پس آنارشی چیست؟
آنارشی یک ملت و در واقع یک گروه اجتماعی ست که بدون دولت زندگی می کند. به جز آنارشیست ها، همه ی فیلسوفان، اخلاق گرایان، جامعه شناسان دمکرات یا سوسیالیست مدعی اند که نبود دولت و قانونی که متضمن سرکوب نباشند موجب گسترش تخلف و بی نظمی و جنایت می گردد. آنارشیست ها می گویند که “آنارشی بالاترین تبلور نظم است.”
آنارشی و نظم؟
پایه های نظم ما آنارشیست ها بر روی توافق قرار گرفته است (اصل آزادی علیه اتوریته). تمام نظم های دیگری که جوامع به خود دیده اند – سوسیالیسم، لیبرالیسم، مارکسیسم… – به یک اقلیت ممتاز حق رهبری تمام اعضای جامعه را دادند تا منافع خود را پاسداری نمایند. نام مشترک این نظم ها دولت است. دولت یا حکومت بازتاب سیاسی رژیم اقتصادی ست که جامعه زیر یوغ آن قرار دارد. دولت سرکوب و استثمار انسان از انسان را توجیه می کند. دولت قدرت فرد را غصب می نماید و چه دیکتاتوری باشد و چه دمکرات (انتخابی) آن را در اختیار سرمایه می گذارد که در نهایت جنبش های اجتماعی را سرکوب می کند تا خود را نجات دهد. دولت که همه جا حضور دارد سرانجام خود را به جای جامعه می گذارد و چنین القاء می نماید که بی آن جامعه از کار می افتد. توهم ناکارآیی جامعه بدون دولت تا آن جایی ترویج بیمارگونه می گردد که دولت را به یک گروه اجتماعی سوا تبدیل می کند و آن را از واقعیات زندگی افراد و گروه های اجتماعی دیگر کاملاً جدا می نماید. دراین جاست که دولت دیگر نقشی ندارد به جز حفظ نظم با توپخانه ای از قوانین و مقررات سرکوبگرانه در خدمت منافع استثمارکنندگان که می توانند کارفرمایان، سرمایه داران یا اعضای بالای احزاب در کشورهای سابق بلوک شرق باشند.
دولت برای حفظ نظم به نفع استثمارکنندگان رفتارهای تحقیرآمیز و پست کننده دارد و در این راه از دین بهره می گیرد. دین استثمار و سلطه گری را توجیه می نماید و فقط گاهی برضد بازتاب خشن آن ها موضع گیری می کند، بی آن که هرگز به پایه های آن انتقاد نماید و جامعه ای فرای جامعه ی پدرسالار، محافظه کار، سلسله مراتبی و صدقه ده پیشنهاد کند. آنارشیست ها مخالف این نوع از جامعه هستند که سرکوب گر و استثمارکننده است و فردیت انسان و آرمان های او را نفی می نماید. آنارشیست ها برای جامعه ی برابری تلاش می کنند که مستقیماً و آزادانه با اجزائی که افراد، گروه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هستند، اداره می شود. آنارشیست ها می گویند که این اجزاء می توانند جامعه را بی دولت و دین در چارچوب فدرالیستی اداره نمایند.
نفی اتوریته (استبداد)
نفی اتوریته یا استبداد با نظرات آنارشیستی آغاز نشد. نفی اتوریته در عمل و رفتار اشخاص یا گروه های اجتماعی پیش از افکار لیبرتارین وجود داشته است. کافی ست که فقط به برخی رویدادهای تاریخی نگاهی انداخت: قیام بردگان در رُم باستان، شورش های دهقانی در قرون وسطی، پیدایش رنسانس، فلسفه های عصر روشنگری، انقلاب فرانسه و نزدیک تر از همه ی این ها به ما رویدادهایی از قبیل انقلاب ١٨۴٨، کمون پاریس، انقلاب روسیه و انقلاب اسپانیا نشانگر مبارزه علیه اتوریته هستند. انسان ها در طی تمام این رویدادهای کهن و نو تلاش کردند یا از فشار اتوریته بکاهند یا آن را کاملاً نابود بنمایند چرا که خود را در دام آن می دیدند. اگر ما تمام این رویدادها را در زمینه های تاریخی و اجتماعی زایششان بگذاریم، درخواهیم یافت که تمام آن ها هدفی به جز بهتر کردن شرایط زندگی، تقسیم ثروت ها، حق شناخت و آموزش و رفاه و در یک کلام خوشبختی نداشتند. بیش تر این جنبش های شورشی بردگان، دهقانان و کموناردها سرکوب شدند یا یک طبقه مانند بورژوازی نوظهور در انقلاب ١٧٨۹ فرانسه یا یک گروه مانند حزب بلشویک در انقلاب ١٩١٧ روسیه آن ها را به نفع خود مصادره نمودند. گاهی کسانی مانند پادشاهانی که در عصر روشنگری “خردمند” توصیف می شدند، جنبش های اجتماعی را از اهدافشان دور کردند. علت این است که هر چند این جنبش ها آبستن آزادی بودند، اما به اندازه ی کافی پرقدرت و ساختاریافته نبودند تا نظم موجود را سرنگون نمایند. آن ها از این جنبه یک اتوپی یا مدینه ی فاضله بودند که شهامت کافی را برای گذر به آینده نسبت به زمانی که در آن پدید آمدند، نداشتند.
میراث
اندیشه ی لیبرتارین در سده ی نوزدهم میلادی نخست تئوریزه و سپس به اجراء گذاشته شد، البته پیدایش آنارشیسم در آن زمان بی علت نبود. در سده ی نوزدهم ملی گرایی و دولت گرایی نیز پدید آمدند و لذا اندیشه ای لازم بود تا به مبارزه با آن ها برخیزد. توافق بر این است که پی یر – ژوزف پرودون “پدر” آنارشیسم است. همو بود که نظم اشتراکی و فدرالیستی را تئوریزه نمود و سندیکالیسم کارگری را نوید داد. نفوذ اندیشه های پرودون در جنبش کارگری چنان واقعی بود که در انجمن بین المللی زحمتکشان گرایشی وجود داشت که خود را آشکارا پرودونی مطرح می کرد. اما این کنگره ی سن ایمیه در سال ١٨٧۲ بود که پایه های آنارشیسم را ایجاد کرد. نمایندگانی که در این کنگره شرکت کردند، چنین گفتند:”نابودی هر گونه قدرت سیاسی نخستین وظیفه ی پرولتاریاست.” آنان سپس افزودند:” سازماندهی هر گونه قدرت سیاسی به اصطلاح موقت یا انقلابی برای نابودی قدرت سیاسی اشتباهی بیش نخواهد بود و همان قدر برای پرولتاریا زیان بار خواهد بود که تمام دولت هایی که تا امروز وجود داشته اند…”
میخائیل باکونین همین نظرات را در انترناسیونال اول مطرح کرد و تا امروز همچنان مطرح هستند. لوئیز میشل در کمون پاریس، کارگران آمریکا در اول ماه مه ١٨٨۵، فرنان پلوتیه در بورس کار، الیزه رکلو، جغرافی دان و آنارشیست برجسته در توضیحاتی که برای جهان داد، پی یر بنار برای آنارکوسندیکالیسم، پیوتر کروپوتکین برای کمونیسم لیبرتارین، پل روبن برای مدرسه لیبرتارین در شهر سانپویی فرانسه، ژان گراو و چهل سال فعالیت تبلیغاتی وی برای آنارشیسم، گوستاو لاندوئر که نظامیان خشن در سال ١۹١۹ برای مبارزه اش جهت پی ریزی شوراهای کارگری بایرن آلمان تیرباران نمودند، نستور ماخنو و فعالیت هایش برای انقلاب روسیه، نیکولا ساکو و بارتولومئو وانزتی، دو آنارشیست ایتالیایی که در آمریکا برای عقایدشان با صندلی الکتریکی اعدام شدند، اریش موهسام، شاعر و نمایشنامه نویس آلمانی که در یک اردوگاه کار اجباری در سال ١۹٣٣ کشته شد، بوئنا آوانتورا دوروتی در جنگ اسپانیا، ارمان روبن و زبان های ساده اش از جمله کسانی هستند که حامل نظرات و اندیشه های آنارشیستی بودند. این اندیشه ها در پایان جنگ جهانی دوم دوباره جان می گیرند و منجر به بنیان گذاری فدراسیون آنارشیست در فرانسه و انترناسیونال آنارشیست ها در جهان می شوند. بازسازی کنفدراسیون ملی کار در فرانسه که یک سندیکای کارگری آنارشیستی ست و پیوستن آن به انجمن بین المللی زحمتکشان از جمله دیگر رویدادهای پس از پایان جنگ جهانی دوم است. آنارشیست ها از آن پس در جنبش هایی همچون مه ١۹۶۸ و دیگر جنبش های اجتماعی شرکت داشته و دارند.
از آنارشی تا آنارشیسم
آنارشی آن روشی ست که ما برای یک جامعه ی لیبرتارین داریم و آنارشیسم آن جنبش اجتماعی ست که برای تحقق اهداف ما جریان دارد. آنارشیسم یک مبارزه ی مداوم علیه تعصبات، تاریک اندیشی ها و اتوریته هاست که شکل های بسیار متفاوتی می گیرد. این مبارزه بر دو محور قرار دارد. یک رشته از حرکات تخریبی هستند و رشته ای دیگر سازنده. فعالیت های تخریبی آنارشیست ها بر ریشه کن کردن عمیق اصل اتوریته در همه ی نمودهایش و افشای آن ها قرار دارد. این فعالیت ها همچنین با هر گونه ترفندی که بخواهد به نحوی اتوریته ای را در شکل و لباس دیگری زنده یا بازسازی کند به مبارزه برمی خیزند. فعالیت های سازنده ی آنارشیستی به موازات فعالیت های تخریبی صورت می گیرند و تلاش می کنند تا ساختاری فدرالیستی را برای مدیریت مستقیم ایجاد نمایند. اما برای تمام این فعالیت ها ابزاری لازم است که سازماندهی نام دارد…
سازماندهی
سازماندهی با درجه ی آگاهی پیوند دارد. این آگاهی در مباحثات، مناظره ها، برخورد نظرات و فعالیت ها به دست می آید. هر چه قدر که آگاهی بالا باشد همان قدر پویایی یک تشکل هم بالاست. برای این که بتوان به یک سازماندهی قوی و انعطاف پذیر دست یافت که تضادی با روحیه لیبرتارین نداشته باشد، باید از پایین به بالا رفت، از یکتایی به تعدد رسید، و از فرد به جمع گذر کرد. ما یک مجموعه از اصول عمومی شامل مفاهیم پایه ای و کاربردهای عملی را بین افراد و گروه ها می پذیریم که فدرالیستی هستند (به “اصول پایه ای” ما نگاه کنید). فدرالیسم به هر کس اجازه می دهد که خودش باقی بماند و زیر بار تشکیلات له نشود. فدرالیسم اجازه می دهد که افراد خودمختار باشند و این چنین بتوانند بخشی از فعالیت های سازمانی را با دادن نظرات خود انجام دهند. چنین شکلی از سازماندهی به تک تک افرادش اجازه می دهد تا تمام نیرویش را حفظ نماید و بتواند با به اشتراک گذاشتن آن با دیگر نیروها، به بالاترین حد سرزندگی برسد.
فعالیت
فعالیت را نباید با آژیتاسیون یا تحریک هم وزن دانست. یک فعالیت باید دارای هدف در جهت یک انقلاب لیبرتارین باشد و به طور ضمنی به یک استراتژی کمک کند. اوضاع اجتماعی گاهی اوقات موقتاً آرام است و گاهی جنب و جوشی پدید می آید. سازماندهی آنارشیستی باید خود را با وضعیت های مختلف وفق دهد. جای فعالان آنارشیست در هر حال در درون مبارزه ی اجتماعی ست که خود در مبارزه ی طبقاتی متبلور می گردد و مبارزات رفرمیستی از قبیل مبارزه علیه بیکارسازی، برای افزایش دستمزدها، دفاع از خدمات عمومی و غیره جزوی از این مبارزات هستند. آنارشیست ها در همه ی این مبارزات با پایبندی به اصول خود که فعالیت ضداستبدادی و عمل مستقیم است شرکت می کنند تا بتوانند به چشم اندازهای خود نزدیک گردند. هنگامی که ما آنارشیست ها نظرات و اعمال خود را با نظرات و اعمال توده های مردم روبه رو می کنیم، می توانیم به تدریج آگاهی انقلابی را پدید آوریم.
پیشنهادها
آنارشیسم یک مجموعه از پیشنهادها و شیوه های عملی ست که به آزادی کامل انسان در جامعه ره می سپارد. اگر جامعه به عنوان یک نهاد اجتماعی وجود دارد، فرد هم به همان اندازه وجود دارد بدون آن که هیچ گونه پیوند سلسله مراتبی با آن داشته باشد . آنارشیست ها در پی آن هستند که بین این دو یک هارمونی ایجاد گردد. آزادی و رهایی دارای سه وجه است. ابتداء رهایی اقتصادی با پس گرفتن مالکیت ابزار تولید از طریق مدیریت مستقیم آن ها توسط خود زحمتکشان و تقسیم برابر ثروت ها، سپس آزادی سیاسی با جایگزین نمودن بوروکراسی دولتی توسط یک سازماندهی فدرالیستی بخش های گوناگون جامعه که از پیوستگی و خودمختاری پاسداری می کند و سرانجام رهایی فکری از طریق به دست گرفتن نقش اجتماعی که یک فرد دارد توسط خودش و فرستادن هر نوعی از تسلیم گرایی، از جمله دین، به موزه ی ترس و وحشت.
جامعه ای بی طبقه و بدون دولت، سازماندهی شده توسط زنان و مردان
آنارشیسم طبق تعریف و بر اساس خلق و خویی که دارد علیه هر گونه گردهم آیی نظامی گونه مقاومت می کند. چرا که چنین شیوه ای روحیه فرد را محبوس و زندگی اش را محاصره می نماید. آنارشیسم مخالف قاطع اصل اتوریته در سازماندهی اجتماعی است. به همین علت است که آنارشیسم دارای نوعی تعلیمات دینی برای گسترش خود نیست. سازماندهی آنارشیستی جامعه در اراده ی افراد و گروه های اجتماعی تجلی مستقیم می یابد و نمی تواند با قیم مآبی نهادها و ساختارهایی که دارای اتوریته ای در بالا هستند به اجراء گذاشته شود. سازماندهی آنارشیست جامعه همچنین با نابرابری اقتصادی و اجتماعی قابلیت اجراء ندارد. پایه های اخلاقی و نهادینه ی فدرالیسم لیبرتارین چنین است:
* آزادی به عنوان پایه و اساس،
* برابری اقتصادی و اجتماعی به عنوان ابزار،
* برادری به عنوان هدف.
این تعریف اختلاف ژرفی را که میان فدرالیسم لیبرتارین و “فدرالیسم دولتی” وجود دارد، نشان می دهد.
ما با تمام وجودمان خواهان یک جامعه ی فدرالیستی هستیم که بر پایه ی مالکیت جمعی و فردی ابزار تولید و توزیع قرار دارد (به این شرط که برخی نتوانند از کار بقیه زندگی کنند)، در آن کمک های متقابل وجود دارند، کار دستمزدی لغو شده است و استثمار انسان از انسان جایی ندارد.
آنارشیست های هیچ گونه اعتباری به جایگزینی افراد برای اعمال اتوریته (استبداد) نمی دهند چرا که علل مشابه اثرات یکسان به وجود می آورند. تمام شکل های اتوریته به هم شبیه هستند. اگر امکان داده شود که یک و فقط یکی از آن ها به حیات ادامه دهد، تمام آن ها دوباره تولید می شوند.