توفان آراز
دگـرگـونـی در کـاتـالـونـیـا
پـس از فـروپـاشـی کـودتـای فـاشـیـسـتـی در بـارسـلـونـا اوضـاع کـاتـالـونـیـا بـه طـور کـامـل و اکـمـل تـحـت تـسـلـط ثـی.ان.تـی– اف.آ.آی درآمـد. دولـت مـنـطـقـه ای کـاتـالـونـیـا – کـه در آن تـاریـخ بـرخـور دار از اسـتـقـلال داخـلـی بـا پـارلـمـان خـود بـود – بـه دنـبـال انـحـلال پـلـیـس و ارتـش حـامـی کـودتـا کـامـلاً ازکـار افـتـاد. نـویـسـنـده جـورج اورول(George Orwell)(50- 1903) یـک تـوصـیـف عـیـنـی از وضـعـیـت بـه دسـت داده اسـت:
“(…) مـنـظـرۀ بـارسـلـونـا شـگـفـت انـگـیـز و بـاورنـکـردنـی بـود. بـرای نـخـسـتـیـن بـار مـن در شـهـری بـودم، کـه آن جـا طـبـقـۀ کـارگـر در رأس امـور قـرار داشـت. تـقـریـبـاً هـر سـاخـتـمـان بـزرگـی بـه وسـیـلـۀ کـارگـران ضـبـط و بـا پـرچـم هـای سـرخ یـا بـا پـرچـم هـای سـرخ و سـیـاه آنـارشـیـسـت هـا آراسـتـه شـده بـود. ایـن جـا و آن جـا کـلـیـسـاهـا مـرتـبـاً بـه دسـت گـروه هـای کـار تـخـریـب مـی گـردیـد نـد. بـر بـدنـۀ کـلـیـۀ مـغـازه هـا و کـافـه هـا نـوشـتـه هـایـی حـاکـی از تـبـدیـل آن هـا بـه امـاکـن اشـتـراکـی وجـود داشـت؛ حـتـی واکـسـی هـا اشـتـراکـی شـده بـودنـد، و جـعـبـه هـای شـان بـه رنـگ سـرخ و سـیـاه بـود. گـارسـون هـا و فـروشـنـده هـای مـغـازه هـا راسـت در چـشـم آدم نـگـاه مـی کـردنـد و بـا هـمـه بـه صـورت بـرابـر بـا خـودشـان رفـتـار مـی نـمـودنـد. اشـکـال صـحـبـت خـدمـتـگـزارانـه و تـشـریـفـاتـی تـمـامـاً نـاپـدیـد شــده بــود. هــیـچ کــس ” آقــا “، ” دون” نـمـی گــفـت؛ هــمـه مـی گـفـتــنـد ” رفـیـق” و ” تـو“. (…) هـیـچ اتـومـبـیـل شـخـصـی وجـود نـداشـت. جـمـیـع آن هـا از طـرف ارتـش مـصـادره شـده بـودنـد، و کـلـیـۀ تـرامـواهـا و تـاکـسـی هـا و اکـثـر وسـایـل حـمـل و نـقـل دیـگـر بــه رنـگ هــای سـرخ و سـیـاه درآمـده بـودنـد. در هـمـه جـا پـلاکـات هـای انـقـلابـی بـه چـشـم مـی خـوردنـد، آن هـا بـر روی دیـوارهـا چـنـان بـرق مـی زدنـد، کـه آگـهـی هـای مـعـدود بـاقـی مـانـده در کـنـارشـان بـه صـورت لـکـه هـای گِـل بـه نـظـر مـی رسـیـدنـد. پـایـیـن در رامـبـلاس، شـاهـرگ رفـت و آمـد مـرکـزی، پـهـن شـهـر، کـه در آن لایـنـقـطـع انـبـوه مـردم بـه پـس و پـیـش در حـرکـت بـودنـد، بـلـنـدگـوهـا در طـول روز و تـا دیـروقـت شـب آهـنـگ هـای انـقـلابـی پـخـش مـی کـردنـد. و عـجـیـب تـر از هـمـه مـنـظـرۀ جـمـعـیـت بـود. بـا نـظـر بـه قـیـافـه آن شـهـری بـود، کـه طـبـقـات مـرفـه بـاقـی نـمـانـده بـودنـد. بـه اسـتـثـنـاء شـمـار قـلـیـلـی زنـان و خـارجـیـان اصـلاً آدم هـای ” خـوش پـوش” بـه چـشـم نـمـی خـوردنـد. لـبـاس هـمـه تـقـریـبـاً لـبـاس طـبـقـۀ کـارگـر یـا لـبـاس آبـی و یـا نـوعـی اونـیـفـورم نـظـامـی بـود. ایـن هـا هـمـه عـجـیـب و تـأثـیـربـخـش بــودنـد.”6
عـلاوه بـر دولـت مـنـطـقـه ای کـاتـالـونـیـا در ایـن بـخـش اسـپـانـیـا هـنـوز دولـت مـرکـزی در مـادریـد بـرقـرار بـود، امـا بـی آن کـه عـمـلاً صـاحـب قـدرت مـجـریـه بـاشـد. قـدرت واقـعـی در اکـثـر نـقـاط در اخـتـیـار کـمـیـتـه هـای کـارگـری و دهـقـانـی انـقـلابـی تـشـکـیـل یـافـتـه بـه صـورت خـودرویـا نـه در هـمـه جـا قـرار گـرفـتـه بـود.
فـروپـاشـی دولـت مـنـطـقـه ای کـاتـالـونـیـا نـتـیـجـۀ سـرپـیـچـی 10000 سـربـاز وظـیـفـه از اوامـر بـود. آن هـا سـربـازخـانـه هـا را اشـغـال کـرده، دسـتـورنـامـه هـای بـسـیـج دولـت را آتـش زدنـد، و اعـلام داشـتـنـد: ” مـا مـی خـواهـیـم جـنـگـنـدگـان آزادی بـاشـیـم، نـه سـربـازان اونـیـفـورم پـوش. وجـود ارتـش بـه خـطـری بـرای مـمـلـکـت تـبـدیـل شـده اسـت. (…) جـنـگـنـدگـان، آری! سـربـازان، هـر گـز!” نـظـامـیـان مـتـشـکـلـه در کـاتـالـونـیـا بـه مـقـصـود چـالـش عـلـیـه فـاشـیـسـت هـا و بـه طـور کـامـلاً مـتـفـاوت بـا واحـدهـای نـظـامـی سـنـتـی سـازمـان داده شـده بـودنـد. در واحـدهـای نـظـامـی در مـورد امـور مـذاکـره و مـشـتـرکـاً اخـذ تـصـمـیـم مـی شـد، و آن هـا خـود رهـبـران شـان را بـرمـی گـزیـدنـد. هـمـه از ژنـرال تـا سـربـاز عـادی حـقـوق یـکـسـان دریـافـت مـی داشـتـنـد، غـذای یـکـسـان مـی خـوردنـد، لـبـاس یـکـسـان مـی پـوشـیـدنـد، و بـه شـکـل افـراد بـرابـر بـا یـکـدیـگـر رفـتـار مـی نـمـودنـد. اورول، کـه شـخـصـاً در جـنـگ داخـلـی اسـپـانـیـا شـرکـت داشـتـه اسـت، مـی نـویـسـد: ” اگـر کـسـی مـی خـواسـت بـا دسـت بـه پـشـت ژنـرال فـرمـانـده بـه زنـد، و از او یـک سـیـگـار بـه خـواهـد، مـی تـوانـسـت ایـن کـار را بـه کـنـد، بـی آن کـه مـایـۀ تـعـجـب کـسـی شـود. روشـن بـود، کـه دسـتـورات مـی بـایـد اجـراء شـونـد، ولـی ایـن نـیـز روشـن بـود، کـه دسـتـورات مـی بـایـد از طـرف یـک رفـیـق بـه رفـیـق دیـگـری داده شـونـد و نـه از طـرف یـک بـالادسـت بـه زیـردسـت. افـسـران و درجـه داران وجـود داشـتـنـد، ولـی هـیـچ رتـبـۀ نـظـامـی بـه مـعـنـی عـمـومـی، هـیـچ عـنـوانـی، هـیـچ امـتـیـازی، هـیـچ پـاشـنـه بـه هـم زدنـی، هـیـچ سـلام نـظـامـی در کـار نـبـود. کـوشـیـده بـودنـد در داخـل نـیـروهـای نـظـامـی مـوقـتـاً نـوعـی کـار نـمـونـۀ جـامـعـۀ بـدون طـبـقـات پـیـاده کـنـنـد.”7