـیـب، کـه در فـرانـسـه پـیـش از تـشـکـیـل وحـدت سـوسـیـالـیـسـتیاحـزاب چـپ وجـود داشـتـنـد. آنـارشـیـسـت هـا خـاصـه انـدیـشـۀ تـجـزیـهرا از کـتـاب پـرودون De la capacité politique des classes ouvrières( صـلاحـیّـت سـیـاسـی طـبـقـۀ کـارگـر)، کـه بـه انـجـیـل اعـضـاء اتـحـادیـۀ صـنـفـی انـقـلابـی(سـنـدیـکـالـیـسـت هـا ) تـبـدیـل گـشـتـه بـود، اخـذ کـرده بـودنـد، و مـراد از انـدیـشـۀ تـجـزیـهایـن بـود، کـه کـارگـران بـه صـورت طـبـقـۀ مـسـتـقـل مـی بـایـد از هـر نـوع هـمـکـاری بـا دشـمـن طـبـقـاتـی بـه پـرهـیـزنـد.

ضـمـنـاً بـرخـی آنـارشـیـسـت هـا از ایـن ادعـای سـنـدیـکـالـیـسـم کـارگـری رنـجـیـد شـدنـد، کـه آن قـادر بـه ادارۀ خـود بـدون مـراقـبـت آن هـا بـود. مـالاتـسـتـا آن را یـک دُگـم بـه کـلـی اشـتـبـاه آمـیـز دا نـسـت، و افـزود، کـه آن هـسـتـی آنـارشـیـسـم را تـهـدیـد مـی نـمـایـد. ژان گـراو(Jean Grave)( 1939- 1854) نـیـز گـفـتـۀ او را تـأیـیـد کـرد: ” سـنـدیـکـالـیـسـم مـی تـوانـد و بـایـد در مـبـارزه اش عـلـیـه اسـتـثـمـار کـارفـرمـایـان بـه خـود مـتـکـی بـاشـد، ولـی آن نـمـی تـوانـد طـالـب حـل مـسـئـلـۀ اجـتـمـاعـی بـه تـنـهـایـی بـاشـد.” آن “(…) آگـاهـی از ایـن را کـه چـیـسـت و چـه بـایـد بـاشـد و چـه بـایـد بـه کـنـد، از بـیـرون گـرفـتـه اسـت.”

بـا ایـن رد تـهـمـت هـا و در سـایـۀ جـوش و خـروش انـقـلابـی پـدیـدار بـه وسـیـلـۀ آنـارشـیـسـت هـا در جـنـبـش صـنـفـی فـرانـسـه، ایـن جـنـبـش چـون در سـایـر مـمـالـک لاتـیـنـی در سـال هـای پـیـش از جـنـگ جـهـانـی اول بـه یـک عـامـل قـدرت تـبـدیـل گـردیـد، کـه مـخـالـفـیـن نـه فـقـط بـورژوازی و قـدرت دولـت، هـم چـنـیـن سـیـاسـتـمـداران سـوسـیـال دمـوکـرات، کـه از حـال بـه بـعـد بـخـش اعـظـم کـنـتـرل شـان را بـر جـنـبـش کـارگـری از دسـت دادنـد نـاگـزیـر از جـدی گـرفـتـنـش بـودنـد. فـیــلـسـوف ژرژ سـورل(Georges Sorel)( 1922- 1847) ورود آنــارشـیـسـت هــا بـه اتـحـادیـه هــای صـنـفـی را بـه گـونـۀ یـکـی از رویـدادهـای بـزرگ زمـان تـلـقـی نـمـود. آمـوزش آنـارشـیـسـتـی در یـک جـنـبـش تـوده ای رنـگ بـاخـتـه بـود، امـا تـنـهـا بـه آن جـهـت کـه خـود را در اشـکـالـی نـو بـاز یـابـد، و نـیـرویـی تـازه بـه گـیـرد.

جـنـبـش سـوسـیـالـیـسـمِ آزادی مـداومـاً از ایـن آمـیـزش انـدیـشـه هـای آنـارشـیـسـتـی و سـنـدیـکـا لـیـسـتـی بـارور گـردیـد. اتـحـادیـۀ صـنـفـی فـرانـسـه ثـی.جـی.تـی تـا سـال 1914 تـولـیـد کـوتـه مـدت ایـن آمـیـزش بـود. کـامـل تــریـن و اسـتـوارتـریـن حـاصـل آن در اسـپـانـیـا ثـی.ان.تـی(Confederacion Nacional del Trabajo(CNT)) بـود، کـه در سـال 1910 در نـتـیـجـۀ وضـعـیـت مـسـاعـد حـاصـلـه از انـحـلال حـزب رادیـکـال سـیـاسـتـمـدار آلـجـانـدرو لـروکـس(Alejandro Lerroux)( 1949- 1864) بـنـیـان گـذاری گـردیـد.9 یـکـی از سـخـنـگـویـان آنـارکـوسـنـدیـکـالـیـسـم اسـپـانـیـا دیـگـو آبـاد د سـانـتـیـلان(Diego Abad de Santillan)( 1983- 1897) نـتـوانـسـت از تـحـسـیـن پـلـوتـیـه، پـوژه و سـایـر آنـارشـیـسـت هـایـی کـه ضـرورت بـاروری انـدیـشه هـای شـان را در وهـلـۀ نـخـسـت در سـاز مـان هـای اقـتـصـادی کـارگـران درک کـرده بـودنـد، خـودداری نـمـایـد.

دو مـوضـوع آنـارشـیـسـتـی : آنـارشـیـسـم در جـنـبـش انـقـلابـی ایـتـالـیـا ( ١٩١٨ – ١٩١٩ )

تـوفـان آراز

٢

آنـارشـیـسـم در جـنـبـش انـقـلابـی ایـتـالـیـا ( 1919 – 1918 )

هـمـچـون در روسـیـه، در ایـتـالـیـا آنـارشـیـسـت هـا و طـرف داران قـدرت شـوروی کـوتـه زمـانـی پـس از جـنـگ جـهـانـی اول بـا یـکـدیـگـر هـمـراه بـودنـد.10 پـژواک انـقـلاب روسـیـه در ایـتـالـیـا بـیـن کـار گـران و اسـمـاً پـیـشـآهـنـگ شـان کـارگـران فـلـزکـاری در شـمـال شـدیـد بـود. 20 فـوریـه 1919 اتـحـادیـه کـارگـران فـلـزکـاری ایـتـالـیـا(FTOM) بـه قـراردادی نـائـل آمـد کـه مـنـتـج بـه گـزیـنـش بـه گـفـتـمـان کـمـیـسـیـون هـای داخـلـی در کـارخـانـجـات گـردیـد. اتـحـادیـه در زمـان مـابـعـد آن از طـریـق چـنـد اعـتـصـاب و اشـغـال کـارخـانـجـات کـوشـیـد تـا بـه تـغـیـیـر ایـن ارگـان هـای نـمـایـنـدگـی کـارگـری بـه شـورای کـارخـانـه، کـه مـدیـریـت را عـهـده دار گـردد، بـه پـردازد.

آخـریـن اعـتـصـاب در خـاتـمـۀ اوت 1920 بـا تـعـطـیـل کـار از طـرف کـارفـرمـا(lockout) روی داد. کـارگـران فـلـزکـاری مـشـتـرکـاً مـصـمـم بـه ادامـۀ تـولـیـد بـا وسـائـل خـود گـردیـدنـد. بـا وجـود ایـن کـه آن هـا گـاه از روش مـتـقـاعـد سـاخـتـن و گـاه از روش اجـبـار اسـتـفـاده نـمـودنـد، مـوفـق بـه جـلـب هـمـکـاری مـهـنـدسـیـن و مـتـخـصـصـیـن نـگـردیـدنـد. آن هـا بـنـابـرایـن نـاچـار از تـضـمـیـن مـدیـریـت کـارخـانـجـات بـه مـدد کـمـیـتـه هـای کـارخـانـه11، کـمـیـتـه هـای تـکـنـیـسـیـن هـا و کـمـیـتـه هـای اداری شـدنـد. خـوداداری نـسـبـةً بـادوام بـود. در بـدو امـر بـانـک هـا مـددکـار بـودنـد. انـضـبـاط سـخـتـی بـه اجـراء درآمـد. نـوشـابـه هـای الـکـلـی قـدغـن گـردیـد، و یـک نـیـروی دفـاعـی کـارگـری بـه صـورت گـشـتـی هـای مـسـلـح تـشـکـیـل داده شـد. هـمـبـسـتـگـی نـزدیـکـی بـیـن کـارخـانـجـات خـوداداره شـونـده بـرقـرار گـردیـد. ذغـال سـنـگ و کـلـوخ مـعـدنـی بـه نـسـبـت مـسـاوی بـیـن کـارخـانـجـات تـقـسـیـم شـدنـد.

نـیـل بـه ایـن مـرحـلـه ضـرورةً یـا مـی بـایـد تـوسـعـۀ جـنـبـش یــا عـقـب نـشـیــنـی آن را بــه دنـبـال داشـتـه بـاشـد. جـنـاح اصـلاح طـلـب اتـحـادیـه هـای صـنـفـی بـه سـازش بـا کـارفـرمـایـان رأی داد. پـس از بـیـش از سـه هـفـتـه اشـغـال کـارخـانـجـات، کـارگـران مـجـبـور از تـخـلـیـۀ آن هـا بـا دریـافـت وعـدۀ مـیـان تـهـی کـنـتـرل کـار گـردیـدنـد. جـنـاح انـقـلابـی مـتـشـکـل از سـوسـیـالـیـسـت هـای چـپ و آنـار شـیـسـت هـا بـیـهـوده از خـیـانـت کـاری شـاکـی بـودنـد.

ایـن جـنـاح انـقـلابــی دارای یـک نـظـریــه، یـک ارگـان و یـک سـخـنـگــو، هـفــتـه نــامــه Ordine Nuovo( نـظـم نـویـن)، بـود کـه نـخـسـتـیـن شـمـاره اش در 1 مـه 1919 در تـوریـنـو انـتـشـار یـافـت. دبـیـر آن سـوسـیـالـیـسـت چـپ آنـتـونـیـو گـرامـشـی(Antonio Gramsci)( 1937- 1891) بـا مـددکـاری یـک پـروفـسـور فـلـسـفـه بـا انـدیـشـه هـای آنـارشـیـسـتـی در دانـشـگـاه تـوریـنـو بـا اسـم مـسـتـعـار کـار لـو پـتـری(Carlo Petri) بـود، و یـک گـروه کـامـل آنـارشـیـسـت هـای تـوریـنـو گـرد آن جـمـع آمـده بـودنـد. در کـارخـانـجـات گـروه نـظـم نـویـن از جـمـلـه از پـشـتـیـبـانـی دو آنـارکـوسـنـدیـکـالـیـسـت در صـنـعـت فـلـزکـاری پـیـتـرو فـررو(Pietro Ferrero) و مـائـوریـتـسـیـو گـاریـنـو(Maurizio Garino) بـرخـوردار بـودنـد. سـوسـیـالـیـسـت هـا و آنـارشـیـسـت هـا مـشـتـرکـاً اعـلامـیـۀ نـظـم نـویـن را امـضـاء نـمـودنـد، و در آن تـوافـق شـان را بـا ایـن مـوضـع بـیـان داشـتـنـد، کـه شـوراهـای کـارخـانـه مـی تـوانـسـتـنـد بـه صـورت ارگـان هـای مـنـاسـب ادارۀ کـمـونـیـسـتـی آیـنـدۀ کـارخـانـه و جـامـعـهمـلاحـظـه گـردنـد.

نـظـم نـویـن در واقـع مـی کـوشـیـد تـا بـنـای سـنـتـی جـنـبـش صـنـفـی را بـا شـوراهـای کـارخـانـه تـعـویـض نـمـایـد. الـبـتـه گـروه نـسـبـت بـه جـنـبـش صـنـفـی بـلاشـرط خـصـمـانـه نـبـود، چـنـان کـه آن را سـتـون فـقـرات مـحـکـم بـدن پـرولـتـاریـایـی بـزرگاسـتـنـبـاط مـی نـمـود. گـروه هـمـانـنـد مـالاتـسـتـا در 1907 – از فـسـاد تـدریـجـی راه یـافـتـه در آن جـنـبـش صـنـفـی اصـلاح طـلـب و دیـوان سـالاری، کـه بـه جـزئـی از جـامـعـۀ سـرمـایـه داری تـبـدیـل گـشـتـه بـود، انـتـقـاد مـی کـرد. گـروه اشـاره داشـت، کـه اتـحـادیـه هـای صـنـفـی بـه صـورت ابـزار انـقـلاب نـامـنـاسـب هـسـتـنـد.

در عـوض، نـظـم نـویـن شـوراهـای کـارخـانـه را واجـد خـصـوصـیـت هـای مـثـبـتـی بـه شـمـار آورد. آن هـا را ارگـان هـایـی دانـسـت کـه قـادر بـه مـتـحـد سـاخـتـن طـبـقـۀ کـارگـر بـودنـد، یـگـانـه ار گـان هـایـی که تـوانـایـی اعـتـلاء کـارگـران از سـطـح مـنـافـع ویـژۀ صـنـفـی و به وحـدت کـشـانـدن سـازمـان نـیـافـتـگـانو سـازمـان یـافـتـگـانرا داشـتـنـد. نـظـم نـویـن تـکـامـل روان شـنـاسـی مـولـدان، تـدارک کـارگـران بـرای خـوداداری را نـیـز جـزو ظـرفـیـت هـای بـاارزش شـوراهـا بـه حـسـاب مـی آورد. شـوراهـا تـوان آن داشـتـنـد کـه حـتـی حـقـیـرتـریـن کـارگـر را واقـف گـردانـنـد، کـه اشـغـال کـار خـانـه هـا یـک هـدف مـشـخـص و در حـد تـوانـایـی اوسـت. شـوراهـا بـه صـورت ابـزار در خـدمـت پـیـش انـداخـتـن تـشـکـیـل جـامـعـۀ سـوسـیـالـیـسـتـی در نـظـر گـرفـتـه شـدنـد.

رویـکـرد آنـارشـیـسـت هـای ایـتـالـیـا واقـع گـرایـانـه تـر، بـا تــفـصـیـل کـم تـر از رویـکـرد گـرامـشـی بـود. اسـتـنـبـاط آن هـا چـون گـرامـشـی از شـورای کـارخـانـه غـلـوآمـیـز و بـدون تـوجـه بـه نـقـاط ضـعـف آن نـبـود. هـنـگـامـی کـه گـرامـشـی نـه بـی دلـیـل بـه اصـلاح طـلـبـی اتـحـادیـه هـای صـنـفـی اشـاره مـی نـمـود، آنـارکـوسـنـدیـکـالـیـسـت هـا بـه جـای خـود عـطـف تـوجـه مـی دادنـد، کـه شـورای کـارخـانـه نـیـز در خـطـر تـنـزل بـه ارگـان هـمـکـاری طـبـقـاتـی در یـک دورۀ غـیـرانـقـلابـی قــرار دارد. ضـمـنـاً آنــارکـوسـنــدیـکـالــیـسـت هـایـی کــه دارای پـیـوسـتـگــی تـنـگـاتـنـگ بـا سـنــدیـکـالـیـسـم بـودنـد، ایـن را نـامـنـصـفـانـه مـی دانـسـتـنـد، کـه نـظـم نـویـن در آن واحـد جـنـبـش صـنـفـی اصـلاح طـلـب و سـنـدیـکــالـیـسـم انـقـلابـی بـه نـمـایـنـدگـی سـازمـان عـمـده اش اتّـحـادیـه صـنـفـی ایـتـا لـیـا12 را مـحـکـوم مـی ساخـت.

بـالاخـره بـیـش از هـر امـر آنـارشـیـسـت هـا از تـفـسـیـر تـنـاقـض آلـود و مـبـهـم شـوراهـای کـار خـانـه، شـوراهـا( بـه روسـی: سـویـت هـا ) بـه صـورت سـرمـشـق هـا، در نـظـم نـویـن نـاخـرسـنـد بـود نـد. گـرامـشـی اغـلـب واژۀ آنـارشـیـسـتـیرا از قـلـمـش مـی انـداخـت، و هـم چـنـیـن بـا آنـتـونـیـو تـا سـکـا(Antonio Tasca)، یــک مـقـامــاتـی اصـلاح نــاپــذیــر کـه مــدافــع تــفــسـیــر ضـددمـوکـراتــیـک دیـکـتـاتـوری پـرولـتـاریـا بـود، و نـقـش شـوراهـای کـارخـانـه را بـه صـرفـاً ابـزار حـزب کـمـو نـیـسـت تـقـلـیـل مـی داد، ضـمـنـاً بـه افـکـار گـرامـشـی مُـهـر پـرودونـیـسـتـیزده بـود، بـه مـجـادلـۀ قـلـمـی پـرداخـتـه بـود. امـا گـرامـشـی تـا بـه آن انـدازه بـا تـحـولات روسـیـه آشـنـا نـبـود تـا شـوراهـای آزاد در نـخـسـتـیـن مـاه هـای انـقـلاب روسـیـه را از شـوراهـای رام قـدرت دولـت بـلـشـویـکـی شـده تـمـیـیـز دهـد. نـحـوۀ تـنـظـیـم مـطـالـب بـه وسـیـلـۀ گـرامـشـی نـیـز مـبـهـم و چـنـدپـهـلـو بـود. او در شـورای کـارخـانـه نـمـونـۀ دولـت پـرولـتـاریـایـیرا مـی دیـد، کـه مـی بـایـد جـزء یـک سـیـسـتـم جـهـان شـمـول، انـتـرنـاسـیـونـال کـمـونـیـسـتـی، گـردد. او بـر ایـن بـاور بـود کـه بـه تـوانـد بـلـشـویـسـم را بـا مـرگ تـدریـجـی دولـت13 و یـک تـفـسـیـر دمـوکـراتـیـک از دیـکـتـاتـوری پـرولـتـاریـا تـلـفـیـق دهـد.

آنـارشـیـسـت هـای ایـتـالـیـا در بـدو امـر بـدون انـتـقـاد از شـوراهـای روسـیـه اسـتـقـبـال نـمـوده بـود نـد. 1 آوریـل ژوئـن 1919 یـکـی از آنـان، کـامـیـلـو بـرنـری(Camillo Berneri) عـنـوان دمـوکـراسـی مـاشـیـنـیرا بـه مـقـالـه ای از خـود داده بـود، کـه در آن رژیـم بـلـشـویـکـی را بـه صـورت عـمـلـی تـریـن و بـاشـمـول تـریـن آزمـایـش دمـوکـراسـی مـطـلـقو تـضـاد سـوسـیـالـیـسـم دولـتـی تـمـرکـز یـا فـتـهسـتـوده بـود. یـک سـال بـعـد در کـنـگـرۀ اتـحـادیـۀ آنـارشـیـسـت هـای ایـتـالـیـا گـاریـنـو بـه زبـان کـامـلاً مـتـفـاوت تـری از پـیـش سـخـن گـفـت: آن شـکـلـی کـه شـوراهـا در روسـیـه بـه وسـیـلـۀ بـلـشـو یـک هـا بـنـا شـده بـودنـد، از جـهـات مـهـمـی مـتـفـاوت بـا خـوداداری کـارگـری بـه فـهـم آنـارشـیـسـت هـا بـود. آن هـا اسـاس یـک دولـت نـویـن را تـشـکـیـل دادنـد، کـه بـه طـور اجـتـنـاب نـاپـذیـر تـمـرکـز یـافـتـه و مـقـامـاتـی اسـت.”

از آن بـه بـعـد راه آنـارشـیـسـت هـای ایـتـالـیـا و راه گـرامـشـی و دوسـتـانـش از یـکـدیـگـر جـدا گـردیـدنـد. گـرامـشـی و دوسـتـانـش تـأکـیـد داشـتـنـد، کـه حـزب سـوسـیـال دمـوکـرات مـانـنـد اتـحـادیـۀ صـنـفـی ارگـانـیـسـمـی اسـت وصـلـت کـرده بـا سـیـسـتـم بـورژوایـی و در نـتـیـجـه نـه عـضـویـت در آن را بـلاشـرط ضـروری و نـه قـابـل تـوصـیـه مـی دانـسـتـنـد. ولـی آن هـا گـروه هـای کـمـونـیـسـتـی در سـوسـیـال دمـوکـراسـی را کـه بـعـد پـس از تـجـزیـۀ حـزب در لـیـورنـو در 21 ژانـویـه 1921 – حـزب کـمـونـیـسـت ایـتـالـیـا را تـأسـیـس نـمـودنـد، کـه آن نـیـز جـزو انـتـرنـاسـیـونـال کـمـونـیـسـتـی گـردیـد، از ایـن قـاعـده مـسـتـثـنـی نـمـودنـد.

آنـارشـیـسـت هـای ایـتـالـیـا نـاگـزیـر از تـرک بـعـضـی خـیـالات شـان و بـه خـاطـر آوردن ایـن گـردیـدنـد، کـه مـالاتـسـتـا در تـابـسـتـان 1919 در نـامـه ای از خـود از لـنـدن در مـورد آن دولـت نـو که [در روسـیـه] خـود را در بـرابـر انـقـلاب مـسـتـقـر ساخـتـه اسـت، تا بـر آن لـگـام زنـد و آن را تـحـت اطـاعـت یـک حـزب (…)، اهـداف خـاصـی، یـا بـهـتـر، تـحـت رهـبـری آن درآورد، اعـلام خـطـر کـرده بـود. ایـن انـقـلابـی قـدیـمـی بـا لـحـن پـیـشـگـویـی کـنـنـده آن دولـت را یـک دیـکـتـاتـورینـامـیـده بـود، دیـکـتـاتـوری ای بـا دسـتـورنـامـه هـایـش، عـمـلـیـات کـیـفـریـش، بـا کـمـیـتـه هـای اجـرائـیـش و قـبـل از هـمـه نـیـروهـای مـسـلـحـش کـه امـروز در خـدمـت دفـاع از آن در بـرابـر دشـمـنـان خـارجـیـش هـسـتـنـد، ولـی فـردا در خـدمـت درآوردن کـارگـران تـحـت ارادۀ دیـکـتـاتـورهـا، مـتـوقـف سـاخـتـن تـکـامـل انـقـلابـی، تـحـکـیـم مـنـافـع نـو پـدیـد شـونـده و دفـاع از یـک طـبـقـۀ مـمـتـاز در مـقـابـل تـوده هـا خـواهـنـد بـود. لـنـیـن و [لـو] تـروتـسـکـی(Trotskij)[Lev][مـقـتـ. 1940- 1879] و رفـقـای شـان بـلاشـک انـقـلابـیـون صـمـیـمـی هـسـتـنـد، ولـی آن هـا سـرگـرم ایـجـاد آن چـارچـوب دولـتـی مـی بـاشـنـد، کـه سـود شـخـصـی کـشـیـدن از انـقـلاب و خُـرد کـردن آن را بـرای جـانـشـیـنـان آنـان مـمـکـن خـواهـد سـاخـت. آنـان اولـیـن قـربـانـیـان اسـلـوب هـای خـود خـواهـنـد شـد.”

دو سـال بـعـد آنـارشـیـسـت هـای ایـتـالـیـایـی در کـنـگـره ای در آنـکـونـا در 4-2 نـوامـبـر 1921 از بـه رسـمـیـت شـنـاخـتـن دولـت روسـیـه بـه عـنـوان نـمـایـنـدۀ انـقـلاب سـربـاززدنـد، و بـر آن دولـت مُـهـر دشـمـن عـمـدۀ انـقـلابو سـرکـوبـگـر و اسـتـثـمـارگـر پـرولـتـاریـا، کـه وانـمـود مـی سـازد قـدرتـش را بـه نـام آن مـجـری مـی کـنـد، را زد. و نـویـسـنـدۀ آنـارشـیـسـت لـوئـیـجـی فـابـری(Luigi Fabbri)( 1935- 1877) در هـمـان سـال نـتـیـجـه گـرفـت: ” مـرحـلـۀ وخـیـم انـقـلاب روسـیـه بـه مـراتـب مـهـم اسـت (…)، زیـرا انـقـلابـیـون غـربـی بـه تـوسـط آن مـی تـوانـنـد فـعـالـیـت شـان را بـه صـورتـی تـرتـیـب دهـنـد کـه از تـکـرار آن اشـتـبـاهـاتـی بـرحـذر بـاشـنـد، کـه آزمـون روسـیـه نـمـودار سـاخـتـه اسـت.”

١٩ مرداد ١٣٩٨

١٠ آگوست ٢٠١٠

روشـنـگـری هـا

1- لاسـال در سـال 1863 اتّـحـادیــه کـارگـری عـمـومـی را در آلـمـان تـأسـیـس نـمـود، کـه در 1875 در گـوثـا بـا سـوسـیـالدمـوکـراسـی آلـمـان درهـم آمـیـخـت. ایــن درهـم آمـیـخـتـگـی دارای عــواقـب سـوئـی بـرای مـارکـسـیـسـت هـا بـود. آن هـا در نـکـات بـسـیـاری تـسـلــیـم پــی روان لاسـال گـردیـدنـد. بـا وجـود ایـن کـه لاسـال مـارکـس را اسـتـاد خـود مـی نـامـیـد، عـدم تــوافـق بـزرگـی بـیـن آن دو وجـود داشـت. لاسـال مــوافـق بـا اجـرای سـوسـیـالـیـسـم بــا پـشـتـیـبـانـی دولـت بـورژوایـی پــروس بـود، کـه مـی بـایـد از طـریـق بــه اجـراء درآمـدن حـق رأی عـمـومـی دمـوکـراتـیـزه شـود. او ذره ای عـلاقـه بـه شـنـیـدن ایـن نـداشـت، کـه روزی دولـت بـه خـودی خـود بـیـهـوده خـواهـد شـد.

2- گـفـتـمـان دولـت مــردمـی“( یـا دولـت مـردمـی آزاد“) در دهــۀ 70 ســدۀ نـوزدهـم بــه صـورت شـعـار سـوسـیـال دمـوکــرات هـای آلـمـان بــه کـار مـی رفـت، ولـی هـرگـز نــه از طـرف مـارکـس، کـه هــر دولـت بـه نـظـرش قـدرت سـرکـوبـگـر مـی رسـیـد.

3- بـاکـونـیـن مــوضـع ضـد دولـت و انــدیـشـه هـای خـوداداری و فـدرالـیـسـم را از پـرودون گـرفـت، ولـی آن هـا را در یـک رابـطـۀ مـاتــریـالـیـسـتـی و سـوسـیـالـیـسـتـی بـا تــرتـیـب مـنـطـقـی قــرار نــداد. پــیـش از بــاکــونـیـن آنـارشـیـسـم صـرفـاً یـک سـمـت فـلـسـفـی بـود، اما پـس از او آنـارشـیـسـم به یـک جـنـبـش انـقـلابـی بـا عـمـل در پـشـت حـرف تـبـدیـل گـشـت. بـا بـاکـونـیـن و از او بــه بـعـد جـریـان اصـلـی تـاریـخـی آنـارشـیـسـم بــه وضـوح از فـردگـرایـی جـدا شـد. سـوسـیـالـیـسـم او بـه هـیـچ نـحـو مـؤیــد ایـن تـصـور رایـج نــیـسـت، کـه آنـارشـیــسـم یـکــسـان بــا فــردگــرایـی بـه بـهـاء جـمـع گــرایـی بــاشـد. از نـظــر بــاکــونـیـن آزادی نــفـی هــمـبــسـتـگــینــیـســت، بــرعـکــس، آن تـکــامــل و انــسـانـی سـاخـتــن

هـمـبـسـتـگـیمـی بــاشـد. او تـأکـیـد دارد، کـه هــر چـه انـسـانـی بــاشـد، و آزادی بــیـش از هـمـه، تــولـیـد کـار اجـتـمـاعـی، جـمـعـیاسـت. انــدیـشـۀ او دربـارۀ آزادی شـایــد گـویـاتـر از هـر جـای دیـگـری در ایـن عـبـارت بـه بـیـان درآمـده بـاشـد: ” مـن فـقـط زمـانـی واقـعـاً آزاد هـسـتـم، کـه جـمـیـع انـسـان هـای پـیـرامـون مـن، چـه مـردان و چـه زنـان، نـیـز آزاد بـاشـنـد.”

4- شــرح بـیـش تـر مـوضـوع ایــن کـه در مــه 1872 شـورای مـرکـزی نـوشـتـه ای بـر ضـد بـاکـونـیـن تـحـت عـنـوان تـفـرقــه ادعـا شـده در انـتـرنـاسـیـونـال بـه قـلـم مـارکـس و انـگـلـس را انـتـشـار داد، کـه در آن بـاکـونـیـن بـه تـوطـئـه چـیـنـی بـر ضـد اتّـحـادیـه بـیـن الـمـلـلـی کـارگـران مـتـهـم گـردیـد.

اوت بـیـسـت شـعــبـۀ ایـتـالـیـایـی در کـنـگـره ای در ریـمـیـنـی تـصـمـیـم بـرقـراری یـک انـتـرنـاسـیـونـال ضـد مـقـامـاتـی را اتـخـاذ نـمـودنـد.

7-2 سـپـتـامـبــر پـنـجـمـیـن کـنـگــرۀ انـتـرنـاسـیـونـال در لاهــه بــرگـذار گـردیـد. بــاکـونـیـن بـه عـلـت صـادر شـدن دسـتــور دسـتـگـیـری او در آلـمـان و فــرانـسـه امـکـان شـرکـت در کـنـگـره را نـداشـت. کـنـگـره اخـراج او را از انـتـرنـاسـیـونـال تـصـویـب نـمـود، امـری کـه بــه انـشـعـاب در ایـن تـشـکـیـلات مـنـجــر گـردیـد. در واقـع بـسـیـاری از اعـضـاء بــر ضـد اخـراج بـاکـونـیـن بـودنـد. و ایــن نـیـز عـلـت مـهـم تـصـمـیـم مـارکـسـیـسـت هـا در مـورد انـتـقـال شـورای عـمـومـی تـحـت تـسـلـط آن هـا بــه نـیـویـورک بــود، آن جـا کــه انـتــرنـاسـیـونـال مـنـحـل گـردیـد. پـس از کـنـگـرۀ لاهـه بـاکـونـیـن نــوشـتـه ای بـا عـنـوان Écrit contre Marx( نـوشـتـه ضـدمـارکـس) را بـه قـلـم آورد. نــوشـتــه، کـه ظـاهــراً شـتـاب زده بـاشــد، نـقـطـه نـظـرات اسـاسـی جــدا سـازنــدۀ بــاکـونـیـن و مـارکـس از یـکـدیـگــر و هـمـزمـان نـحـوۀ اسـتـنـبـاط بـاکـونـیـن از نـقـشـی را کـه انـتـرنـاسـیـونـال مـی بـایـد عـهـده دار گـردد، روشـن مـی سـاخـت.

15 سـپـتـامـبــر بــا حـضـور بـاکـونـیـن نـخـسـتـیـن کـنـگـرۀ انـتـرنـاسـیـونـال ضـدمـقـامـاتـی در سـان ایـمـیـر بـرگـذار گـردیـد.

سـپـتـامـبـر 1873 در لـنـدن جـزوه ای تـحـت عـنـوان اتّـحـاد بـیـن الـمـلـلـی دمـوکـراسـی سـوسـیـالـیـسـتـی و اتّـحـادیـه بـیـن الـمـلـلـی کـارگـران نــوشـتـۀ پُــل لافــارگــو(Paul Lafargue)( 1911- 1842) بـا کـمـک مـارکـس نـشـر یـافـت، کـه در آن بــاکـونـیـن از هـر نـظـر لـوث شـد. 25 هـمـان مـاه بـاکـونـیـن در نـشـریـه Journal de Geneve( ژورنـال ژنـو) بـه جـزوه پـاسـخ گـفـت.

5- در ایـن رابـطـه آنـارشـیـسـت امـا گـلـدمـن(Emma Goldman)(1940- 1869) در شـرح حـالـش بـرایـنـسـت، کـه لـوئـیـس آدولـف تـیـرز(Louis – Adolphe Thiers)( 1877- 1797) و گــاسـتـون، مـارکـی د گــالــیـفـه(Gaston, Marquis de Galliffet )( 1909- 1831) سـی هـزار کـمـونـارد را قـصـابـی کـردنـد.

6- لـوزون اشـاره کـرده اسـت، کـه از یـک زاویـۀ نـظـری دیـالـکـتـیـکـی آن دو گـواهـی، ازآنِ او و پـلـوتـیـه، بـه هـیـچ شـکـل نـافـی هـم نـیـسـتـنـد: تـروریـسـم دارای هـنـایـشـات مـتـنـاقـضـی در جـنـبـش کـارگـری بـوده اسـت.

7- در رابـطـه بـا پــارلـمـانـتـاریـسـم گـفـتـنـی اسـت، کــه بـاکـونـیـن مــانـنـد پــرودون پــارلـمـانــتـاریـســم را بــه صـورت راه آزادسـازی تــوده هــای کـارگـر نـمـی پــذیـرفـت. ایـن انــدیـشـه کـه مــردم اتـخـاذ تـصـمـیـمـات مـهـم را بــه نـمـایـنـدگـانـی مـحـول سـازنـد، کـه مـجـاز بـه تـصـویـب قـوانـیـن بـی تـفـاوت بـه قـبـول یـا عـدم قـبـول مـنـتـخِـبـیـن بـاشـنـد، بـا اسـتـنـبـاط او از دمـوکـراسـی بـیـگـانـه بـود. در دمـوکـراسـی بـورژوایـی، کـه مـبـتـنی بـر نـابـرابـری اقـتـصـادی اسـت، از مـردم بـه گـونــۀ ابــزار مـشــروعـیــت دهـی بــه سـیـسـتـمـی کـه در اسـاس مـقـامـاتـی اسـت، اسـتـفـاده بــه عـمـل مـی آیـد: بـرطـبـق تـعــریـف حـقــوقــی حــق رأی عـمـومـی مــردم بــایــد اتـخـاذ کـنــنــدگــان تـصـمـیـمـات بــاشــنـد، نـــه صـاحــبـان قــدرت پــیـشـیـن. بــه قــول بـاکــونـیـن بــا تـفــویـض گــردیـدن قــدرت از طـرف مـردم بـه نـمـایـنـدگـان آن هـا، ایـن نـمـایـنـدگـان جـزئـی از دسـتـگـاه دولــت مـی گـردنـد، و نــفـع شـان را در تـحـکــیـم آن جـهـت حـفــظ امـتــیـازات خـود تـشـخـیـص مـی دهـنـد. بـه ایـن وسـیـلـه آن هـا در ادامـۀ سـرکـوب، کــه حـق رأی عـمـومـی بـه هــدف پـایـان بـخـشـیـدن بـه آن اسـت، شـر یـک مـی گـردنـد. ایـن خـاصـه در مـورد احـزاب سـوسـیـالـیـسـتی صـدق مـی کـنـد: ” وقـتـی سـیـاسـتـمـداران کـارگـری در شــرائـط هـسـتـی بـورژوازی سـهـیـم گـردنـد و بـا جـوّی از انـدیـشـه هـای سـیـاسـی مـحـاط شـونـد، کـه سـرتـاسـر بـورژوا یـی اسـت، چـون قـبـل عـمـلاً کـارگـر نـخـواهـنـد بــود و بـه دولـتـمـردان تـبـدیـل خـواهـنـد گـردیـد، و شـایـد حـتـی بـورژوا یـی تــر از خـود بـورژواهـا. زیــرا انـسـان هـا نـیـسـتـنـد کـه مـواضـع خـود را شـکـل مـی دهـنـد، بـرعـکـس مـواضـع انـد کـه شـکـل دهـنـدۀ انـسـان هـایـنـد.”

از نـظـر آنــارشـیـسـت هـای پـی رو بـاکـونـیـن رد سـیـاسـت” – بـه صـورتـی کـه مـارکـس آن را تـعـبـیـر مـی کـرد بــه مـعـنـای بـی تـفـاوتـی نـسـبـت بــه مـسـائـل سـیـاسـینـبـود. جـمـع گـرایــان آن اشـکـال سـیـاسـی را رد مـی نـمـودنـد، کـه مـوروث حـاکـمـیـت بـورژوازی بـودنــد: دمــوکـراسـی جـعـلـی، بــه رسـمـیـت شـنـاخـتـن مـقـامـات سـیـاسـی بــازیـگـر نـقـش نـمـایـنـدگـان و واسـطـگـان، کـل مـدل دولـت و سـلـسـلـه مـراتـب بـورژوایـی.

8- واژۀ سـنــدیـکــالــیـســممـشـتــق از گـفــتـمـان فــرانـســوی syndicalisme révolutionnaireبــه مـعــنـای فـعــالـیـت صـنـفـی انـقـلابـیاسـت.

9- بــرای مـطـالـعـۀ بـیـش تــر ثـی.ان.تـی مـی تـوانـیـد رجـوع کـنـیـد بــه بــررسـی آنــارشـیــسـت هـا در انـقـلاب اسـپـانـیـا (1939- 1936)” از تـوفـان آراز در سـایـت عـصـر آنـارشـیـسـم، خـرداد 1398/ ژوئـن 2019.

10- بــرای نـقـش آنـارشـیـسـت هــا در انـقـلاب روسـیــه، نـحـوۀ بـرخـورد آن هــا بـه قـدرت شـوروی و نـکـات مـرتـبـط مـی تــوانـیـد رجـوع کـنـیـد بــه بـررسـی آنـارشـیـسـم در انـقـلاب روسـیّـهاز تـوفـان آراز در سـایــت عـصـر آنـارشـیـسـم، مـرداد 1398/ اوت 2019.

11- اصـل و مـنـشـأ کـمـیـتـه هــای کـارخـانـه بــه انـقـلاب اول روسـیــه(1905) مـی رســد. بــرای کـمـیـتـه هـای کـارخـانـه مـی تـوانـیـد رجـوع کـنـیـد بــه بــررسـی بـحـث اتّـحـادیـه هـای صـنـفـی در حـزب بـلـشـویـک (1921- 1920). اُپـوزیـسـیـون کـارگـریاز تـوفـان آراز در سـایـت عـصـر آنـارشـیـسـم، مـرداد 1398/ اوت 2019.

12- الـبـتـه بـحـث بـیـن آنـارکـوسـنـدیـکـالـیـسـت هـا دربـارۀ شـوراهـای کـارخـانـه و مـزیـت هـای مـخـصـوص بـه خـود اتـحـادیــه هـای صـنـفـی تــازه نـبـود. ایــن بـحـث در روسـیــه بـیـن آنـارشـیـسـت هـا تـفـرقـه افـکـنـده، حـتـی مـوجـب تـجـزیـۀ

هـیـئـت تـحـریــریــۀ Golos Truda( صـدای کـار) گـشـتـه بــود، بــه ایــن مـعـنـی کـه بـعـضـی شـان بـه جـنـبـش صـنـفـی کـلاسـیـک وفــادار مـانــدنــد، در حـالـی کــه بـقـیـه شــان، از جـمـلــه جـئــورجـی مــاکــسـیــمــوف(Georgi Maksimov) (1950- 1893)، شـوراهـا را پـذیـرفـتـنـد.

13- نـظـریــۀ ابــداعـی انـگـلـس در اثــرش تـکـامـل سـوسـیـالـیـسـم از واهـی بـه عـلـم بـه ایـن قـرار: ” اولـیـن عـمـل، عـمـلـی کـه دولـت در اثــر آن واقـعـاً بــه مـنـزلـۀ نـمـایـنـدۀ کـل جـامـعـه ظـاهـر مـی شـود تـحـویـل گـرفـتـن وسـائـل تـولـیـد بـه نــام جـامـعـه هـمـزمـان آخـریــن عـمـل مـسـتـقـل آن بــه عـنـوان دولـت اسـت. دخـالـت قـدرت دولـت در امـور جـامـعـه در زمـیـنـه ای پـس از زمـیـنـۀ دیـگــر بــه تــدریـج بــیـهـوده مـی گـردد و ســرانـجـام خـود بــه خــود از بــیـن مـی رود.

حـال ادارۀ امــور و رهـبــری پــروسـه هــای تــولـیـد جــای حـکـومـت بــر افــراد را مـی گــیـرد. دولــت بــرانـداخـتـه نـمـی شـود، آن مـی مـیــرد.”

———————————–

مـنـابـع بـررسـی

مـارکـس، کـارل / انـگـلـس، فـریـدریـش: مـانـیـفـسـت حـزب کـمـونـیـسـت، چـاپ فـارسـی، چ2 ( پـکـن، اداره نـشـریـات زبـانـهـای خـارجـی، 1975).

Avrich, Paul: The Russian Anarchists (New Jersey, Princeton University Press, 1971).

Bakounine, Michel: Œuvres, vol.V (Paris, Champ Libre, 1973).

Goldman, Emma: living my Life (New York, Dover, 1970).

Guillaume, James: L’Internationale. Documents et souvenirs (1864 – 1878 )(Paris, Stock, 1905 – 10).

Julliard, Jacques: Fernand Pelloutier et les origines du syndicalisme d’action directe (Paris, Ed. du Seuil, 1971).

Lefebvre, Henri: La Proclamation de la Commune, 26. mars 1871(Paris, Gallimard, 1965).

Lenin, V.I.: Collected Works, vol.25, 3.edi. (Moscow, Progress, 1977).

Malatesta, Errico: Anarchy (London, Freedom Press, 1974).

Marx, Karl / Engels, Fredrik: Collected Works, vol.10 (Moscow, Progress, 1978).

Maximov, G.P.: The Guillotine at worke: Twenty years of terror in Russia (Chicago, 1940).

Monatte, Pierre: La lutte syndicale (Paris, Maspero, 1976).

Ribeill, Georges: Marx / Bakounine. Socialisme autoritaire ou libertaire?, vol.II (Paris, U.G.E., 1975).

Volin: The Unknown Revolution 1917 – 21 (Montreal, Black Rose Books, 1974).

%d هاوشێوەی ئەم بلۆگەرانە: